حجاب

اين پست ثابت است به پايين هم مراجعه بفرماييد.

https://s1.picofile.com/file/8227345276/zena_1.jpg

تن و بدن زنان ما ويترين شهوتراني براي مردان هرزه اي نيست که بخواهند با چشم چراني به اقصي نقاط بدن آنها و تشخيص حجم بدنشان دَمي را به خوشگذراني مشغول باشند.

رسم بر این است که ما جنس مرغوب و با ارزش را در كاغذ کادو مى پيچيم. علي الخصوص اگر بخواهيم آن را به دوستي ارزشمند هديه بدهيم (راستي کدام دوست بهتر و ارزشمندتر از خداوندي كه مار را آفريده است مي توان يافت؟) کتاب خوب و قيمتى را جلد مى کنيم و در لفّافه يا جعبه و كارتن مي گذاريم. كالاهاي بخصوص را بسته بندي مي كنيم. طلا و جواهرات قيمتي را هم به راحتي در دسترس ديگران قرار نمي دهيم و ... از اين قبيل، بنابراين پوشش و حجاب قائل شدن، نشانه قدر و قيمت و ارزش براي هر چيزي علي الخصوص زنان است كه نظر بسياري از مردان را به واسطه نياز جنسي كه به آنها دارند، جلب مي كند.

خداوند براى چشمهاي ما که ظريف و قيمتي است و خطر آنرا تهديد مى کند، پلکها را به عنوان حجاب قرار داده است. حجاب زنان در يك محيط كاري و يا غير آن، باعث تمرکز فکر مردان که بخش عمده اي از توليدات هر جامعه اي را به عهده دارند مى گردد. اسلام به خاطر حفظ حيا و کرامت و جلال زن و جلوگيرى از تشتّت و هوسبازى و گسستن نظام خانواده و به جهت رفع مزاحمت کساني که در دل بيماري دارند و مي خواهند زنان را مورد آزار و اذيّت قرار بدهند، حجاب را واجب فرموده است. هرگز نمي توان باور كرد كه زن بدون حجاب، داراي حيا و عفّت باشد. حجاب زنان مانع توليد نيست. بزرگترين صادرات ايران بعد از نفت، فرشها و قاليهايي است که به دست دختران و زنان با حيا و حجاب بافته مي شوند.

در کارخانه هاي بزرگ هم اين دستهای عده اي از زنان است که محصولات خوبي به بازار عرضه مي کنند. حجاب مانع تحصيل هم نيست. حضور صدها هزار زن دانشمند در کشور اسلامى ايران شاهد اين مدّعاست. حجاب زنان، آرم خدايي بودن و مسلماني است. دنيا، انقلاب اسلامى ايران را باحجاب بانوان ما مى شناسد و ابرقدرتها از اين نشانه ي پرارزش انقلاب ما آنقدر هراس دارند که چند دختر مسلمان را با پوشش اسلامى بر سر کلاس درس دانشگاه هايشان تحمّل نمى کنند. در صحنه هاي ورزشي هم زنان ايران، با حجاب اسلامي خود خوش درخشيدند. نيمي از جمعيتي که انقلاب اسلامي را حمايت کردند تا به ثمر نشست، زنان با حجاب اين مرز و بوم بودند. ما شهداي بسياري از زنان با حجاب در انقلاب و جنگ تحميلي داريم.

**********************************************************************
خداوند در قرآن كريم سوره مباركه النّساءفرموده است: اَلَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِيَاءَ الشَّيْطَانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا ﴿۷۶﴾ كسانى كه ايمان آورده‏ اند در راه خدا كارزار مى كنند و كسانى كه كافر شده‏ اند در راه طاغوت مى ‏جنگند پس با ياران شيطان بجنگيد كه نيرنگ شيطان بسيار ضعيف است (۷۶)

**********************************************************************
زنان ما گلهايي هستند كه خداوند براي طراوت و زندگي جامعه آفريده است. خداوند نمي خواهد با خار نگاه عده اي شهوتران آزرده و ناراحت شوند. ما از بي حجابي زنان بهره اي نخواهيم برد امّا حجاب زنان مايه عفّت عمومي هر جامعه اي مي شود. زنان با حجاب، ناموس مردانند اما زني كه حجاب را رعايت نمي كند، جز يك آلت دست براي مردان هرزه و شهوتران چيز ديگري نيست. حجاب زن، پرچم اسلام و خدا پرستي است ...

(بقيه در ادامه مطلب)

ادامه نوشته

سيّدِ رضيّ

پرونده:Sayed razi shrine.jpg

سيّد رضيّ گرد آورنده نهج البلاغه

محمد بن حسین بن موسی معروف به سید رضی (۳۵۹ق-۴۰۶ق) از علمای شیعه، گردآورنده نهج البلاغه و برادر سید مرتضی است. سید رضی منصب‌های مهمی از جمله نقابت (به سروري رسيدن) قضاوت در دیوان مظالم و امیر الحاج (رئيس كاروان حجاج) در دوره آل بویه داشت. او از بزرگ‌ترین شاعران طالبیان (به نسل ابوطالب، كه همان نسل امام علي (ع) هستند طالبيان مي گفتند.) بود که دیوان اشعاری از وی بر جای مانده است. سید رضی آثاری در کلام و تفسیر همچون خصائص الائمة و تلخیص البیان دارد. مهمترین اثر او گردآوری نهج البلاغه است. او همچنین دارالعلمی تأسیس کرد که به باور برخی نخستین مدرسه علوم دینی بوده است. محمد طبری، ابوعلی فارسی، قاضی سیرافی، قاضی عبدالجبار معتزلی، ابن نباته، ابن جنی، شیخ مفید و سهل بن دیباجی از استادن وی بودند.

نسب و خانواده

محمد بن حسین بن موسی بن محمد بن موسی بن ابراهیم بن موسی کاظم مشهور به سید رضی و شریف رضی از سادات هاشمی و آل ابی‌طالب بود؛ از این روی به وی شریف می‌گویند. نسبش از جانب پدر، حسین ‌بن موسى علوى با شش واسطه به امام کاظم (ع) امام هفتم شیعیان می‌رسد، مادرش از نوادگان امام زین العابدین (ع) امام چهارم شیعیان است. سید رضی برادر سید مرتضی از بزرگ‌ترین عالمان و متکلمان امامیه است. پدرش ابواحمد حسین بن موسی علوی، عالم و نقیب بود و قضاوت در مظالم و امیری حج را بر عهده داشت. ابواحمد نزد خلفای عباسی و امیران بویه جایگاه داشت. ابواحمد عدنان پسر سید رضی، معروف به شریف مرتضی ثانی، به لقب جدّش «طاهر ذاالمناقب» ملقب بود. او پس از عمویش (سید مرتضی)، نقابت طالبیان در بغداد را بر عهده گرفت.

تولد و وفات

سید رضی در سال ۳۵۹ قمري در بغداد زاده شد و در ۶ محرم ۴۰۶ قمري درگذشت. وی را در منزلش در محله کَرَخ بغداد دفن کردند. درباره مکان دفن وی اقوال دیگری نیز وجود دارد. بنابر قولی پس از خراب‌شدن خانه‌اش، سید مرتضی او را به کاظمین برد و در حرم کاظمین دفن کرد. به نظر سید بحرالعلوم او را به کربلا برده، در کنار قبر پدرش و سید ابراهیم مجاب دفن کردند. در کتاب‌های عمدة الطالب، الدرجات الرفیعة و لؤلؤة البحرین به این نکته تصریح شده است. ابن میثم (متوفای ۶۷۹ق.) نیز گفته است: سید رضی به همراه برادرش سید مرتضی در کنار جدش امام حسین(ع) دفن شدند. در کاظمین بارگاهی منسوب به سید رضی وجود دارد ولی در کربلا نام و نشانی از قبری منسوب به وی مشاهده نمی ‌شود. از سوی دیگر سایت مزارات استان دیالی عراق وابسته به دیوان وقف شیعی، تصویری منسوب به مرقد سید رضی در استان دیالی منتشر کرده است.

جایگاه علمی

سید رضی را فقیه، متکلم، مفسر و شاعر معرفی کرده‌اند. او نزد برخی از عالمان شیعه و سنی از جمله شیخ مفید شاگردی کرده است. بنا بر نقل ابن ابی‌الحدید از فخار بن معد موسوی، شیخ مفید خوابی دید که حضرت زهرا(س) بر او وارد می‌شود در حالی که حسنین را با خود آورده است. حضرت از شیخ مفید می‌خواهد که به آن دو فقه بیاموزد. بنا بر این گزارش، شیخ مفید بامداد همان روز در محل درس خود نشسته بود، فاطمه دختر ناصر وارد مسجد شد و دو پسرش سید رضی و سید مرتضی را با خود آورده بود. او به شیخ مفید گفت دو فرزندم را به حضورت آورده‌ام تا به آن دو فقه بیاموزی.

سید رضی، علم نحو را نزد ابوعلی فارسی(متوفای ۳۷۷ق)، قاضی سیرافی، ابن جنی(متوفای ۳۹۲ق)و علی بن عیسی ربعی شیرازی خوانده است. او نزد ابن نباته در بلاغت و نزد ابوبکر خوارزمی (متوفای ۴۰۳ق)در فقه شاگردی کرده است. ابوحفص کنانی از استادان قرائت قرآن و حدیث او بوده است. برخی از استادانش علم و اطلاعات او را ستوده‌اند؛ ابن جنّی قصیده او در رثای ابوطاهر ناصرالدوله را شرح کرده و احاطه علمی سید رضی را ستایش کرده است. سید رضی همچنین از ابوعلی فارسی روایت کرده و از او اجازه روایت نقل کتاب الایضاح داشته است. همچنین، سهل بن دیباجی(متوفای ۳۸۰ق)، هارون تلعکبری (متوفای ۳۸۵ق) رَبَعی بغدادی (متوفای ۴۲۰ق) ابن جوزی نقل کرده که محمد طبری خانه خود در محله کرخ بغداد را به سید رضی بخشیده بود و قرآن را به حفظ او درآورده بود.

آموختن فقه و اصول غیرشیعه

سید رضی علاوه بر تحصیل علوم شیعی، نزد استادان غیرشیعی نیز علم آموخت. او نزد محمد طبری مالکی، ابوعبدالله جرجانی (متوفای ۳۹۷ق)،فقیه حنفی، قاضی عبدالجبار معتزلی و اکفانی قاضی(متوفای ۴۰۵ق)از عالمان اهل سنت شاگردی کرده است. درباره فراگیری فقه و اصولِ سید رضی نزد عالمان غیر شیعه امامیه نوشته‌اند. دانشمندان سده‌های پیشین احادیث، فقه و اصول فقه هر دو فرقه را می‌آموختند تا شناخت خویش را به کمال رسانند. زیرا در آن روزگار مناظره و جدل درباره امامت و کلام رواج داشت.

سید رضی چون مسئولیت قضاوت در دیوان مظالم را نیز بر عهده داشت، این مسئولیت‌ها وی را برمی‌ انگیخت تا فقه همه مذاهب را فرا گیرد. برخی از شاگردان شیخ رضی عبارتند از: ابوزید جرجانی ابو عبدالله حلوانی. شیخ جعفر عبسی (درگذشته حدود ۴۷۳ق) ابوالحسن قاضی. مفید نیشابوری (درگذشته ۴۴۵ق) ابوبکر نیشابوری (متوفای حدود ۴۸۰ق) مهیار دیلمی (متوفای ۴۲۸ق) قاضی ابومنصور (درگذشته ۴۷۲ق).

سرودن شعر

ثعالبی (از ادیبان بزرگ، درگذشتهٔ ۴۲۹ق) سید رضی را شاعرترین فرد در میان طالبیان (خاندان ابوطالب، پدرِ امام علی - ع) با وجود فراوانی شاعران در میان ایشان دانسته است. به عقیده سید محسن امین شعر او بر دیگر جنبه‌هایش غلبه کرده است. او نخستین قصیده خود را کمی پس از ده سالگی سروده است. سید رضی با شاعرانی همچون مُتنّبی (۳۵۴-۳۰۳ق) و ابوالعلاء معرّی (۴۴۹-۳۶۳ق) هم‌ عصر بود.

ابوحکیم المعلم عبدالله خبری (متوفای۴۷۶ق) بیش از ۶۳۰۰ بیت از اشعار او را در دیوانی گردآورده است. در سال ۳۸۵ق قطعه‌ای از شعر او به دست صاحب بن عباد افتاد او کسی را به بغداد فرستاد تا از روی دیوان سید رضی نسخه‌ای برایش ببرد. چون سید رضی از این کار آگاه شد، نسخه‌ای از دیوان خود را برایش فرستاد. انگیزه سید رضی در سرودن شعر، بیان زندگی علویان یا طالبیان محروم از حق و قدرت است. رثائیات، مراثی اوست برای بزرگان زمان یا دوستان و خویشاوندان و نیز مراثی شهدای کربلا. رضی در فخریات خود از عزت و شرف کهن یاد کرده و بدان بسی بالیده است.

نقابت

روزگار سید رضی با دوره‌هایی از خلافت عباسیان همزمان بود و آل بویه بر عراق فرمانروایی می‌ کردند سید رضی با سیاستمداران، دولتمردان، بزرگان دین و ارکان قضا پیوندی نزدیک داشت. پس از تسلط عضد الدوله در سال ۳۶۷ق بر بغداد، وی برای کاستن از درگیری بین شیعه و سنی، ابواحمد (پدر سید رضی) و چند تن از دیگر بزرگان شیعه را در سال ۳۶۹ق دستگیر کرد و آنان را به قلعه اصطخر (در فارس) فرستاد و زندانی کرد. در سال ۳۷۹ق حاکم وقت همه مناصب ابواحمد را به او باز گرداند، اما او بر اثر پیری، آنها را در سال ۳۸۰ق به فرزندش سید رضی واگذار کرد. سید رضی در ۲۱ سالگی نقیب علویان در بغداد شد.

تأسیس مدرسه‌ دارالعلم

سید رضی برای گروهی از طلاب و شاگردانش خانه‌ای تهیه کرد و آن را به صورت مدرسه‌ای درآورد و نام آن را دارالعلم نهاد. او برای دارالعلم کتابخانه و خزانه‌ای با همه وسایل فراهم کرد و مایحتاج طلاب را در خزانه دار العلم جمع کرد. او خزانه‌ داری دار العلم را به عبدالسلام بن حسین بصری سپرده بود، او کلیدهایی به تعدادی از طلاب نیز داد تا هر وقت چیزی خواستند، خودشان بردارند البته بیشتر مورخان و شرح‌حال‌نویسان، خواجه نظام الملک طوسی (درگذشته ۴۸۵ق) وزیر دو تن از شاهان دوره سلجوقی، مؤسس مدرسه نظامیه بغداد را اولین کسی دانسته‌اند که در اسلام مدرسه جهت تعلیم علوم دینی تأسیس کرد.

آثار علمی: گرد آوري نهج البلاغه علي (ع) - سید رضی در موضوعاتی همچون فقه، کلام، تفسیر، حدیث و شعر آثاری دارد. برخی از آنها به زبان‌های دیگر از جمله فارسی ترجمه شده است. نجاشی و به پیروی از وی، آقا بزرگ دوازده کتاب به سید رضی منسوب کرده‌اند. نهج البلاغه؛ مجموعه‌ای از خطبه‌ها، نامه‌ها و سخنان امام علی (ع) است. سید رضی این اثر را در سال ۴۰۰ قمري به پایان رساند و آن را مایه مباهات خود می‌ دانست. معیار او در انتخاب، بلاغت ادبی بوده است.

برخی دیگر از آثار او عبارتند از: خصائص الأئمة حقائق التنزیل مجاز القرآن الزیادات فی شعر أبی‌تمام تعلیق خلاف الفقهاء مجازات الآثار النبویة تعلیقة فی الإیضاح لأبی‌علی الجید من شعر ابن الحجاج الزیادات فی شعر ابن الحجاج مختار شعر أبی‌إسحاق الصابی ما‌ دار بینه و بین أبی‌إسحاق من الرسائل شعر تلخیص البیان اخبار قضاة بغداد دیوان شعر الرسائل الزیادات فی شعر الصابی و ابی‌تمام الحسن من شعر الحسین المتشابه فی القرآن.

نماز جمعه

https://cdn.isna.ir/d/2020/07/16/3/61682890.jpg

نماز جمعه

نماز جمعه، نمازی دو رکعتی که در ظهر روز جمعه به جای نماز ظهر و به جماعت می‌خوانند. نماز جمعه با حضور دست کم پنج نفر برپا می‌شود که یکی از آن‌ها امام جمعه است. امام جمعه باید قبل از نماز دو خطبه برای نمازگزاران قرائت کند که دعوت به تقوا جزو مضامین آن است.

حکم فقهی برگزاری این نماز در سوره جمعه آمده است. روایات، نماز جمعه را حج مستمندان و موجب آمرزش گناهان شمرده‌اند و برخی روایات، ترک آن را مایه نفاق و فقر دانسته‌اند. نماز جمعه در زمان حضور امامان معصوم واجب و در زمان غیبت بنابر نظر بیشتر مراجع تقلید واجب تخییری است.

در ایران نماز جمعه در دوران حکومت شاه اسماعیل صفوی رواج یافت و از آن پس در شهرهای بسیاری برگزار شد. در دوران جمهوری اسلامی در همه شهر‌های کشور این نماز برپا می‌شود. نماز جمعه یکی از شعائر اجتماعی مهم مسلمانان از صدر اسلام بوده و از نمادهای همبستگی مسلمانان شناخته می‌شود. با توجه به مسائل سیاسی-اجتماعیِ خطبه‌ها، نماز جمعه به نماز عبادی - سیاسی نیز مشهور شده است.
اهمیت و جایگاه نماز جمعه
در قرآن در سوره جمعه، مؤمنان با صراحت به حضور در نماز جمعه دعوت شده‌اند: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید چون برای نماز جمعه ندا در داده شد به سوی ذکر خدا بشتابید و داد و ستد را واگذارید. اگر بدانید این برای شما بهتر است». در روایات نیز اهمیت و جایگاه نماز جمعه چنین بیان شده است: موجب آمرزش گناهان گذشته. کاهش دهنده سختی‌های قیامت. پاداش‌های فراوان در مقابل هر گامی که به سوی نماز جمعه بردارد. خداوند آتش را بر بدن او حرام می‌کند. سبک شمردن آن باعث پریشانی و بی‌ برکتی است. علی بن ابی ‌طالب (ع) برخی زندانیان را به واسطه شرکت در نماز جمعه، آزاد می‌ کرد.
فقیهان مذاهب اسلامی با توجه به آیات سوره جمعه، خود داری از اعمالی که موجب کوتاهی در اقامه نماز یا از دست دادن آن می‌ شود را لازم دانسته‌ اند. در منابع فقهی مذاهب اسلامی فصلی از مبحث نماز (کتاب الصلوة) به موضوع نماز جمعه اختصاص دارد. نیز نگارش آثار فقهی و رساله‌های مستقل درباره نماز جمعه، به سبب جایگاه مهم این عبادت، از قرون اولیه متداول بوده است.

در دوره صفویه و در پی رواج اقامه نماز جمعه در ایران رساله ‌نویسی در این باره جدّی ‌تر شد. بسیاری از فقهای صاحب نام رساله‌هایی درباره نماز جمعه به زبان عربی و فارسی تألیف کردند که برخی از آنها در رد یا دفاع از رساله‌ های دیگر بود. این رساله‌ها به لحاظ رویکرد فقهی بر چهار قسم‌اند: رساله‌هایی که درصدد اثبات وجوب عینی نماز جمعه‌اند، رساله‌هایی که جایز بودن اقامه نماز جمعه یا وجوب تخییری آن را در عصر غیبت اثبات می‌کنند، رساله‌هایی که برای اثبات حرمت نماز جمعه نگاشته شده‌اند و رساله‌هایی که نظر مؤلفان آنها دقیقاً روشن نیست.
حکمت نماز جمعه
در اسلام چهار اجتماع بزرگ و مهم وجود دارد: اجتماعات روزانه که در نماز جماعت‌ها حاصل می‌ شود؛ اجتماعات هفتگی که در مراسم نماز جمعه بدست می‌آید؛ اجتماع در نماز عید قربان و فطر؛ و اجتماع حج که در کنار خانه خدا هر سال یکبار انجام می ‌گیرد. نماز جمعه با توجه به ذکر مسائل مهم سیاسی و اجتماعی و اقتصادی چنین آثاری را به دنبال دارد: آگاهی بخشی در زمینه معارف اسلامی و رویدادهای مهم اجتماعی و سیاسی. ایجاد همبستگی و انسجام بیشتر مسلمانان. تجدید روح دینی و نشاط معنوی. جلب همکاری برای حل مشکلات.
وجوب نماز جمعه
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَاةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَىٰ ذِكْرِ‌ اللَّـهِ وَذَرُ‌وا الْبَيْعَ ۚ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ‌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ»: اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، چون براى نماز جمعه ندا در داده شد، به سوى ذكر خدا بشتابيد، و داد و ستد را واگذاريد. اگر بدانيد اين براى شما بهتر است. آيه نهم سوره مباركه الجمعة.

فقهای شیعه و اهل سنّت برای اثبات وجوب نماز جمعه به آیه ۹ سوره مباركه الجمعة و احادیث متعدد و اجماع استناد کرده و ترک کننده آن را شایسته عقوبت دانسته‌ اند. برخی فقها در استناد به آیه ۹ سوره جمعه برای وجوب اقامه نماز جمعه مناقشه کرده و گفته ‌اند که این آیه در صدد تشریع و اثبات وجوب اقامه نماز جمعه نیست بلکه شرکت کردن در نماز جمعه‌ای را که به شکل صحیح بر پا شده لازم دانسته و در مقام توبیخ کسانی است که با وجود اقامه شدن نماز جمعه صحیح از حضور در آن خودداری می کنند و به تجارت یا امور دیگر می ‌پردازند.
نماز جمعه برای همه افراد واجب نیست و از عهده برخی افراد برداشته شده است که عبارت ‌اند از: زنان - مسافران بیماران و کسانی که توانایی شرکت کردن در نماز جمعه را ندارند مانند نابینایان، ناشنوایان و پیران - بردگان - کسانی که از ضرر مالی یا جانی بر اثر شرکت کردن در نماز جمعه ترس دارند کسانی که بیش از دو فرسخ از محل اقامه نماز جمعه فاصله دارند.
حکم نماز جمعه در عصر غیبت امام زمان
اقامه نماز جمعه در دوره غیبت امام معصوم از موضوعات بحث برانگیز در میان فقهای شیعه است که عده‌ای به حرمت آن، عده‌ای به وجوب تعیینی آن و عده‌ای به وجوب تخییری آن نظر داده‌اند.
حرمت
برخی فقهای متقدم شیعه از جمله سَلاّر دیلمی و ابن ادریس حلّی و به پیروی از ایشان بسیاری از فقهای متأخرتر از جمله فاضل هندی مشروعیت نماز جمعه را مشروط به حضور امام معصوم
...

(بقيه در ادامه مطلب)

ادامه نوشته

تولّدتان مبارك

https://cdn.downloadefilm.ir/images/6e826be0-2871-11ee-acec-7dae4a457a9e.jpg

سلام دخترهاي عزيزم تولدتان مبارك. از خداوند مسئلت دارم كه هميشه سلامت باشيد.

https://cakesaz.com/wp-content/uploads/2017/04/bigstock-Delicious-birthday-cake-on-tab-78718583.jpg

خدا

https://media.mehrnews.com/d/2020/09/03/3/3544970.jpg
اَلله

خُدا به معنی مالک و صاحب، قدرتی برتر و بدون ماهیتِ قابل تعریف، بر مبنای مفهوم‌محوری بسیاری از ادیان به ویژه ادیان ابراهیمی (یهودیت، مسیحیت و اسلام) می ‌باشد. در این ادیان، خدا به عنوان آفریننده و آغازگر جهان هستی عنوان شده‌است. در دین‌های دوگانه ‌انگار همچون آیین زرتشت، قدرت برتر به دو نوع یکی سرچشمهٔ خوبی‌ها و دیگری خاستگاه بدی‌ها تقسیم می ‌شود هرچند نام خدا برای قدرتی که سرچشمهٔ خوبی‌ها پنداشته می‌ شود، به‌کار می‌ رود.

در کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان، خداوند به نام یهوه به بنی اسرائیل و موسی معرفی می ‌شود. در باور دسته دیگری از دین‌ها از جمله بوداگرایی، هندوگرایی و دین‌های منقرض‌ شده‌ای مانند مذهب المپی خدایان زیادی وجود دارند. این خدایان یا ایزدان، معمولاً قادر مطلق نیستند و نمادهای جنبه‌های گوناگون جهان برتر و ماوراءالطبیعه هستند. به این ‌گونه دین‌ها، دین‌های چند خدايي گفته می‌ شود.

در باور صوفی ‌گرایان، موجود برتر یعنی خدا، (که صوفیان آن را «حق» می‌ نامند) موجودی است که به هیچ ‌یک از صفاتی که در جهان ما یا در ذهن ما حضور دارند، منسوب نیست. گروه دیگری (از جمله عده‌ای از صوفیان) به همه ‌خدایی باور دارند. همهٔ خداباوران یا به ‌دیگر سخن، گروندگان به مفهوم وحدت وجود، کل همین جهان را برابر با خدا می ‌دانند. گروه دیگری نیز به خدافراگیردانی (Pantheism) باور دارند. خدا فراگیردانی شکلی از خداپرستی است که معتقد است خدا دربرگیرندهٔ جهان است ولی برابر با جهان نیست؛ یعنی جهان ما بخشی از خداست.

اقسام باور به خدا

افرادی را که به وجود خدا اعتقاد دارند ولی به ادیان و دخالت خدا در جهان باور ندارند، دادارباور می‌ گویند. به کسانی که به آفریننده و موجودی برتر باور ندارند، خداناباور گفته می‌شود. به افرادی که وجود خدا را قابل اثبات شدن یا رد شدن نمی ‌دانند، ندانم ‌گرا گفته می ‌شود. به کسانی که وجود نداشتن یا داشتن خدا را مهم نمی ‌دانند، خدا نامهم ‌دان گفته می‌ شود. به کسانی که به خدای شخص‌ وار اعتقادی نداشته و طبیعت را جزئی از خدا می ‌دانند، همه‌ خدا گفته می ‌شود.

خُدا نام اطلاق شده در فارسی به وجود آفریدگار جهان؛ اما متمایز از آن، در نظام ‌های ایمانی است، خواه این خدا به ‌صورت یکتا در یکتا پرستی مطرح باشد یا در کنار دیگر خدایان که در چندخدایی مطرح می ‌شود. همچنین چه ارتباطش را با جهان حفظ نموده باشد و چه در امور آن دخالت نکند. خدا متداول ‌ترین واژه‌ای است که به آفریدگار فراطبیعی ناظر جهان اطلاق شده‌است. متکلمان ویژگی‌های گوناگونی را به مفاهیم متعدد به خدا نسبت داده‌اند. از معمول‌ ترین این ویژگی‌ها می ‌توان به علم مطلق، قدرت مطلق، حضور در همه‌جا در آن واحد، خیر اعلی بودن، بسیط بودن و وجود داشتن ضروری (واجب الوجود بودن) اشاره نمود. همچنین خدا به ‌عنوان وجودی مجرد و شخصی وار؛ مرجع تام تعهد اخلاقی و بزرگ‌ترین وجود قابل تصور، تلقی شده‌است. مسئلهٔ وجود خدا همواره به‌عنوان یکی از سرفصل‌های مهم کاوش‌های فلسفی مطرح بوده‌است، و در طول تاریخ، فلاسفهٔ متعلق به مشرب‌های فکری مختلف، به بیان و سنجش استدلال‌هایی برای وجود داشتن یا نداشتن خدا پرداخته‌ اند.

واژهٔ عربی الله در اسلام

واژه خدا در ادبیات فارسی به معنای آفریدگار به‌ کار رفته ‌است. چنان‌ که سعدی در ابتدای گلستان می‌گوید: «منت خدای را عزّ و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت» و فردوسی در ابتدای شاهنامه می ‌گوید: «به نام خداوند جان و خرد، کزین برتر اندیشه بر نگذرد». کلمات دیگری نیز به معنای خدا به‌ کار رفته مانند اهورا مزدا، یزدان، ایزد، الله، پروردگار، دادار، آفریدگار، کردگار، یگانه، رحمان و غیره؛ مثلاً واژهٔ یزدان به ‌جای خدا به ‌کار رفته‌است: «به نیروی یزدان بیابیم دست، بدان بدکنش مردم بت‌ پرست». واژهٔ خدا به معنی مالک و صاحب نیز به ‌کار می ‌رود چنان ‌که سعدی می ‌گوید: «وگر چه به مکنت قوی‌حال بود / خداوندِ جاه و زر و مال بود». الفاظ کدخدا و دهخدا و ناخدا و خانه خدا ناظر به همین معنی است. خداوند و خداوندگار از القاب پادشاهان و حاکمان نیز بوده‌است. (خداوندگار عالم، خداوند عالم، خداوندگار ما و غیره)

در جهان امروز گسترهٔ ایمان به خدا در هر قاره و کشور متفاوت است. در کشورهایی مانند ترکیه، اندونزی و برزیل آمار خبر از اعتقاد بیشتر از هشتاد درصد جمعیت به خدا دارد در حالی ‌که در کشورهایی مانند آلمان، بریتانیا، فرانسه، سوئد و جمهوری چک کمتر از سی درصد جمعیت به ‌وجود خدا اعتقاد دارند. در بعضی کشورهای شرق آسیا مانند ژاپن، کرهٔ جنوبی، کرهٔ شمالی و چین کم ‌ترین آمار خداباوران در جهان وجود دارد. گفته می ‌شود در کشورهایی مانند ایران و عربستان بیش از نود و هشت درصد مردم به ‌وجود خدا اعتقاد دارند، اما عدم وجود نظرسنجی‌های بی ‌طرف و حکومت ‌های دینی که برای خروج از اسلام مجازات مرگ در نظر می ‌گیرند، باعث شده تا این ‌گونه نظرسنجی‌ها بی‌ اعتبار باشد.

وجود و عدم وجود خدا

در مباحث دین و فلسفه دلایل متعددی برای وجود خدا ذکر شده ‌است که از میان آنها چهار مورد اهمیت بیشتری دارد. در برهان علیّت هر پدیده‌ای علتی دارد و خود آن علت، علت دیگری دارد تا در نهایت به علت یکم که خدا است می ‌رسد. در برهان نظم با مشاهدهٔ موارد نظم در طبیعت پی به وجود خدا می ‌برند. در برهان هستی ‌شناسی داشتن زمینهٔ ذهنی از یک وجود کامل و مطلق به نام خدا مطرح ‌کنندهٔ این است که خدا وجود دارد. در این استدلال وجود بر دو نوع است وجود مخلوقات و وجود خدا که واجب است و به عنوان واجب‌ الوجود یاد می ‌شود. در برهان اخلاق وجود ارزش‌های اخلاقی و معنوی در جهان مادی قابل توجیه نیست مگر از طرف خدا آمده باشد یعنی اخلاقیات از منشأ طبیعت یا قوانین اجتماعی نیست و منشأ مادی ندارد.

مزدیسنا

خدا در مزدیسنا به نام اهورامزدا یاد می‌شود که از نظر لغوی به معنای خدای خردمند است و نظر غالب بر این است که زرتشت خدایان متعدد را رد می ‌کرد و دعوت به یکتا پرستی می‌کرد. البته در این باره میان محققان اختلاف نظر نیز وجود دارد. برخی معتقدند که زرتشت به دوخدایی (ثنویت) یا دوئالیسم اعتقاد داشته که عبارت از اهورامزدا و اهریمن است و برخی معتقدند وی به خدایان متعدد اعتقاد داشته. به ‌هرحال تعدادی از متون باقی‌مانده از دوران ایران باستان با عبارت «خدای بزرگ اهورامزدا» آغاز می‌شود (به عنوان مثال سنگ ‌نوشتهٔ داریوش یکم در نقش رستم).

به عقیدهٔ مری بویس زرتشت قدیمی‌ ترین پیامبری است که دربارهٔ معاد و روز حساب صحبت کرده ‌است، البته در این باره اشاره‌ای به جزئیات معاد نشده‌است. علاوه بر اوستا کتاب مقدس زرتشتیان در سایر متون قدیم ایران نیز خدا درج شده‌است. در ارداویراف‌نامه خدا به‌صورت نور توصیف شده که دارای تن و جسم مادی نیست: چه روشنی دیدم و جسم ندیدم و صدایی شنیدم و دانستم که این خداست، و در هرمزدیشت خدا خود را به عنوان خدای دانا و توانا و مغلوب نشدنی و درمانگر و نگهبان و آفریدگار توصیف می‌ کند.

هندوئیسم

درشنه‌های هندی را می‌توان به دو دستهٔ الهی و غیرالهی تقسیم کرد. در درشنه‌های الهی دارای برهان‌ هایی را بر اثبات وجود خدا مي داند و برخی از آنها معادل‌هایی در فلسفه اسلامی و غربی نيز دارند.

یهودیّت

آئین یهودیان نیز جزو قدیمی ‌ترین ادیان توحیدی محسوب می ‌شود. در عهد عتیق خداوند با نام‌هایی از جمله «یَهُوَه»، «ایل» و «اِلوهیم» خوانده شده ‌است. در این کتاب خداوند با صفات کمالیه و توحیدی همچون واحد، قادر مطلق، عالم، مهربان، آمرزنده، ازلی و ابدی معرفی شده ‌است. در تورات به جنبهٔ تعالی و برتری خدا، دست ‌نیافتنی بودن او و وصف‌ ناپذیر بودن او اشاره شده ‌است؛ مثلاً در کتاب خروج، خدا به موسی (ع) می ‌گوید نمی ‌تواند او را ببیند زیرا انسان نمی ‌تواند اورا ببیند و زنده بماند (سفر خروج ۲۰:۲۳)

در کتاب مزامیر از زبان داوود (ع) می ‌گوید که هیچ خدایی میان خدایان مانند تو نیست و هیچ کاری هم مثل کار تو نیست (مزامیز ۸۶:۹). از سوی دیگر در کتاب یهودیان خداوند با صفاتی بشرگونه توصیف شده ‌است و به او نسبت‌های پشیمانی، ناراحتی، یادآوری، عدم علم، هم ‌شکل بودن با انسان، داشتن اعمال و جوارح انسانی داده شده ‌است. البته بعضی از دانشمندان و علمای یهودی مانند موسی بن میمون در توجیه این مسائل گفته‌اند که منظور از سوار شدن خدا در عهد عتیق به معنای استیلا و برتری می‌باشد.

اسلام

محور اصلی همهٔ مفاهیم اسلام خدا است. مسلمان کسی است که فقط به یک خدا اعتقاد داشته باشد و محمّد (ص) را فرستادهٔ او بداند. در این دیدگاه، رسالت محمّد (ص) شناخت خدا، توحید، و نفی شرک است. در قرآن كريم کتاب مسلمانان سورهٔ النّساء آیهٔ ۱۱۶ آمده است که خداوند گناه شرک را نمی ‌بخشد. خداوند در قرآن كريم در سوره مباركه التّوحيد يا اخلاص كه در جزء پاياني قرآن كريم قرار دارد، خود را توصيف فرموده است و نيز در تمامي آيات اين كتاب آسماني، مي شود خدا شناسي را به خوبي مشاهده كرد.

دیدگاه فلاسفه

ارسطو برخلاف ادیان توحیدی خدا را علت فاعلی جهان نمی‌ شناخت چون ماده و عالم را ازلی می ‌دانست، به آفرینش و معاد مورد نظر ادیان الهی اعتقاد نداشت، خدای او فقط به خود و کلیات می ‌اندیشید و به انسان توجه نداشت، او صرفاً علت غایی جهان است و جهان و انسان به شوق او حرکت می ‌کنند و حتی گاه می ‌خواهند همانند او شوند. افلاطون معتقد بود که نه مفهومی از خداوند هست و نه دانشی برای شناخت او. پیدا کردن صانع و سازندهٔ جهان دشوار است و امکان ندارد بتوانیم او را طوري وصف کنیم که برای همه قابل فهم باشد. امانوئل کانت نیز دربارهٔ خدا گفته ‌است: وجود خدا به وسیلهٔ عقل قابل اثبات و رد نیست.

گئورگ ویلهلم فریدریش هگل با اینکه وارث کانت است اما دیدگاه نوینی را ارائه می‌دهد. به اعتقاد وی خدا از سنخ سایر موجودات نیست و کسی که بخواهد الوهیت را درک کند باید روحش بسيار متعالی باشد. ابن سینا با استفاده از وجو دشناسی، خداشناسی را مطرح می ‌کند و برای اثبات خدا استدلالی مبتنی بر وجود شناسی بیان می ‌کند. اصل مهم وجودی او تمایز میان وجود و ماهیت است. بر اساس این تمایز، موجودات به دو قسم واجب و ممکن تقسیم می ‌شوند.

مُحَمُّد (صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمِ)

https://hawzah.net/Image/Article/payambar%20%2858%29-2.jpg

مُحَمُّد بن عبدالله (ص)

مُحمّد بن عبدالله بن عبدالمطّلِب بن هاشم، پیامبر اسلام، از پیامبران اولوالعزم و آخرین پیامبر الهی. معجزه اصلی او قرآن است. حضرت محمد(ص) در جامعه مُشرک جزیرة العرب به دنیا آمد اما از بت‌پرستی پرهیز می‌کرد. در چهل‌سالگی به پیامبری رسید و مهم‌ترین پیامش دعوت به توحید بود. هدف از بعثتش را تکمیل فضایل اخلاقی معرفی کرد. مشرکان مکه سال‌ها او و پیروانش را آزردند، ولی آنان از اسلام دست برنداشتند. حضرت محمد ۱۳ سال در مکه، مردم را به اسلام دعوت می‌کرد سپس به مدینه هجرت کرد و این هجرت، مبدأ تاریخ اسلامی شد.

نام مبارك پيامبر اكرم (ص) 5 مرتبه در قرآن كريم به شرح زير آمده است:

و محمّد(ص) جز فرستاده‏ اى كه پيش از او هم پيامبرانى آمده و در گذشتند نيست آيا اگر او بميرد يا كشته شود از عقيده خود برمى‏ گرديد و هر كس از عقيده خود بازگردد هرگز هيچ زيانى به خدا نمى ‏رساند و به زودى خداوند سپاسگزاران را پاداش مى‏ دهد (۱۴۴) سوره مباركه آل عمران.

محمّد(ص) پدر هيچ يك از مردان شما نيست ولى فرستاده خدا و خاتم پيامبران است و خدا همواره بر هر چيزى داناترين است (۴۰) سوره مباركه الاحزاب.

و آنان كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده‏ اند و به آنچه بر محمّد(ص) نازل آمده گرويده‏ اند كه آن خود حق و از جانب پروردگارشان است خدا نيز بديهايشان را زدود و حال و روزشان را بهبود بخشيد (۲) سوره مباركه محمّد (ص).

محمّد(ص) پيامبر خداست و كسانى كه با اويند بر كافران سختگير و با همديگر مهربانند آنان را در ركوع و سجود مى ‏بينى فضل و خشنودى خدا را خواستارند علامت مشخصه آنان بر اثر سجود در چهره ‏هايشان است ..... (۲۹) سوره مباركه الفتح.

و هنگامى را كه عيسى پسر مريم گفت اى فرزندان اسرائيل من فرستاده خدا به سوى شما هستم تورات را كه پيش از من بوده تصديق مى ‏كنم و به شما بشارت مي دهم كه بعد از من فرستاده‏ اى خواهد آمد كه نام او احمد (ص) است. پس وقتى براى آنان دلايل روشني (قرآن را) آورد گفتند اين سحرى آشكار است (۶) سوره مباركه الصّف. نيز خداوند در سوره مباركه ن و القلم در باره پيامبر (ص) مي فرمايد: وَ إِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ ﴿٤﴾ و اي پيامبر ما، یقیناً تو بر بلندای سجایای اخلاقی عظیمی قرار داری. (۴)

با کوشش پیامبر(ص) تقریبا تمام شبه‌جزیره عربستان در زمان حیات او به اسلام گروید. در دوره‌های بعد، گسترش اسلام ادامه یافت و به تدریج اسلام دینی جهانی شد. براساس حدیث ثقلین، پیامبر(ص) به مسلمانان سفارش کرد که پس از وی برای رهایی از گمراهی به قرآن و عترت او پناه ببرند و از آن دو جدا نشوند و در مناسبت‌های گوناگون، از جمله در واقعه غدیر، امام علی(ع) را جانشین خویش معرفی کرد.

پیامبر اسلام (ص) در ۲۵ سالگی با حضرت خدیجه (سس) ازدواج و حدود ۲۵ سال با او زندگی کرد. پس از وفات خدیجه، پیامبر با همسران دیگری ازدواج کرد. فرزندان پیامبر(ص) از خدیجه و ماریه بودند و همه آنها جز فاطمه (س) در زمان حیات او از دنیا رفتند. به باور مسلمانان حضرت محمد(ص)، آخرین پیامبر الهی است و پس از او پیامبری نخواهد آمد. او جزو انبیای اولوالعزم است و شریعت اسلام را از جانب خداوند برای بشر آورده است. پیامبر(ص) اولین از چهارده معصوم است که شیعیان آنها را معصوم می‌دانند. به باور شیعیان او در دریافت و ابلاغ وحی و نیز در تمام ساحت‌های زندگی عصمت داشته است.

نسب، کنیه‌ها و القاب

حضرت محمد(ص) فرزند عبدالله بن عبدالمطّلب بن هاشم بن عبدمَناف بن قُصَی بن کِلاب بود. مادرش، آمنه بنت وهب است. به گفته علامه مجلسی، امامیه بر ایمان و اسلام پدر، مادر و اجداد رسول خدا تا آدم(ع)، اجماع دارند.نسب پیامبر (ص) با ۴۸ واسطه به حضرت آدم(ع) می‌رسد. در این سلسله پیامبرانی مانند اسماعیل، ابراهیم، نوح، ادریس قرار دارند. سلسله نیاکان پیامبر(ص) تا «عدنان» مورد اتفاق نسب‌شناسان است، ولی پس از او تا آدم(ع) نظرات مختلفی وجود دارد، طبق روایتی پیامبر(ص) فرمود: هنگامی که سلسله نسب من به عَدْنان رسید توقّف کنید.

کنیه‌ حضرت محمد (ص)، ابوالقاسم و ابو ابراهیم است. برخی از القاب او عبارتند از: مصطفی، حبیب‌الله، صفی‌الله، نعمة‌الله، خیرة خلق‌الله، سید المرسلین، خاتم النبیین، رحمة للعالمین، نبی امّی. ولادت نگاره تولد پیامبر(ص) در کتاب مجمع التواریخ که در قرن ۱۵ توسط حافظ ابرو در هرات تهیه شده است. بنابر نظر معروف میان علمای شیعه پیامبر(ص) در ۱۷ ربیع‌الاول و بنا بر نظر مشهور میان اهل‌سنت در ۱۲ ربیع‌الاول به دنیا آمده است. فاصله این دو تاریخ به هفته وحدت بین شیعه و سنی نام‌گذاری شده است.

علامه مجلسی میلاد پیامبر(ص) در ۱۷ ربیع‌الاول را نظر بیشتر علمای شیعه دانسته است. با این حال محمد بن یعقوب کلینی در کتاب الکافی و شیخ صدوق در کتاب کمال‌الدین ولادت پیامبر را در ۱۲ ربیع الاول ذکر کرده‌اند. به گفته علامه مجلسی، نظر کلینی مبنی بر تولد پیامبر در ۱۲ ربیع‌الاول، بیشتر به دلیل تقیه بوده است.

مکان ولادت

پیامبر اسلام(ص) در شعب ابی‌طالب و در خانه‌ای که بعدها به عقیل بن ابی‌طالب تعلق یافت، به دنیا آمد. فرزندان عقیل، این خانه را به محمد بن یوسف، برادر حجاج بن یوسف، فروختند او آنجا را به قصری تبدیل کرد. در حکومت بنی‌عباس، خیزران، مادر هارون‌الرشید خلیفه عباسی، این خانه را خرید و آن‌را به مسجد تبدیل کرد. علامه مجلسی، محدث قرن یازدهم، نقل می‌ کند ...

(بقيه در ادامه مطلب)

ادامه نوشته

تسليت

https://cdn.asriran.com/files/fa/news_albums/956199/37931/resized/resized_1807515_466.jpg

با عرض تسليت به خانواده هاي اين شهداي گرامي و نيز تسليت به مردم هميشه در صحنه ايران اسلامي، اسرائيل جنانتكار بايد بداند كه هرگز نمي تواند با به شهادت رساندن عزيزانمان در سفارتخانه ايران در كشور سوريه و يا هر جاي ديگري، ما را در مقصدي كه در پيش داريم و آن رهايي قدس شريف از چنگال صهيونيست جهاني است، باز بدارد و مجبور به عقب نشيني كند. ان شاء الله به زودي نماز پيروزي را در قدس شريف برگزار خواهيم كرد.

قرآن

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/5/50/BM_Quran.JPG

قرآن

قرآن کلام خدا و کتاب آسمانی مسلمانان است که به وسیله جبرئیل به حضرت محمد (ص) وحی شد. مسلمانان محتوا و الفاظ قرآن را نازل‌شده از سوی خداوند می‌دانند؛ همچنین معتقدند قرآن، معجزه و نشانه پیامبری حضرت محمد (ص) و آخرین کتاب آسمانی است. این کتاب بر معجزه‌بودن خود تأکید کرده و دلیل اعجازش را آن دانسته است که کسی نمی‌تواند مانندی برای آن بیاورد.

نخستین آیات قرآن ابتدا در غار حراء، واقع در کوه نور به پیامبر اسلام، وحی شد. دیدگاه مشهور این است که آیات آن، هم از طریق فرشته وحی و هم بدون واسطه و به صورت مستقیم، بر پیامبر نازل می‌شده است. به باور بیشتر مسلمانان، نزول قرآن به صورت تدریجی صورت گرفته است؛ اما برخی بر این باورند که علاوه بر نزول تدریجی آیات، آنچه قرار بوده است در یک سال بر پیامبر (ص) نازل شود، در شب قدر هم یک‌جا بر او نازل می ‌شده است.

آیات قرآن در زمان پیامبر (ص) به صورت پراکنده بر روی پوست حیوانات، چوب درخت خرما، کاغذ و پارچه نوشته می‌‌شد. پس از رحلت پیامبر (ص)، آیات و سوره‌های قرآن‌ توسط اصحاب جمع‌آوری شد؛ اما نسخه‌های بسیاری تدوین شد که در ترتیب سوره‌ها و قرائت، با هم متفاوت بودند. به دستور عثمان نسخه واحدی از قرآن تهیه شد و دیگر نسخه‌های موجود را از بین بردند. شیعیان به پیروی از امامان خود، این نسخه را درست و کامل می‌دانند.

قرآن، فرقان، الکتاب و مُصحَف از مشهورترین نام‌های قرآن است. قرآن ۱۱۴ سوره و بیش از ۶۰۰۰ آیه دارد و به ۳۰ جزء و ۱۲۰ حزب تقسیم شده است. در قرآن، از موضوعاتی چون توحید، معاد، غزوات پیامبر اسلام(ص)، داستان‌های انبیاء، اعمال شرعی دین اسلام، فضایل و رذایل اخلاقی و مبارزه با شرک و نفاق، سخن به میان آمده است.

تا قرن چهارم قمری، قرائت‌های گوناگونی از قرآن، میان مسلمانان، رواج داشته است. وجود نسخه‌های متفاوت از آن در میان مسلمانان، ابتدایی‌بودن خط عربی، وجود لهجه‌های مختلف و اِعمال سلیقه قاریان، از عوامل اختلاف قرائت بوده است. در این قرن، هفت قرائت از میان قرائت‌ها برگزیده شد. قرائت شایع از قرآن در میان مسلمانان، قرائت ، عاصم با روایت حفص است.

نخستین ترجمه کامل قرآن به زبان فارسی، در قرن چهارم قمری و به زبان لاتین، در قرن ششم قمری (دوازدهم میلادی) نوشته شده است. این کتاب نخستین بار در سال ۹۵۰ق(۱۵۴۳م)، در ایتالیا به چاپ رسید. اولین چاپ آن توسط مسلمانان، در سال ۱۲۰۰ق، در سن پیترزبورگ روسیه صورت گرفت. ایران اولین کشور مسلمان بود که قرآن را در سال‌های ۱۲۴۳ق و ۱۲۴۸ق، چاپ کرد. قرآنی که امروز با نام عثمان طه‏ شناخته‌ شده، بر پایه چاپ مصر است.

قرآن منشأ پیدایش دانش‌های فراوانی میان مسلمانان شده است. تفسیر و علوم قرآنی چون تاریخ قرآن، علم لغات قرآن، علم اِعراب و بلاغت قرآن، قصص القرآن و اعجاز القرآن از این دانش‌ها است. قرآن جایگاه ویژه‌ای در آیین‌ها و هنر مسلمانان داشته است. ختم قرآن و قرائت قرآن در مراسم ازدواج، از آن جمله است. قرآن به سر گرفتن نیز از آیین‌های شیعیان است. بیشترین نمود قرآن در هنر، در خوش‌نویسی، تذهیب، تجلید(جلدکردن)، ادبیات و معماری بوده است.

قرآن کلام خداوند است که از طریق وحی بر پیامبر اسلام (ص) نازل شده و محتوا و الفاظ آن از سوی خداوند آمده است. نخستین بار در غار حراء، واقع در کوه نور به پیامبر اسلام، وحی شد.گفته‌اند: نخستین آیاتی که بر پیامبر نازل شد، آیات آغازین سوره علق و نخستین سوره‌ای که به صورت کامل نازل شد، سوره فاتحه است. به عقیده مسلمانان، پیامبر اسلام، آخرین پیامبر و قرآن آخرین کتاب آسمانی است.

چگونگی نزول قرآن

قرآن نزول وحی بر پیامبران را در سه راه منحصر دانسته است: الهام، از پس پرده و از طریق فرشتگان. برخی با استناد به آیاتی چون «قُلْ مَن كَانَ عَدُوًّا لِّجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَىٰ قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّـهِ بگو ‌کسی که دشمن جبرئیل است در واقع دشمن خداست‏ چرا که او، به فرمان خدا، قرآن را بر قلبت نازل کرده است، گفته‌اند: نزول این کتاب، تنها از طریق جبرئیل صورت گرفته است اما دیدگاه مشهور این است که قرآن به شیوه‌های دیگر و از جمله به صورت مستقیم و بدون واسطه هم بر پیامبر نازل شده است.

نزول دفعی و تدریجی

بر طبق برخی از آیات قرآن، این کتاب در ماه رمضان و شب قدر نازل شده است. بر این اساس میان مسلمانان ...

(بقيه در ادامه مطلب)

ادامه نوشته

نماز

https://media.mehrnews.com/d/2021/07/11/3/3826679.jpg
نماز

نماز مهم‌ترین عمل عبادی مسلمانان که مشتمل بر اذکار و حرکات خاصی است. در روایات از آن به عنوان «ستون دین» و «شرط قبولی دیگر اعمال» یاد شده است. نماز احکام و آداب خاصی دارد؛ از جمله اینکه باید با وضو و رو به قبله خوانده شود. همچنین به دو شکل فُرادا و جماعت خوانده می‌شود و به جماعت‌خواندن آن توصیه شده است. نمازها به واجب و مستحب تقسیم می‌شوند: نمازهای واجب عبارت‌اند از: نمازهای یومیه، نماز آیات، نماز طواف، نماز میت، نماز قضای والدین و نمازی که به سبب نذر، عهد و قسم واجب شده است. نافله‌های یومیه و نماز شب هم از نمازهای مستحب‌اند.

جایگاه و اهمیّت

نماز، عمل عبادی مسلمانان است که در قرآن ۹۸ بار از آن یاد شده است. بنا بر آیات قرآن، نماز عامل بازدارنده از گناه، وسیلۀ رستگاری، یاری‌کننده انسان در مشکلات و از سفارش‌های مهم خدا به پیامبران و از دغدغه‌های پیامبران به‌ویژه درباره خانواده‌شان است. نماز از ضروریات دین اسلام و عبادتی است که به‌فتوای فقیهان در هیچ حالی نباید ترک شود و ترک آن از گناهان کبیره و نشانه کفر و نفاق دانسته شده است. در کتاب‌های وسایل‌الشیعه و مُستَدرَک بیش از ۱۱۶۰۰ حدیث در موضوع نماز نقل شده است. در کتاب‌های فقهی هم بخشی با عنوان کتاب‌الصلاة هست که به احکام و آداب نماز اختصاص دارد.

درباره نماز آثاری به صورت مستقل نیز منتشر شده است که آمار آنها را تا سال ۱۳۷۶ش، حدود دو هزار کتاب و رساله و نیز صدها غزل و قصیده گفته‌اند. تا سال ۲۰۱۹م در جهان، حدود سه میلیون ششصد هزار مسجد برای نمازخواندن احداث شده است. همچنین در اماکن عمومی و جاده‌ها، مکانی به خواندن نماز اختصاص دارد که به آن نمازخانه می ‌گویند. به گفته محمدی ری‌شهری (درگذشت ۱۴۰۱ش) حدیث ‌پژوه شیعه، نماز در اوایل بعثت و در مکه واجب شده است. بر پایه روایتی که در بحارالانوار نقل شده است، پیامبر(ص)، یک روز پس از بعثت، با امام علی (ع)، حضرت خدیجه و دیگران نماز خوانده است.

تعابیر به کار رفته در روایات درباره نماز: ستون دین - اولین واجب الهی - اولین عملی که مورد حسابرسی قرار می ‌گیرد - معراج مؤمن - نشانه ایمان - بهترین وسیله تقرب به خدا - کلید بهشت - وسیلۀ شناخت شیعیان واقعی - وسیلۀ استجابت دعا - وسیلۀ طهارت روح - دژی محكم در مقابل شیطان - کفارۀ گناهان - وسیله راندن شیطان - جواز عبور از پل صراط.

شیوه خواندن نماز، رکعت اول

ابتدا وضو می ‌گیریم. سپس رو به قبله می ‌ایستیم و نیت می‌کنیم. بعد، تکبیرةالاِحرام می‌ گوییم یعنی دست‌ها را تا مقابل گوش بالا می ‌بریم و می ‌گوییم: «اَللهُ اَکبَر». پس از آن، سوره حمد و سپس سوره دیگری می ‌خوانیم. بعد از این، به رکوع می‌رویم و ذکر رکوع را می‌ گوییم و سر از رکوع برمی‌داریم و می‌ایستیم و سپس به سجده می‌رویم. در سجده ذکر سجده را می‌ گوییم. سپس روی دو زانو می ‌نشینیم و ...

(بقيه در ادامه مطلب)

ادامه نوشته

سالروز شهادت مولاي متقيان علي بن ابيطالب (ع) بر جميع شيعيان آنحضرت تسليت باد.

https://static3.jamaran.news/thumbnail/K2m8vAZInBvg/rygr_OlXE1SXyfNcng8g_k74A2NhtW9cik2q-fLsewiT025X9QjzTabZHC3eiEK-/%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA+%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA+%D8%B9%D9%84%DB%8C.jpg

زندگی نامه کامل از تولد تا شهادت امام علیّ (ع)

امام علی (ع) اولین امام ما مسلمانان و جانشین حضرت محمد (ص) است. امیرالمؤمنین علاوه بر دینداری و ایمان به خدا در حکومت داری نیز بسیار عادل رفتار می کرد و عدالت را سرلوحه حکومت قرار می دادند. ایشان امام خوبی ها، مهربانی ها، قرآن ناطق و پدر یتیمان کوفه بود. در روز شهادت این امام بزرگوار با مطالعه این بخش از دین و مذهب نمناک مختصری با زندگی پر برکت ایشان آشنا شوید و بیشتر درباره نحوه شهادت امام علی (ع) بدانید.

امام علی (ع) که بود

علی بن ابی طالب (ع) مشهور به امام علی و امیرالمؤمنین پسرعمو و داماد پیامبر اکرم (ص)، همسر حضرت فاطمه (س)، پدر و جدِّ یازده امام شیعه است. پدر آن حضرت ابوطالب فرزند عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف و مادرش هم فاطمه دختر اسد بن هاشم بود بنابراین علی علیه السلام از هر دو طرف هاشمی نسب است. امام علی در 13 رجب سال 23 قبل از هجرت در مکه و در خانه خدا به دنیا آمدند. علی (ع) اولین کسی بودند که به پیامبر ایمان آوردند و به عقیده شیعیان علی (ع) به فرمان خدا و تصریح پیامبر (ص)، جانشین بلافصل رسول خدا (ص) است. امام علی (ع) چهارمین خلیفه از خلفای راشدین نزد اهل سنت است.

به دنیا آمدن امام علی (ع) در کعبه

فاطمه بنت اسد یکی از زنان نامور صدر اسلام است که پس از حضرت خدیجه(س) نخستین زنی است که اسلام آورد و با پیامبر(ص) بیعت نمود.[مجلسی، بحارالانوار، ج35، ص 182] زمانی که فاطمه بنت اسد در حال طواف کعبه بود، در آن حال درد زایمان او را فرا گرفت و بی درنگ به سمت کعبه آمد؛ دیوار شکافته شد و او وارد کعبه و سه روز در آنجا ماند و فرزندش علی را به دنیا آورد[ فتال، روضه الواعظین، ص 81]

شیخ مفید (متوفی 413 قمري) می نویسد: حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام) در روز جمعه سیزدهم ماه رجب پس از سی سال از عام الفیل در خانه خدا در شهر مکه به دنیا آمد، نه پیش از وی کسی در خانه خدا به دنیا آمده و نه بعد از آن حضرت. تولد امیرمؤمنان(علیه السلام) در خانه خداوند، فضیلت و شرافتی است که پروردگار بـزرگ برای بزرگـداشت مقـام و منزلتش به آن حضـرت اختصـاص داده است[ مفید، الإرشاد، ج 1، ص 5.].

ازدواج امیرالمونین

وقتی چند تن از صحابه در مدینه مانند ابوبکر، عمر بن خطاب و عبدالرحمن بن عوف به خواستگاری فاطمه (س) رفتند. پیامبر (ص) در پاسخ به این درخواست ها اعلام نمود که ازدواج او به دست خداست. (ابن سعد، طبقات الکبری، 1410ق، ج8، ص16 ) امام علی (ع) از فاطمه دخت نبی خواستگاری نمود و پیامبر پذیرفت. این ازدواج در 1 ذی الحجه سال دوم هجری رخ داد و خطبه عقد آنان را پیامبر اکرم (ص) خواند. شیخ مفید فرزندان علی علیه السلام را از فاطمه چنین می شمارد: حسن و حسین و زینب کبری و زینب صغری که کنیه او ام کلثوم است. (ارشاد ج 1 ص 355. ) و در پایان این باب می افزاید: و از شیعیان گفته اند که فاطمه پس از پیغمبر پسری را سقط کرد، هنگامی که او را در شکم داشت محسن نامیدش. (ارشاد ج 1 ص 356. )

امام علی (ع ) تا زمانی که حضرت فاطمه زنده بود همسر دیگری برنگزید و پس از شهادت ایشان همسران دیگری برگزید و صاحب فرزندان دیگری نیز شد. شیخ مفید در کتاب ارشاد، فرزندان امام علی(ع) را 27 نفر دانسته است که تعداد آنها به همراه محسنِ سقط شده، 28 فرزند می شود.

خصوصیات امام علی (ع)

علی (ع) قرآن ناطق و امام معصوم و انسان کاملی است که تمام رفتار و سخنان و تأییدات او برای ما حجّت و اعتبار دارد . او به هنگام خشم بر دشمنان خدا قاطع ولی در مقابل کودک یتیم آن قدر متواضع و مهربان بود که در برابر طفل یتیم روی خاک می نشست، دست مرحمت بر سر او گذاشته و آه می‏ کشید و می‏ فرمود:بر هیچ چیزی مثل کودکان یتیم آه نکشیده ام.

چنانکه در وصیتنامه باشکوه خود فرمود: «اللَّهَ اللَّهَ فِی الْأَیْتَامِ فَلَا تُغَیِّرُوا أَفْوَاهَهُمْ وَ لَا تضیعوا [یَضِیعُوا] بِحَضْرَتِکُمْ فَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ یَقُولُ مَنْ عَالَ یَتِیماً حَتَّی یَسْتَغْنِیَ أَوْجَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ بِذَلِکَ الْجَنَّةَ کَمَا أَوْجَبَ اللَّهُ لِآکِلِ مَالِ الْیَتِیمِ النَّار؛ (بحارالأنوار، ج ‏42، ص 199) درباره یتیمان از خدا بترسید. مبادا که گرسنه بمانند و در جمع و جامعه شما تباه شوند من از پیامبر خدا شنیدم که می فرمود:اگر کسی یتیمی را، تا آنجا که بی نیاز شود، سرپرستی کند خداوند به پاداش این کار، بهشت را بر او واجب می کند. چنانچه اگر کسی مال یتیم را بخورد، خداوند- سوختن در- آتش را بر او واجب می فرماید. علی بن ابی طالب همواره از سوی شیعیان، جایگاه و منزلت ویژه ای داشته و پس از پیامبر(ص)، بهترین، باتقواترین و عالم ترینِ انسان ها و جانشین برحق حضرت محمد(ص) بوده است.

به اصرار مسلمانان امام علی(ع) پس از خلیفه سوم، خلافت و حکومت را پذیرفت. او در دوران حکومتش اهمیت ویژه ای برای عدالت قائل بود و دستور داد که عرب و عجم و هر مسلمانی از هر تیره و تبار در سهم بیت المال یکسان اند و تمام زمین هایی که عثمان به افراد مختلف واگذار کرده بود، به بیت المال بازگرداند.

توطئه قتل امام توسط خوارج

در دوره کوتاه حکومت امام علی(ع) سه جنگ سنگین داخلی جمل، صفین و نهروان درگرفت. در جنگ نهروان که یاران امام علی خوارج را شکست دادند ، بازماندگان آنها تا مدتی در مکه گرد هم می آمدند و برای کشتگان نهروان عزاداری کردند. در یکی از این جلسات آنها تصمیم گرفتند که امام علی علیه السلام و معاویه و عمرو بن عاص را بکشند. ابن ملجم مرادی قتل امیرالمؤمنین را پذیرفت، حجّاج بن عبد اللّه معروف به برک کشتن معاویه و عمرو بن بکر تمیمی کشتن عمرو عاص را بر عهده گرفت.

هر سه نفر قرار بر این شد در شب نوزدهم ماه رمضان هنگام نماز صبح تصمیم خود را عملی سازند. به همین خاطر ابن ملجم برای به قتل رساندن امام علی راهی کوفه شد. ابن ملجم به کوفه آمد اما نیتش را پنهان کرد و در محله بنی کنده که تعدادی از خوارج در آن زندگی کردند تا رسیدن روز موعود به سر برد. او در این زمان با قطام دختر اخضر تیمیه آشنا و شیفته او شد و از او خواستگاری کرد. قطام که نزدیکانش در جنگ با امام کشته شده بودند، کینه امام را در دل داشت و شرط کرد که زمانی با ابن ملجم ازدواج می کند که او امام علی را به قتل برساند.

ابن ملجم راز حضورش در کوفه را زمانی که دریافت قطام در دشمنی با امام با او هم عقیده است، افشا نمود. برای یاری ابن ملجم، قطام، وردان بن مجالد و شبیب بن بجره را فراخواند و آنها پذیرفتند. (الإرشاد، المفید ،ج‏1، ص17) اشعث بن قیس نیز پس از اطلاع از نیت ابن ملجم به او وعده همراهی داد و اینگونه جمع چهار نفره توطئه گران در سحرگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان در مسجد کوفه جمع شدند تا امام را به شهادت برسانند.

شهادت حضرت علی

در ماه رمضان آن سال امام علی یک شب در خانه امام حسن علیه السّلام و یک شب در خانه امام حسین علیه السّلام و یک شب در خانه زینب دختر خود افطار می‏ نمود اما بیش از سه لقمه بیشتر نمی خورد زیرا خبر از شهادت خود داشت و می فرمود:امر خدا نزدیک شده است، یک شب یا دو شب بیش نمانده است، می‏ خواهم چون به رحمت حق واصل شوم شکم من از طعام پر نباشد. (جلاء العیون، المجلسی ،ص:318 )

در تمام شب قبل از شهادت حضرت علی (ع ) بیرون می ‏آمد و به اطراف آسمان نظر می‏ کرد و می ‏فرمود: «به من دروغ نگفته اند و دروغ از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نشنیده ‏ام، این شبی است که مرا وعده شهادت داده» و شعری با این مضمون خواند:«کمر خود را برای مرگ محکم ببند که مرگ البتّه به تو خواهد رسید، و جزع مکن از مرگ چون به وادی تو درآید. (جلاء العیون، المجلسی ،ص:336) حضرت علی ( ع ) درشب شهادت دعا می کرد و می فرمود: «اللّهمّ بارک لی فی الموت»؛ خداوندا مبارک گردان برای من مرگ را، و بسیار می گفت:«انّا للّه و انّا الیه راجعون». و کلمه مبارکه «لا حول و لا قوّة الّا باللّه العلیّ العظیم» را بسیار ذکر می کرد و بسیار صلوات‏ می فرستاد و استغفار می کرد. ( منتهی الآمال، شیخ عباس قمی ،ج‏1،ص:419 )

امام درشب قبل از شهادت بیدار و به عبادت حق تعالی مشغول بود و برای نماز شب به مسجد نرفت. امّ کلثوم پرسید:یا امیر المؤمنین سبب بیداری و بی تابی شما چیست؟ امام فرمود:در صبح این شب شهید خواهم شد. امّ کلثوم گفت:پدر امشب شخص دیگری را برای نماز به مسجد بفرست. امام فرمود:از قضای الهی نمی ‏توان گریخت. ( جلاء العیون، المجلسی ،ص:336 )

ضربت خوردن امام علی (ع) در مسجد

امام علی ( ع) برای خواندن نماز وارد مسجد شد در حالی که در حال تسبیح خداوند بود. ایشان با ورود به شبستان مسجد افرادی که به خواب رفته بودند از جمله ابن ملجم که به رو خوابیده بود را بیدار کرد و به او فرمود:برخیز از خواب برای نماز و چنین مخواب که این خواب شیطان است، بلکه بر دست راست بخواب که خواب مؤمنان است، و بر پشت خوابیدن خواب پیغمبران است. (جلاء العیون، المجلسی ،ص:341)

امام سپس به ابن ملجم فرمود:قصد کاری داری که نزدیک است آسمان فروپاشد و زمین شکافته شود. اگر بخواهم می توانم خبر دهم که در زیر جامه ات چه داری. ( جلاء العیون، المجلسی ،ص:341 ) ابن ملجم که شمشیرش را به زهر آغشته نموده بود و زیر پیراهن پنهان کرده بود، در نزدیکی امام به نماز ایستاد و هنگامی که امیرالمؤمنین سر از سجده اول برداشت ضربتی به سر ایشان زد که تا پیشانی امام را شکافت. او در حال حمله شعار خوارج را فریاد می زد که:«للّه الحکم یا علیّ، لا لک و لا لأصحابک». ( منتهی الآمال، شیخ عباس قمی ،ج‏1،ص:422 )

امام پس از ضربت خوردن فرمود:بسم اللّه و باللّه و علی ملّة رسول اللّه»، و گفت: «فزتُ وَ ربّ الکعبه»، به خدای کعبه قسم که رستگار شدم. ( جلاء العیون، المجلسی ،ص:341) اهل مسجد بسوی محراب دویدند و امیرالمؤمنین علی علیه السّلام را در محراب خونین دیدند و ردای مبارکش را بر سرش بستند. حضرت خون سر خود را بر محاسن مبارکش کشید و فرمود:این آن است که خدا و رسول مرا وعده داده بودند، راست گفتند خدا و رسول. ( منتهی الآمال، شیخ عباس قمی ،ج‏1،ص:423 )

امیر المؤمنین علیه السّلام پس از ضربت خوردن امام حسن علیه السّلام را به جای خود برای گذاردن نماز قرار داد و خود نمازش را نشسته تمام کرد. امام حسن علیه السّلام پدر را پس از نماز در آغوش گرفت، و ‏گفت:ای پدر کمرم شکست، چگونه تو را در این حال ببینم. امیرالمؤمنین فرمود:ای فرزند! از این پس پدرت را رنجی نیست، اینک جدّ تو محمد مصطفی -صلوات اللّه علیه- و جدّه تو خدیجه کبری، و مادرت فاطمه زهرا علیهماالسلام و حوریان بهشت حاضرند و انتظار پدر تو را دارند تو شاد باش و دست از گریستن بدار که گریه تو ملائکه آسمان را به گریه‏ در آورده است. (منتهی الآمال، شیخ عباس قمی ،ج‏1،ص:424 )

شهادت امام علی (ع) در مسجد کوفه

امام در شب بیست و یکم وقتی یک سوم از شب گذشته بود به شهادت رسید. ایشان قبل از شهادت وقتی ابن ملجم را دستگیر و نزد ایشان آوردند فرمود:ای ملعون! آیا کسی را کشتی که به تو پناه داد و تو را بر دیگران اختیار کرد و بخشش های فراوان به تو فرمود؟ آیا او بد امامی بود برای تو؟ آیا عوض نیکی‏های او به تو این بود؟ ابن ملجم سر به زیر افکنده بود و چیزی نمی‏ گفت.

آنگاه امام حسن علیه السّلام به پدر عرض کرد:«این ابن ملجم دشمن خدا و رسول و دشمن شماست که نزد شما حاضر و اسیر شماست». امیر المؤمنین علیه السّلام به ابن ملجم نگاه کرد و فرمود:ای ابن ملجم جنایتی بزرگ کردی. آیا من برایت بد امامی بودم؟ آیا تو را مورد مرحمت قرار ندادم و بر دیگران برنگزیدم؟ با وجود اینکه می دانستم قاتل من خواهی بود به تو احسان کردم و بخششم به تو را افزون ساختم تا از راه گمراهی که برگزیده ای بازگردی، اما شقاوت بر تو غلبه کرد تا مرا بکشی، ای شقی ‏ترین اشقیاء. ابن ملجم گریست و این آیه از قرآن را خواند:«أ فأنت تنقذ من فی النّار» آیا تو می توانی کسی را که جایگاهش دوزخ است نجات دهی(منتهی الآمال، شیخ عباس قمی ،ج‏1،ص:427)

آنگاه علی علیه السلام سفارش او را به امام حسن علیه السّلام کرد و فرمود:فرزندم! با اسیر خود مدارا کن، و با مهربانی و رحمت با او رفتار کن. آیا نمی ‏بینی چشمهای او را که از ترس چگونه گردش می ‏کند و دلش چگونه مضطرب است؟ ای فرزند! ما اهل بیت رحمت و مغفرتیم، پس بخوران به او از آنچه خود می ‏خوری، و بیاشام او را از آنچه خود می‏ آشامی، پس اگر من از دنیا رفتم از او قصاص کن و او را بکش و جسد او را به آتش نسوزان و او را مثله مکن. (یعنی دست و پا و گوش و بینی و سایر اعضای او را قطع مکن) ... اگر زنده ماندم من خود داناترم که با او چه کار کنم، و من سزاوارترم به عفو کردن، زیرا ما اهل بیتی می‏ باشیم که با گناهکار در حقّ ما جز به عفو و کرم رفتار دیگر ننماییم. ( منتهی الآمال، شیخ عباس قمی ،ج‏1،ص:427 )

در شب شهادت امام علی علیه السلام فرزندان و اهل بیت خود را جمع کرد و با ایشان وداع کرد و فرمود:«خداوند پس از من نگهدار شما باشد. نیکو وکیلی است خداوند و همو مرا کفایت خواهد کرد». امام زمانی که زهر بر او اثر کرد و عرق از جبین مبارکش مثل مروارید می‏ ریخت، با دست مبارکش عرق پیشانی را پاک کرد و فرمود:«شنیدم از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که چون نزدیک وفات مؤمن می ‏شود، عرق می‏ کند جبین او مانند مروارید تر، و ناله او ساکن می ‏شود». همه به گریه افتادند. امام حسن علیه السّلام گفت:«ای پدر به گونه ای سخن می ‏گوئی که گویا از خود ناامید شده‏ ای».

امام فرمود:«ای فرزند گرامی یک شب پیش از آنکه این واقعه بشود جدّت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را در خواب دیدم، از آزارهای این امّت به او شکایت کردم، گفت:نفرین کن بر ایشان، پس گفتم:خداوندا بجای من بدان را بر ایشان مسلّط گردان، و بدل ایشان بهتر از ایشان به من روزی کن، پس حضرت رسول فرمود که:خدا دعای تو را مستجاب کرد، بعد از سه شب تو را به نزد من خواهند آورد، و اکنون سه شب گذشته است».

سپس امام فرمود:«ای حسن! تو را وصیت می‏ کنم به برادرت حسین. شماها از منید و من از شمایم». سپس امام رو کرد به فرزندان دیگر که از همسران دیگر امام غیر فاطمه بودند و ایشان را وصیت فرمود که با حسن و حسین علیهما السلام مخالفت نکنند، پس فرمود:«حق تعالی شما را صبر نیکو کرامت کند، امشب از میان شما می ‏روم و به حبیب خود محمّد مصطفی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ملحق می‏ شوم، چنانچه مرا وعده داده است. (جلاء العیون، المجلسی ،ص:348 )

امام علی (ع ) درچه سالی و در چند سالگی به شهادت رسید

حضرت علی (ع) در شب بیست‏ و یکم ماه مبارک رمضان سال چهل هجری در 63 سالگی با ضربت شمشیر به شهادت رسید. شهادت حضرت علی به روایت اهل سنت: اهل سنت امیرالمؤمنین علی(ع) را بعنوان خلیفه چهارم قبول دارند و محبت او را لازم می دانند (غیر از ناصبی ها) و همین طور فضائل زیادی را برای آن حضرت نقل نموده اند. (صحیح مسلم، باب امارت و خلافت، ج6، ص3) عبدالله بن عباس از مفسّران بزرگ اهل سنّت محسوب می شود که در مورد آن حضرت می گوید:

«آیه ای در قرآن نیست، مگر آنکه علی، مصداق بارز آن است، خداوند یاران پیامبر را در جاهای بسیاری مورد سرزنش قرار داده است، ولی دربارۀ علی(ع) جز خیر و نیکی یاد نکرده است.» (امام علی در آینه عقل و قرآن، محمد جواد مغنیه، ص 125 ) از نظر اهل سنت دوران خلافت حضرت علی(رض) دوران آشوب و فتنه های داخلی بود که نتیجه آن جنگ جمل و صفین و نهروان و پدیده خوارج بود که سرانجام حضرت علی(رض) پس از خلافت چهار سال و چند ماه به دست اشقی الناس، ابن ملجم مرادی، در ماه رمضان سال 40 هجری به درجه رفیع شهادت نائل گردید.

امام علی(ع) بنا به وصیتش مخفیانه دفن شد. قبر امام علی(ع) تا حدود یک قرن مخفی بود. ( ثقی کوفی، الغارات، تعلیقه علامه حلی، ج2، ص835-837 ) ( شیخ مفید، الارشاد، ج1، ص 27) بعد از افول قدرت امویان، برخی معتقدند امام صادق(ع) قبر امام علی(ع) را آشکار ساخت اما باز هم زمان دقیق آشکار شدن قبر او برای شیعیان مشخص نیست. ( حکیم، المفصل فی تاریخ النجف الأشرف، 1427ش، ج2، ص31؛ فرطوسی، تاریخچه آستان مطهر امام علی(ع)، 1393ش، ص159-179 ) حرم امام علی(ع) محل دفن امیرالمؤمنین(ع) در نجف اشرف (عراق) است. در شهر مزار شریف در شمال افغانستان و نزدیک بلخ، مرقد و زیارت گاهی منسوب به امام علی(ع) وجود دارد که به زیارتگاه سخی معروف است.

سرنوشت ابن ملجم و قطام پس از شهادت امام علی ( ع ) چه شد؟

پس از وفات امیرالمومنین علی (ع)، ابن ملجم را برای قصاص نزد امام حسن (ع) آوردند و ایشان نیز با یک ضربه شمشیر ابن ملجم را قصاص فرمود و این واقعه در 21 رمضان روی داد و چنانچه مشهور است ام الهیثم دختر اسود نخعی جنازهٔ او را گرفته، آن را به آتش کشید. (ارشاد، ج1:22؛ بحارالانوار، ج42:232، 246، 298) بعد از کشته شدن ابن ملجم، مردم به سوی قطامِ ملعونه فاسقه هجوم آوردند و او را با شمشیر به درک فرستادند و جنازه اش را بیرون کوفه سوزانیدند. (بحارالانوار، ج42:298؛ انوار العلویة:390؛ نفائح العلام:410)

دعاي جوشن كبير

https://www.mizanonline.ir/wp-content/uploads/2022/01/1175368_860.jpg

دعاي جوشن كبير

یکی از اعمال اصلی و مهم شبهای قدر، تلاوت دعای جوشن کبیر است که در آن صد بند و در هر بند 10 اسم خداوند متعال گفته شده است كه ما خداوند را به اين نامها سوگند مي دهيم. جوشن يعني زره و تن پوش آهني و به اين معني است كه با خواندن آن در شبهاي قدر ان شاء الله خداوند ما را از آتش جهنم حفظ مي فرمايد. الهي آمين يا رب العالمين.

متن دعای جوشن کبیر عربی با ترجمه

سُبْحانَکَ یَا لَاإِلٰهَ إِلّا أَنْتَ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ، خَلِّصْنا مِنَ النَّارِ یَا رَبِّ. منزّهی تو ای که معبودی جز تو نیست، فریادرس فریادرس، ما را از آتش برهان ای پروردگار.

اَعوُذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيمِ. پناه مي برم به خداوند از شر شيطان رانده شده.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ. به نام خداوندي که رحمتش بسیار و مهربانی‌اش همیشگی است.

﴿1﴾ اللّٰهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ یَا اللّٰهُ، یَا رَحْمٰنُ، یَا رَحِیمُ، یَا کَرِیمُ، یَامُقِیمُ، یَا عَظِیمُ، یَا قَدِیمُ، یَا عَلِیمُ، یَا حَلِیمُ، یَا حَکِیمُ، سُبْحانَکَ یَا لَاإِلٰهَ إِلّا أَنْتَ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ، خَلِّصْنا مِنَ النَّارِ یَا رَبِّ. خدایا از تو می‌خواهم به نامت، ای خدا، ای بخشنده، ای مهربان، ای بزرگ‌منش مهمان‌نواز، ای پایدار، ای بزرگ، ای دیرینه‌، ای دانا، ای شکیبا، ای فرزانه، منزّهی تو ای که معبودی جز تو نیست، فریادرس فریادرس، ما را از آتش برهان ای پروردگار من.

﴿٢﴾ یَا سَیِّدَ السَّاداتِ، یَا مُجِیبَ الدَّعَواتِ، یَا رَافِعَ الدَّرَجَاتِ، یَا وَلِیَّ الْحَسَناتِ، یَا غَافِرَ الْخَطِیئاتِ، یَا مُعْطِیَ الْمَسْأَلاتِ، یَا قابِلَ التَّوْباتِ، یَا سَامِعَ الْأَصْواتِ، یَا عَالِمَ الْخَفِیِّاتِ، یَا دَافِعَ الْبَلِیِّاتِ. ای سرور سروران، ای اجابت‌کنندۀ دعاها، ای بلندی‌بخش رتبه‌ها، ای سرپرست نیکی‌ها، ای آمرزنده از خطاها، ای عطابخش خواسته‌ها، ای پذیرنده توبه‌ها، ای شنونده نداها، ای دانای رازها، ای دورکننده بلاها.

﴿3﴾ یَا خَیْرَ الْغافِرِینَ، یَا خَیْرَ الْفاتِحِینَ، یَا خَیْرَ النَّاصِرِینَ، یَا خَیْرَ الْحَاکِمِینَ، یَا خَیْرَ الرَّازِقِینَ، یَا خَیْرَ الْوَارِثِینَ، یَا خَیْرَ الْحَامِدِینَ، یَا خَیْرَ الذَّاکِرِینَ، یَا خَیْرَ الْمُنْزِلِینَ، یَا خَیْرَ الْمُحْسِنِینَ. ای بهترین آمرزندگان، ای بهترین گشایش گران، ای بهترین یاوران، ای بهترین داوران، ای بهترین روزی دهندگان، ای بهترین وارثان، ای بهترین ستایشگران، ای بهترین یادآوران، ای بهترین فرستندگان، ای بهترین نیکوکاران.

﴿4﴾ یَا مَنْ لَهُ الْعِزَّةُ وَ الْجَمالُ، یَا مَنْ لَهُ الْقُدْرَةُ وَ الْکَمالُ، یَا مَنْ لَهُ الْمُلْکُ وَ الْجَلالُ، یَا مَنْ هُوَ الْکَبِیرُ الْمُتَعالِ، یَا مُنْشِئَ السَّحابِ الثِّقالِ، یَا مَنْ هُوَ شَدِیدُ الِْمحالِ، یَا مَنْ هُوَ سَرِیعُ الْحِسابِ، یَا مَنْ هُوَ شَدِیدُ الْعِقابِ، یَا مَنْ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ، یَا مَنْ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ. ای آن‌که توانمندی و زیبایی فقط ویژه اوست، ای آن‌که توانایی و تام و تمامی فقط ویژه اوست، ای آن‌که فرمانروایی و عظمت فقط ویژه اوست، ای آنکه اوست بزرگ و برتر، ای پدیدآورنده ابرهای پرباران، ای آن‌که او نیرومند و پرتوان است، ای آن‌که حسابرسی چالاک است، ای آن‌که کیفرش سخت و شدید است، ای آن‌که پاداش نیک تنها نزد اوست، ای آن‌که دفتر هستی نزد اوست.

﴿5﴾ اللّٰهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ یَا حَنَّانُ، یَا مَنَّانُ، یَا دَیَّانُ، یَا بُرْهانُ، یَا سُلْطانُ، یَا رِضْوانُ، یَا غُفْرانُ، یَا سُبْحانُ، یَا مُسْتَعانُ، یَا ذَا الْمَنِّ وَالْبَیانِ. خدایا! از تو می‌خواهم به نامت ای بسیار احسان‌کننده، ای عطوف و مهربان، ای پاداش دهنده، ای دلیل، ای فرمانروا، ای خشنودی، ای آمرزش، ای منزّه و پاک، ای یاری خواسته‌شده از او، ای صاحب نعمت و بیان.

﴿6﴾ یَا مَنْ تَواضَعَ کُلُّ شَیْءٍ لِعَظَمَتِهِ، یَا مَنِ اسْتَسْلَمَ کُلُّ شَیْءٍ لِقُدْرَتِهِ، یَا مَنْ ذَلَّ کُلُّ شَیْءٍ لِعِزَّتِهِ، یَا مَنْ خَضَعَ کُلُّ شَیْءٍ لِهَیْبَتِهِ، یَا مَنِ انْقادَ کُلُّ شَیْءٍ مِنْ خَشْیَتِهِ، یَا مَنْ تَشَقَّقَتِ الْجِبالُ مِنْ مَخافَتِهِ، یَا مَنْ قامَتِ السَّمَاوَاتُ بِأَمْرِهِ، یَا مَنِ اسْتَقَرَّتِ الْأَرَضُونَ بِإِذْنِهِ، یَا مَنْ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ، یَا مَنْ لَایَعْتَدِی عَلیٰ أَهْلِ مَمْلَکَتِهِ. ای آن‌که همه در برابر عظمتش فروتن، ای آن‌که همه در برابر قدرتش تسلیم، ای آن‌که همه در برابر توانمندی‌اش خوار، ای آن‌که همه در برابر حرمت و ارجمندی‌اش فروتن، ای آن‌که همه از ترسش فرمانبردار، ای آن‌که کوه‌ها از بیمش شکافته، ای آن‌که آسمان‌ها به امرش بر پا، ای آن‌که زمین‌ها به اجازه‌اش بر جا، ای آن‌که رعد همراه با ستایشش تسبیح‌گو است، ای آن‌که بر اهل مملکتش ستم نمی ‌کند.

﴿7﴾ یَا غافِرَ الْخَطایا، یَا کاشِفَ الْبَلایا، یَا مُنْتَهَی الرَّجایَا، یَا مُجْزِلَ الْعَطایَا، یَا واهِبَ الْهَدایَا، یَا رازِقَ الْبَرایا، یَا قَاضِیَ الْمَنایا، یَا سَامِعَ الشَّکَایا، یَا بَاعِثَ الْبَرایا، یَا مُطْلِقَ الْأُساریٰ. ای درگذرنده از خطاها، ای برطرف کننده بلاها، ای اوج امیدواری‌ها، ای بسیار دهنده عطاها، ای بخشنده هدایا، ای روزی‌رسان آفریده‌ها، ای برآورنده آرزوها، ای شنوای گلایه‌ها، ای برانگیزنده بندگان، ای آزادکنندۀ اسیران.

﴿8﴾ یَا ذَا الْحَمْدِ وَالثَّناءِ، یَا ذَا الْفَخْرِ وَالْبَهاءِ، یَا ذَا الْمَجْدِ وَالسَّناءِ، یَا ذَا الْعَهْدِ وَالْوَفاءِ، یَا ذَا الْعَفْوِ وَالرِّضاءِ، یَا ذَا الْمَنِّ وَالْعَطَاءِ، یَا ذَا الْفَصْلِ وَالْقَضاءِ، یَا ذَا الْعِزِّ وَالْبَقاءِ، یَا ذَا الْجُودِ وَالسَّخاءِ، یَا ذَا الْآلاءِ وَالنَّعْماءِ. ای صاحب سپاس و ستایش، ای صاحب فخر و زیبایی، ای صاحب بزرگواری و والایی، ای صاحب پیمان و وفا، ای صاحب گذشت و رضا، ای صاحب بخشش و عطاء، ای صاحب دادرسی و داوری، ای صاحب توانمندی و پایداری، ای صاحب کرم و بخشش، ای صاحب عطاها و نعمت‌ها.

﴿9﴾ اللّٰهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ یَا مانِعُ، یَا دافِعُ، یَا رافِعُ، یَا صانِعُ، یَا نافِعُ، یَا سامِعُ، یَا جامِعُ، یَا شافِعُ، یَا واسِعُ، یَا مُوسِعُ. خدایا از تو می‌خواهم به نامت ای بازدارنده، ای دور کننده، ای بردارنده، ای سازنده، ای سودبخش، ای شنوا، ای گرد آورنده، ای شفاعت‌کننده، ای گسترده بخشش، ای وسعت بخش.

﴿10﴾ یَا صانِعَ کُلِّ مَصْنُوعٍ، یَا خالِقَ کُلِّ مَخْلُوقٍ، یَا رازِقَ کُلِّ مَرْزُوقٍ، یَا مالِکَ کُلِّ مَمْلُوکٍ، یَا کَاشِفَ کُلِّ مَکْرُوبٍ، یَا فَارِجَ کُلِّ مَهْمُومٍ، یَا رَاحِمَ کُلِّ مَرْحُومٍ، یَا نَاصِرَ کُلِّ مَخْذُولٍ، یَا سَاتِرَ کُلِّ مَعْیُوبٍ، یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ. ای سازنده هر ساخته، ای آفریننده هر آفریده، ای روزی‌بخش هر روزی‌خوار، ای صاحب هر بنده و برده، ای برطرف‌کنندۀ هر غم و اندوه، ای آرامش بخش هر اندوهگین، ای مهرورز بر هر مهرجو، ای یاور هر بی‌یاور، ای پرده‌پوش هر کاستی، ای پناه هر رانده.

﴿11﴾ یَا عُدَّتِی عِنْدَ شِدَّتِی، یَا رَجَائِی عِنْدَ مُصِیبَتِی، یَا مُؤْ نِسِی عِنْدَ وَحْشَتِی، یَا صَاحِبِی عِنْدَ غُرْبَتِی، یَا وَلِیِّی عِنْدَ نِعْمَتِی، یَا غِیاثِی عِنْد کُرْبَتِی، یَا دَلِیلِی عِنْدَ حَیْرَتِی، یَا غَنائِی عِنْدَ افْتِقارِی، یَا مَلْجَئِی عِنْدَ اضْطِرارِی، یَا مُعِینِی عِنْدَ مَفْزَعِی. ای توشه‌ام در سختی، ای امیدم در ناگواری، ای همدمم در وحشت، ای همرهم در غربت، ای سرپرستم در نعمت، ای فریادرسم در گرفتاری، ای رهنمایم در سرگردانی، ای توانگری‌ام در تنگدستی‌، ای پناهم در ناچاری و درماندگی، ای مدد رسانم در هراس و دل‌نگرانی.

﴿12﴾ یَا عَلَّامَ الْغُیُوبِ، یَا غَفَّارَ الذُّنُوبِ، یَا سَتَّارَ الْعُیُوبِ، یَا کَاشِفَ الْکُرُوبِ، یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ، یَا طَبِیبَ الْقُلُوبِ، یَا مُنَوِّرَ الْقُلُوبِ، یَا أَنِیسَ الْقُلُوبِ، یَا مُفَرِّجَ الْهُمُومِ، یَا مُنَفِّسَ الْغُمُومِ. ای دانای نهان‌ها، ای آمرزنده گناهان، ای پرده‌پوش عیب‌ها، ای برطرف‌کننده اندوه‌ها، ای دگرگون‌ساز دل‌ها، ای پزشک دل‌ها، ای روشنی‌بخش دل‌ها، ای همدم جان‌ها، ای گره‌گشای اندوه‌ها، ای گشایشگر دلتنگی‌ها.

﴿13﴾ اللّٰهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ یَا جَلِیلُ، یَا جَمِیلُ، یَا وَکِیلُ، یَا کَفِیلُ، یَا دَلِیلُ، یَا قَبِیلُ، یَا مُدِیلُ، یَا مُنِیلُ، یَا مُقِیلُ، یَا مُحِیلُ. خدایا! از تو می‌خواهم به نامت ای بزرگ، ای زیبا، ای کارگزار، ای سرپرست، ای راهنما، ای ضامن، ای گرداننده، ای عطابخش، ای درگذرنده، ای نقشه دهنده.

﴿14﴾ یَا دَلِیلَ الْمُتَحَیِّرِینَ، یَا غِیاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ، یَا صَرِیخَ الْمُسْتَصْرِخِینَ، یَا جارَ الْمُسْتَجِیرِینَ، یَا أَمانَ الْخَائِفِینَ، یَا عَوْنَ الْمُؤْمِنِینَ، یَا رَاحِمَ الْمَساکِینَ، یَا مَلْجَأَ الْعَاصِینَ، یَا غافِرَ الْمُذْنِبِینَ، یَا مُجِیبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّینَ. ای رهنمای ره‌جویان، ای مدد رس مددجویان، ای فریادرس فریادخواهان، ای پناه پناهندگان، ای ایمنی‌بخش هراسندگان، ای یاور مؤمنان، ای مهرورز بر خاک نشستگان، ای پناه عصیانگران، ای آمرزنده گنه‌کاران، ای اجابت‌کننده دعای بیچارگان و درماندگان.

﴿15﴾ یَا ذَا الْجُودِ وَ الْإِحْسانِ، یَا ذَا الْفَضْلِ وَ الْامْتِنانِ، یَا ذَا الْأَمْنِ وَ الْأَمانِ، یَا ذَا الْقُدْسِ وَ السُّبْحانِ، یَا ذَا الْحِکْمَةِ وَ الْبَیانِ، یَا ذَا الرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوانِ، یَا ذَا الْحُجَّةِ وَ الْبُرْهانِ، یَا ذَا الْعَظَمَةِ وَ السُّلْطَانِ، یَا ذَا الرَّأْفَةِ وَ الْمُسْتَعانِ، یَا ذَا الْعَفْوِ وَ الْغُفْرانِ. ای صاحب جود و نیکی، ای صاحب بخشش و عطا، ای صاحب امن و امان، ای صاحب قدس و پاکی، ای صاحب حکمت و بیان، ای صاحب مهربانی و خشنودی، ای صاحب حجّت و برهان، ای صاحب عظمت و سلطنت و قدرت، ای صاحب مهر و ای یاری خواسته‌شده، ای صاحب گذشت و آمرزش.

(بقيه در ادامه مطلب)

ادامه نوشته

شب قدر

https://media.hawzahnews.com/d/2020/04/25/3/953290.jpg

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيمِ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان

إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ ﴿۱﴾ ما قرآن را در شب قدر نازل كرديم (۱) وَ مَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ ﴿۲﴾ و تو اي پيامبر ما چه مي داني كه شب قدر چه شبي است (۲) لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ ﴿۳﴾ شب قدر از هزار ماه هم ارزشمندتر است (۳) تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ ﴿۴﴾ در آن شب فرشتگان با روح به فرمان پروردگارشان براى هر كارى كه مقرر شده است (از آسمان به زمين) فرود مي آيند (۴) سَلَامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ ﴿۵﴾ آن شب، شبي است سرشار از سلامتي و رحمت و بركت تا طلوع سپيده دم (۵)

براي اطلاع بيشتر از شبهاي قدر به اينجا مراجعه بفرماييد.

شب قَدر یا لَیلَةُ القَدر شب نزول قرآن و مقدّر شدن امور یک‌ساله انسان‌هاست. قرآن در سوره‌های قدر و دخان از این شب سخن می‌گوید. براساس آیات قرآن و روایات، ارزش شب قدر بیش از هزار ماه است. این شب بافضیلت‌ ترین شبِ سال و شب رحمت الهی و آمرزش گناهان است و در آن شب، فرشتگان به زمین می‌ آیند و بنابر، برخی از احادیث شیعه، مقدرات سال آینده بندگان را بر امام زمان عرضه می‌ کنند.

زمان دقیق شب قدر، روشن نیست ولی بر اساس بسیاری از روایات، در ماه رمضان واقع شده و یکی از شب‌ های ۱۹، ۲۱ یا ۲۳ این ماه دانسته شده است. شیعیان بر شب ۲۳ رمضان و اهل سنت بر شب ۲۷ رمضان تأکید بیشتری دارند. شیعیان در این شب‌ها با الگوگیری از ائمه معصومین (ع)، به شب‌زنده‌داری، تلاوت قرآن، دعا ، عبادت و مذاکره علمی و کسب دانش و معرفت می‌پردازند. ضربت خوردن و شهادت امام علی(ع) در این شب‌ها نیز به اهمیت آن نزد شیعیان افزوده و سوگواری برای آن امام با آیین‌های شب قدر همراه شده است.

نامگذاری

«قَدْر» کلمه‌ای عربی به معنای ارزش و اندازه و تقدیر و سرنوشت است. دربارهٔ اینکه چرا این شب را «شب قدر» نامیده‌ اند، چند احتمال ذکر شده است: از نظر عده‌ای همچون علامه طباطبایی، چون مقدرات انسان‌ها و اندازه و تقدیر رویدادهای یک سال، در این شب تعیین می‌شود، آن را شب قدر می‌نامند. آیت الله مکارم شیرازی این نظر را هماهنگ با روایات و معروف‌تر و بهتر دانسته است.

امام خمینی (ره) درباره دلیل نام‌ گذاری شب قدر سه احتمال را مطرح کرده است؛ نخست اینکه چون صاحب شرف و منزلت است و قرآنِ صاحبِ قدر توسط ملکِ صاحبِ قدر بر رسولِ صاحبِ قدر و برای امت صاحبِ قدر نازل شد، آن را لیلة القدر گویند. دوم، چون در این شب تقدیر امور و ارزاق مردم انجام می‌گیرد، شب قد نامیده شده است و سوم، به دلیل حضور تعداد زیاد ملائکه، زمین تنگ شود؛ به همین دلیل آن را قدر گویند. امام خمینی وجه دوم را ارجح دانسته و گفته است شاید «لیلة القدر» برای آن صاحب «قدر» شده است که شب وصال‏‎ ‎‏نبیّ خاتم و شب وصول عاشق حقیقی به محبوب خود است.

آيت الله مکارم شیرازی نیز سه احتمالِ صاحب قدر و منزلت بودن احیا گیرندگان این شب، شرافت والای این شب و نزول قرآن در آن را علّت اصلي نامیده شدن این شب به نام قدر ذکر کرده است.

احيا گرفتن شبهاي قدر يعني زنده نگهداشتن آن (در واقع يعني زنده بودن ما) و نخوابيدن تا اذان صبح و اين شب را به عبادت و خواندن قرآن و نماز و ياد خدا بودن، زيرا كساني كه در اين شب تا صبح مي خوابند، اگر چه به نظر زنده مي آيند اما زنده واقعي محسوب نمي شوند.

(بقيه در ادامه مطلب)

ادامه نوشته

مناظره‌ امام رضا (ع) با جاثليق مسيحي

https://cdn.mojnews.com/thumbnail/tb1ZyLLBwFFG/wYsQRh7N_U9-KhUZFvV4AomaL5yZePK-ajtEs8kcp-9YVVASashH6K5BPTC17PhAidh8SlFsB25MgjrEllAehx9oCPMOXlOs/%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA+%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85+%D8%B1%D8%B6%D8%A7.jpg

مناظره‌ امام رضا (ع) با جاثليق

مناظره امام رضا با جاثَلیق نصرانی، گفت‌وگویی کلامی است که در آن، از موضوعاتی چون نبوت پیامبر اسلام(ص) و بشربودن حضرت عیسی بحث شده است. این گفت‌وگو در جلسه‌ای صورت گرفت که در آن، به‌خواست مأمون خلیفه عباسی، عالمان ادیان یهودی، مسیحی، زرتشتی و صابئی با امام رضا(ع) مناظره کردند. حدیث این مناظره، نخست، در کتاب‌های توحید و عیون اخبار الرضا، نوشته شیخ صدوق آمده است. به‌روایت حسن بن محمد نوفلی راوی این حدیث، امام رضا(ع) براساس اِنجیل، کتاب دینی مسیحیان، بر نبوت حضرت محمد(ص) استدلال می‌کند. همچنین با استناد به انجیل، بیان می‌کند که عیسی خدا نیست و بشر است. برپایه این روایت، جاثلیق در این مناظره شکست می‌خورد و پاسخی برای اشکالات امام رضا(ع) پیدا نمی‌کند.

زمینه شکل‌گیری

مناظره امام رضا(ع) با جاثَلیق، در حدیثی آمده است که در آن، او با عالمان مسیحی، یهودی، زرتشتی و صابئی مناظره کرده است. به‌گزارش حسن بن محمد نوفلی راوی این حدیث، مناظره به‌خواست مأمون خلیفه عباسی شکل گرفته است. هنگامی که امام رضا(ع) از مدینه به مرو نزد مأمون می‌رود، مأمون از عالمان و متکلمان ادیان مختلف می‌خواهد جمع شوند و با امام رضا گفت‌وگوی کلامی کنند. نوفلی هدف مأمون از برگزاری این جلسه را آزمودن امام رضا بیان کرده است. جاثَلیق، بزرگ مسیحیان نخستین کسی است که در این جلسه با امام رضا(ع) مناظره می‌کند. جز او، رأس‌الجالوت (بزرگ یهودیان)، بزرگان صابئان، هِربِذ (بزرگ زرتشتیان) و عِمرانصابئی هم در جلسه حضور دارند و مناظره می‌کنند.

روش امام رضا(ع) و احترام به آزادی بیان

در آغاز مناظره، جاثَلیق به مأمون ـ‌که از او می‌خواهد مناظره را آغاز کند‌ـ می‌گوید با توجه به اینکه من کتاب دینی و پیامبر شما را قبول ندارم، چگونه با او مناظره کنم؟ امام رضا(ع) پاسخ می‌دهد که در بحث با او، به اِنجیل، کتاب دینی مسیحیان استناد خواهد کرد و جاثلیق می‌پذیرد که در این صورت، آن را رد نکند. بدین ترتیب امام رضا در این گفت‌وگو، در موراد بسیاری، از انجیل برای درستی سخنانش شاهد می‌آورد. امام رضا(ع) در مجلس مناظره صریحاً اعلام کردکه هر کس مخالف اسلام است وهر پرسشی دارد بدون ترس و واهمه و در نظر گرفتن موقعیت او ( که در دربار مأمون و ولیّ عهد اوست) سؤالش را مطرح کند و همین اطمینان خاطری که امام به مخالفان داد سبب شد که انها نیز با خیال آسوده پرسش هایشان را مطرح کردند وخودشان نیز تصریح کردند که اگر این تضمین امام نبود آنها سؤالی طرح نمی‌کردند. از نکات مهم دیگر در مناظرات امام رضا(ع) با مخالفان و صاحب نظران مختلف ادامه دادن بحث تا رسیدن به نتیجه و نیمه کاره و ناقص رها نساختن بحث است تا بدانجا که حتی اگر موقتاً مناظره برای اقامه نماز تعطیل شده بلافاصله پس از نماز ادامه یافته است.

موضوع

در گفت‌وگوی بین امام رضا(ع) و جاثلیق، بحث به‌طور عمده درباره دو مسئله است: یکی اثبات نبوّت حضرت محمد(ص) و دیگری این مسئله که حضرت عیسی خداست یا بشر. میان این دو بحث، از مسائلی چون تعداد حواریون حضرت عیسی(ع) و گم‌شدن نسخه اصلی انجیل هم سخن آمده است.
امام رضا(ع) برای اثبات نبوت پیامبر اسلام، عبارت‌هایی از انجیل و تورات را شاهد می‌آورد که در آن‌ها به آمدن پیامبری با نشانه‌های حضرت محمد(ص) بشارت داده شده است. از جمله می‌گوید در انجیل آمده که یوحنّای دیلمی گفت مسیح مرا به دین محمّدِ عربى آگاه کرد و مژده داد که بعد از او خواهد آمد و من نیز به حواریون مژده دادم و آن‌ها به او ایمان آوردند. همچنین عیسى در انجیل گفته است من به‌سوى خداى شما و خداى خودم خواهم رفت و فارِقلیطا (نام پيامبر اكرم در انجيل) خواهد آمد. در اشکال به این باور مسیحیان که عیسی خداست هم دو استدلال مطرح می‌ کند: یکی اینکه اگر عیسی خدا بود، نباید نماز می‌خواند و روزه می‌گرفت؛ چون عبادت‌های عیسی با این سؤال مواجه می‌شود که کسی که خداست، برای چه‌کسی نماز می‌خوانَد و روزه می‌گیرد.

استدلال دوم ناظر به این سخن جاثلیق است که می‌گفت عیسی به این دلیل خداست که مرده زنده می‌کرد و نابینا و مبتلا به پیسی را شفا می‌داد. امام رضا اشکال می‌کند که پیامبران دیگری نیز چنین کرده‌اند. پس آن‌ها را هم باید خدا دانست؛ حال‌آنکه مسیحیان آن‌ها را خدا نمی‌دانند. برای مثال یَسَع نیز مرده زنده می‌کرد و نابینا و مبتلا به پیسی را درمان می‌کرد. همچنین حِزقیل نبی نیز ۳۵هزار نفر را شصت سال پس از مرگشان زنده کرد.

نتیجه

به‌گزارش راوی حدیث، جاثَلیق در چند جای این گفت ‌و گو، پاسخی برای اشکالات امام رضا(ع) پیدا نمی‌کند و ساکت می‌ماند. برای مثال، آنجا که امام رضا(ع) می‌پرسد اگر عیسی خدا بود، برای چه ‌کسی نماز می‌خواند و روزه می ‌گرفت، جاثلیق ساکت می‌ ماند و پاسخ نمی ‌دهد. همچنین زمانی که امام رضا(ع) از انجیل، بر نبوت پیامبر اسلام (ص) و بشر بودن عیسی شاهد می‌آورد، جاثلیق از او اجازه می‌خواهد که به این پرسش پاسخ ندهد. در پایان مناظره هم جاثلیق به امام رضا می ‌گوید: فکر نمی ‌کرده است میان عالمان مسلمان کسی مثل امام رضا باشد.

منابع حدیث

متن مناظره بار نخست، در کتاب‌های توحید و عیون اخبار الرضا، نوشته شیخ صدوق (۳۰۵ -۳۸۱ قمري) روایت شده است. در احتجاج، نوشته احمد بن علی طَبرسی (زیسته در قرن ششم قمری) خلاصه آن آمده است. علامه مجلسی هم در بحارالانوار حدیث را از دو کتاب شیخ صدوق روایت کرده است.

اعتبار سند حدیث

رجالیان در خصوص سلسلهٔ راویان این حدیث، اختلاف‌نظر دارند. گروهی همه آن‌ها را ثقه دانسته‌اند و کسانی دیگر برخی از آن‌ها را غیرثقه شمرده‌اند. افزون بر این، سند حدیث، مُرسَل است؛ یعنی برخی از افراد سلسلهٔ راویانش ذکر نشده است. بنابراین حدیث را به‌لحاظ سند، ضعیف می‌ دانند. با وجود این، برخی بر این باورند که این حدیث، ضعیفِ مقبول است؛ یعنی به‌رغم ضعف در سند، بر اساس آن عمل می‌شود؛ زیرا عالمی معتبر همچون صدوق، آن را روایت کرده و او تنها روایاتی را نقل می‌کرده که به صدورشان از معصوم اطمینان داشته است.

مأمون رو به جاثلیق کرده، گفت: اى جاثلیق، ایشان، علىّ بن موسى بن جعفر و پسر عموى من و از فرزندان فاطمه، دختر پیامبرمان و علىّ بن ابى طالب، صلوات‌اللَّه علیهم هستند. دوست دارم با ایشان صحبت کنى و بحث نمایى و حجّت آورى و انصاف بدهى. جاثلیق گفت: ...

(بقيه در ادامه مطلب)

ادامه نوشته

شهيد همّت

https://cdn.isna.ir/d/2020/03/06/3/61588868.jpg

حاج ابراهيم همّت

محمد ابراهیم همت متولد۱۲ فروردین ۱۳۳۴ شهرضا است که در تاریخ ۱۷ اسفند ۱۳۶۲ جزیره مجنون به شهادت رسید. وی معلم و نظامی ایرانی بود، که از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران در جنگ ایران و عراق بشمار می‌آمد. همت پس از انقلاب و در سال ۱۳۶۱ مدت کوتاهی را در جبهه جنگ لبنان و اسرائیل گذراند، سپس به ایران بازگشت و در جبهه‌های جنگ ایران و عراق در عملیات‌هایی، چون فتح‌المبین، بیت‌المقدس، رمضان و خیبر مسئولیت‌هایی را عهده‌دار بود. او در اسفند ۱۳۶۲ در جریان عملیات خیبر شهید شد.

زندگی ‌نامه

محمد ابراهیم همت در ۱۲ فروردین ۱۳۳۴ در شهرضای اصفهان به دنیا آمد. تحصیلات خود را در همان شهر به پایان رساند و در سال ۱۳۵۲ دیپلم گرفت. در همان سال وارد دانشسرای تربیت معلم اصفهان شد و در سال ۱۳۵۴ مدرک فوق دیپلم خود را اخذ کرد. ۲ سال بعد برای گذراندن خدمت سربازی اقدام کرد. وی پس از سربازی به شهر خود بازگشت و مدتی در مدارس راهنمایی شهرضا و روستا‌های اطراف به تدریس تاریخ پرداخت. در آن دوران کوشید دانش‌آموزان را با افکار انقلابی آشنا کند و همین امور سبب شد که چندین نوبت از طرف سازمان امنیت و اطلاعات کشور (ساواک) به او اخطار شود.

گوشه و کنار، حرف‌های نیش‌دار او به گوش حکومت رسید و خبر اخطار ساواک در پرونده تازه گشوده‌اش، ثبت گردید. سخنان و افکار او مأمورین شاه را به تعقیب وی واداشته بود، به گونه‌ای که او شهر به شهر می‌گشت تا از دستگیری در امان باشد. نخست به شهر فیروز آباد رفت و مدتی در آنجا تبلیغ کرد. پس از چندی به یاسوج رفت. موقعی که در صدد دستگیری وی برآمدند به دوگنبدان عزیمت کرد و سپس به اهواز رفت و در آنجا سکنی گزید. با بالا گرفتن انقلاب ۱۳۵۷، به شهرضا بازگشت و سازمان‌دهی تظاهرات مردمی را بر عهده گرفت. در پایان یکی از راهپیمایی‌ها، قطعنامه آن را قرائت کرد و شایع شد که حکم اعدامش را صادر کرده‌اند و همین مسئله، او را تا روز پیروزی انقلاب، در مخفی‌گاه‌ها نگه داشت.

پس از انقلاب

شهید همت پس از پیروزی انقلاب، در ایجاد نظم و دفاع از شهر و راه‌اندازی کمیته انقلاب اسلامی شهرستان شهرضا نقش داشت. او از جمله کسانی بود که سپاه شهرضا را با کمک دو تن از برادران خود و سه تن دیگر از دوستانش تشکیل داد. اواخر سال ۱۳۵۸ به خرمشهر و سپس به بندر چابهار و کنارک (در استان سیستان و بلوچستان) عزیمت کرد و به فعالیت‌های عقیدتی پرداخت. همت در خرداد سال ۱۳۵۹ به منطقه کردستان اعزام گردید.

دوران دفاع مقدس

با آغاز جنگ، او و احمد متوسلیان، به دستور محسن رضایی؛ فرمانده وقت سپاه پاسداران، مأموریت یافتند ضمن اعزام به جبهه جنوب، تیپ محمد رسول‌الله را تشکیل دهند. نخستین بار در عملیات فتح‌المبین، مسئولیت قسمتی از عملیات به عهده همت گذاشته شد. وی در موفقیت عملیات در منطقه کوهستانی «شاوریه» نقش مهمی داشت. او در عملیات بیت‌المقدس در سمت معاونت تیپ محمدرسول‌الله فعالیت و تلاش قابل توجهی را در شکستن محاصره جاده شلمچه به خرمشهر انجام داد و یگان تحت امر او سهم بسزایی را در فتح خرمشهر برعهده داشتند.

در سال ۱۳۶۱ با آغاز جنگ در جنوب لبنان، به منظور حمایت از حزب‌الله لبنان، راهی این کشور شد و پس از دو ماه به ایران بازگشت. با شروع عملیات رمضان، در تاریخ ۲۳ تیر ۱۳۶۱ در منطقه شرق بصره، فرماندهی تیپ ۲۷ محمد رسول‌الله را به عهده گرفت و بعد‌ها با ارتقاء این یگان به لشکر، در سمت فرماندهی آن لشکر نیز انجام وظیفه کرد. در عملیات مسلم بن عقیل و عملیات محرم در سمت فرمانده قرارگاه ظفر، ایفای نقش کرد. در عملیات والفجر مقدماتی، مسؤولیت سپاه یازدهم قدر را که شامل: لشکر ۲۷ حضرت رسول‌الله، لشکر ۳۱ عاشورا، لشکر ۵ نصر و تیپ ۱۰ سیدالشهدا بود، به عهده گرفت. سرعت عمل لشکر ۲۷ تحت فرماندهی او، در عملیات والفجر ۴ قابل توجه بود. وی در تصرف ارتفاعات کانی مانگا، نقش بسيار مهمي داشت.

روایت محسن رضایی در مورد شهادت شهید همت.

محسن رضایی در مورد زمان شهادت شهید همت در کتاب اسوه حسنه گفته است: خبر شهادت او را از بي سيم شنيدم. در حين عمليات، حتي اگر استراحت هم مي‌کردم معمولاً بي سيم را مي‌گذاشتم روشن باشد تا بفهمم چه اتفاقي دارد مي‌افتد. من اصلاً با صداي بچه‌ها مي‌خوابيدم و بيدار مي‌شدم. هميشه صداي آنها توي گوشم بود. تا شنيدم حاج همت طوريش شده است. سريع رفتم روي بي سيم و با فرمانده قرارگاه جزيره تماس گرفتم. پرسيدم: حاجي چه طور است؟ وضعش را سريع بگو. گفت: طوري نشده. فقط زخمي است. گفتم: اين طوري نمي‌خواهم. سريع مي‌روي مي‌بيني، مطمئن مي‌شوي و مي‌آيي راستش را به من مي‌ گويي. رفت و برگشت. گفت: گفتني نيست. گفتم: ولي تو، به من مي‌گويي که چه شده است. گفت: حاجي شهيد شده.

نتوانستم بايستم. نشستم. نبودن و رفتن حاج همت و خيلي‌ هاي ديگر و آن پاتک ها، رمق برايم نگذاشت. وقتي کنار هم بوديم، احساس قدرت مي‌کرديم، ولي تا يکي مي‌رفت، احساس نقصان و کمبود مي‌آمد سراغمان. عراقي‌ها حتي جشن گرفتند. توي مجله‌ها و يا راديو و يا تلويزيون هايشان (درست يادم نيست) اعلام کردند که فرمانده يکي از لشکرهاي قوي ايران را کشته‌اند. اولين باري که در جنگ به کسي عنوان « سيد الشهدا» دادند در همين خيبر و براي حاج همت بود. بالاخره هر جنگي ادبيات خاص خودش را دارد. همت يکي از فرماندهان بزرگ و شجاع و برجسته ايران در دوران جنگ بود.

شهادت

در جریان عملیات خیبر، همچنان که نیرو‌های ایرانی در برابر ارتش عراق مقاومت می‌ کردند هنگامی که همت برای بررسی وضعیت جبهه جلو رفته بود بر اثر اصابت گلولهٔ توپ در نزدیکی‌اش همراه با سید حمید میرافضلی، در غروب ۱۷ اسفند ۱۳۶۲ در محل تقاطع جاده‌های جزایر مجنون شمالی و جنوبی سر از بدنشان جدا و به درجه رفیع شهادت نائل شدند.

به گفته شاهدان عینی و رزمندگان در منطقه عملیاتی طلائیه که عملیات خیبر و رمضان در آنجا انجام شد، به محدوده‌ای باریک، یک میلیون و دویست هزار گلوله توپ و خمپاره شلیک شد که تلفات بسیاری را برجا گذاشت. شهید ابراهیم همت در جریان عملیات خیبر به همرزمانش گفته بود: «باید مقاومت کرده و مانع از بازپس‍گیری مناطق تصرف شده، توسط دشمن شد. یا همه این‍جا شهید می‌شویم یا جزیره مجنون را نگه می‌داریم». محسن رضایی در مصاحبه‌ای گفته‌است: «اولین باری که در جنگ به کسی عنوان «سید الشهدا» دادند، در همین خیبر و برای حاج همت بود.»

آرامگاه

شهيد حاج ابراهیم همت قرار بود در قطعه ۲۴ بهشت زهرا دفن شود ولی به اصرار خانواده در زادگاهش و در کنار امامزاده شاهرضا دفن شد. با این حال در (قطعه ۲۴ ردیف ۷۷ شماره ۵۲۴) بهشت زهرا و در کنار مصطفی چمران، عباس کریمی و رضا چراغی سنگ مزاری به عنوان ياد بود برای وی نصب کرده‌اند و بسیاری تصور می‌ کنند که او در بهشت زهرا دفن شده‌است.

دعاهاي قرآني

https://cdn.isna.ir/d/off/tabriz/2020/05/10/3/61631811.jpg

خداوند در قرآن مجید بندگانش را امر به دعا می کند و امتثال نکردن این فرمان را معادل رویگردانی کبرآمیز از عبادت دانسته موجب داخل شدن در آتش جهنم می داند: «وَ قَالَ رَبُّکمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکمْ إِنَّ الَّذِینَ یسْتَکبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ»؛ مرا بخوانید تا اجابت کنم شما را و کسانی‌ که از پرستش و عبادت من کبر می ‌ورزند بزودی‌ خوار در دوزخ درمی‌آیند.(سوره غافر، ۶۰)

در جهان‌ نگری‌ قرآن، همه موجودات بنده و فرمانبردار خدا هستند و او را تسبیح و ستایش می‌کنند. (سوره مریم، ۳۹ و سوره انبیاء، ۹۱) بدین‌ ترتیب دعا و نیایش، عبادت و پرستش و تسبیح و ستایش‌ پروردگار از ارکان عالم هستی‌اند. در این میان، انسان رابطه‌ ویژه و منحصر به‌ فردی با خدا دارد. آیه‌ای در قرآن هست‌ که این ارتباط ویژه را به روشنی نشان می‌ دهد: «وَ إِذَا سَأَلَک عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ...»؛ هرگاه‌ بندگان من، از تو درباره من بپرسند، من نزدیکم و دعای‌ دعاکننده را به هنگامی‌ که مرا بخواند اجابت می‌ کنم، پس‌ باید فرمان مرا گردن نهند و به من ایمان آورند باشد که راه‌ یابند. (سوره بقره، آیه ۱۸۶)

این تنها آیه‌ای است که خداوند هفت بار به صورت متکلم وحده و بدون بکار بردن ضمیر جمع که‌ شیوه رایجی در زبان قرآن است، با انسان سخن می‌ گوید. دعاهای قرآنی بنابر ساختار کلی قرآن، در سوره یا بخش خاصی از قرآن گرد نیامده‌اند. حضور آنها در قرآن‌ به شکل گسترده و پاره پاره و در متن زندگی و تاریخ است‌؛ بسان روحی که در سراسر کلام وحی وجود دارد.

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيمِ

۱ـ َربَنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَهً وَ فِی‌الاخِرَهِ حَسَنَهً وَ قِنا عَذابَ النّار. (البقرة/201) پروردگارا در دنیا و آخرت به ما نیکی و احسان بفرما و ما را از عذاب آتش دوزخ مصون بدار.

۲ـ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا وَ مالَهُ فِی‌الاخِرَهِ منْ خَلاقٍ. (البقرة/200) پروردگارا در دنیا رحمت و نعمت به ما عنایت کن هر که از رحمت تو محروم شد در آخرت بهره اي ندارد.

۳ـ رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً وَهَیَّیْ لَنا مِنْ اَمْرِنا رَشَدًا. (الکهف/10) پروردگار ما، از جانب خود بر ما رحمتی فرست و برای رشد عقلی ما وسایل هدایت و ارشاد آماده بفرما.

۴ـ رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَینِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبیراً. (الأحزاب/68) پروردگارا آنها که ما را گمراه نمودند عذاب آنها را دو چندان کن و از نعمتهای خود براي ابد محروم بفرما.

۵ ـ رَبَّنا آمَنّا بِما اَنْزَلَْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاکْتُبنا مَعَ الشّاهِدینَ. (آل عمران/53) پروردگار ما به تو و آنچه بر پیغمبرت فرستاده ای ایمان آوردیم و از رسول تو پیروی کردیم. نام ما را از شهادت دهندگان به توحید و نبوت قرار بده.

۶ـ رَبَّنا آمَنّا فَاغْفِرْلَنا وَ ارْحَمْنا وَ اَنْتَ خَیْرُ الرّاحِمینَ. (المؤمنون/109) پروردگار ما، ما به تو ایمان آوردیم ما را ببخش و بیامرز و به ما رحم کن که تو بهترین بخشندگانی.

۷ـ رَبَّنا آمَنّا فَاکْتُبْنا مَعَ الشّاهِدینَ. (المائدة/83) پروردگار ما، ما به تو ایمان آوردیم ما را در زمره گواهان توحید و موحدین قرار بده.

۸ـ رَبَّنا اَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً اِنّا مُوقِنُونَ. (السجده/12) پروردگارا آنچه به ما وعده فرموده بودی دیدیم و شنیدیم ما را به دنیا برگردان تا عمل صالح انجام بدهیم که ما به حَشر و نَشر و کتاب و معاد یقین پیدا کرده‌ایم.

۹ـ رَبَّنا اَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْلَنا اِنَّکَ عَلی کُلَّ شَیْءٍ قَدیرُ. (التحريم/8) پروردگارا نور علم و ایمان را برای ما تمام گردان و ما را بیامرز که تو بر هر چیز قادر و تواناترینی.

۱۰ـ رَبَّنا اَخْرِجْنا مِنْها فَانِ عُدْنا فَاِنّا ظالِمُونَ. (المؤمنون/107) پروردگارا ما را از جهنم بیرون ببر که اگر ما دوباره عصیان کنیم ستمکاریم.

۱۱ـ رَبَّنا اَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذی کُنّا نَعْمَلُ. (فاطر/37) پروردگارا ما را از این آتش بیرون کن تا به پیروی پیغمبرت عمل صالح کنیم غیر از آنچه در دنيا انجام می‌ دادیم.

۱۲ـ رَبنَّا اَخَّرْنا اِلی اَجَلً قَریبٍ نُجِبْ دَعْوَتَکَ وَ نتَبَعِ الرُّسُلَ. (إبراهيم/44) پروردگار ما، عذاب را برای ما به تاخیر بيانداز و مهلت كوتاهی به ما بده تا آنچه از ما فوت شده جبران کنیم ما دعوت تو را اطا عت کنیم و پیغمبر تو را پیروی نماییم.

۱۳ـ رَبَّنا اَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظّالِمِ اَهْلُها وَ اَجْعَلْ َلنا مِن لَدُنْکَ وَلِیّاً وَ اجْعَلْْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیراً. (النساء/75)
پروردگارا ما را از دست ستمکاران (مکه) نجات بده و راه فرج و نجاتی به ما بنما و یار و مددکاری برای ما بفرست که از جانب تو یاور ما باشد.

۱۴ـ رَبَّنا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبِعْضٍ وَ بَلَغْنا اَجَلَنَا. (الأنعام/128) پروردگارا بعضی از ما از بعض دیگر بهره‌مند شدند و ما به آنچه مقرر فرموده‌ای رسيديم.

۱۵ـ رَبَّنا اصْرِفْ عَنّا عَذابَ جَهَنَّمَ اِنَّ عَذابَها کانَ غَزاماً. (الفرقان/65) پروردگارا از ما عذاب جهنم را بگردان که آن عذاب برای همیشه هلاک کننده است.

۱۶ـ رَبَّنا اطْمِسْ عَلی اَمْوالِِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلی قُلُوبِهِمْ فَلایُوْمِنُوا حَتّی یَرَوُا الْعَذابَ اْلاَلیمَ. (يونس/88) پروردگارا اموال آنها را نابود ساز و دلهای آنها را قسی و سخت گردان که ایمان نمی‌آورند جز با دیدن عذاب سخت.

۱۷ـ رَبَّنا اغْفِرلَنا ذُنُوبَنا وَ اِسْرافَنا فی اَمِرْنا وَ ثَبَّتْ اَقدامَنا وَ اَنْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرینَ. (آل عمران/147) پروردگارا گناهان ما را بیامرز و لغزش و اسراف ما را ببخش و قدمهای ما را در راه انجام وظیفه ثابت بدار و بر کفار نصرت و پیروزی ببخش.

۱۸ـ رَبَّنا اغْفِر لَنا وَ ِلاخواِننَا الُّذینَ سَبَقُونا بِالاْیمانِ وَ لا تَجْعَلْ فی قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذینَ امَنُوا. (الحشر/10) پروردگارا بیامرز ما را و برادران ما را که در ایمان بر ما سبقت گرفتند. خدایا در دلهای ما برای گرویدگان به خودت کینه و کدورتی قرار مده که تو مهربانی .

۱۹ـ رَبَّنا اِنَّکَ رَوُفُ رَحیمَ. (الحشر/10) پروردگارا تو يقيناً رئوف ترين و مهربان ترينی.

۲۰ـ رَبَّنا اغِْفرْلی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْموْمِنینَ یَوْمَ یَقَومُ الْحِسابُ . (إبراهيم/41) پروردگارا مرا و پدر و مادرم را و همچنین مؤمنین را در روز حساب بیامرز.

۲۱ـ رَبّنا افْتَحْ بیننا وَ بَیْنَ قَوْمِنا بِالْحَقَّ وَ اَنْتَ خَیْرُ الْفاتِحینَ. (الأعراف/89) پروردگارا تو دری از رحمت به سوی ما و قوم ما بگشا که راه تو راه حق است و تو بهترین گشاینده ای.

۲۲ـ رَبَّنا اَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبَّتْ اَقدامَنا وَ اَنْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرینَ. (البقرة/250) پروردگارا به ما صبر و شکیبایی عنایت کن و در عبادت ثابت قدم بدار و بر کفار پیروزی بخش.

۲۳ـ رَبّنَا اَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ تَوَفَّنا مُسْلِمینَ. (الأعراف/126) پروردگارا به ما تحمل و بردباری عنایت فرما و ما را جزو تسلیم شدگان پیغمبرت بمیران.

۲۴ـ رَبَّنا اکْشِفْ عَنَّا الْعَذابَ اِنّا مُومِنُونَ. (الدخان/12) پروردگارا عذاب را از ما دور بگردان و برطرف ساز که ما از گرویدگان به تو هستیم.

۲۵ـ رَبَّنا اَنْزِلْ عَلَیْنا مائِدَهً مِنَ السَّماِء تَکُونُ لَنا عیداً لاَِوَّلِنا وَ اخِرِنا. (المائدة/114) پروردگار ما از آسمان برای ما مائده و غذایی بفرست که بر ما و آیندگان «روز عید» باشد. (بيان حضرت عيسي - ع)

۲۶ـ رَبَّنا اِنَّکَ تَعْلَمُ ما نَخْفی وَ ما نُعْلِنُ وَ ما یَخْفی عَلَی اللِّه مِنْ شَیءٍ فِی اْلاَرْضِ وَ لافِی السَّماِء. (إبراهيم/38)
پروردگارا تو می‌دانی آنچه در پنهان و آشکار عمل کنیم. در آسمان و زمین هیچ کار و هیچ چیز از تو پوشیده نیست.

۲۷ـ رَبَّنا اِنَّکَ جامِعُ النّاسِ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فیِه اِنَّ اللهَ لایُخْلِفُ الْمیعادَ. (آل عمران/9) پروردگارا تو هستی که روز قیامت روزی که در آن شکي نیست اجزاء و اجساد و ابدان همه بندگانت را جمع و حشر می‌ کنی محققاً خداوند وعده خود را خلاف نمی‌ کند.

۲۸ـ رَبَّنا اِنَّکَ اَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ. (الممتحنة/5) پروردگار به‌ حقیقت تو عزیز و حکیمی و غالب و مصلحت دانی.

۲۹ـ رَبَّنا اِنَکَ اَتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلاَهُ زَینَهً وَ اَمْولاًفِی الْحَیوهِ الدُّنْیا. (يونس/88) پروردگارا تو فرعون و اشراف ملت او را به مال دنیا و تجمل نیرو داده‌ای. تو خودت می توانی آنچه به آنها داده‌ای از آنها بگيري.

۳۰ـ رَبَّنا اِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ اَخْزَیْتَهُ وَ ما لِلظالِمینَ مِنْ اَنْصاٍر. (آل عمران/192) پروردگارا تو هستی که از روی عدالت هر که مستحق عذاب شد در روز قيامت به آتش می‌ فرستی و خوار ذلیلش می سازی و برای ستمکاران یارو یاوري در روز قيامت نیست.

۳۱ـ رَبُّنا اِنَّنا آمَنّا فَاغْفِرْلَنا ذُنُوبَنا وَ قِنا عَذابَ النّارِ. (آل عمران/16) پروردگارا ما به تو ایمان آورده‌ایم پس گناهان ما را بیامرز و ما را از عذاب جهنم مصون بدار.

۳۲ـ رَبَّنا اِنَّنا سمَِعْنا مُنادِیاً یُنادی لِلاْیمانِ اَنْ امِنُوا بِرَبَّکُمْ فَامَنّا. (آل عمران/193) پروردگارا ما ندای منادی تو را که مردم را دعوت می‌ کرد که به خدای یگانه ایمان بياورید، شنیدیم و ایمان آوردیم که تو خدایي واحد و یگانه اي.

۳۳ـ رَبَّنا اَنَّنا نَخافُ اَنْ یَفْرُطَ عَلَیْنا اَوْ اَنْ یَطْغی. (طه/45) پروردگارا ما می‌ترسیم فرعون بر ما چیره و غالب شود یا طغیان نماید.

۳۴ـ رَبَّنا اِنّی اَسْکَنْتُ مِنْ ذُرَّیَّتی بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمَ. (إبراهيم/37) پروردگارا من زن و فرزندم اسماعیل را در ودای بی آب و علف کنار خانه محترم امن تو سکنی دادم تو آنها را حفظ فرما. (بيان حضرت ابراهيم - ع)

۳۵ـ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا اِنَّکَ اَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ . (البقرة/127) پروردگارا ساختن کعبه را که خانه امن توست از ما قبول فرما که تو شنونده ترين و دانا ترينی.

۳۶ـ رَبَّنا ظَلَمْنا اَنْفُسَنا وَ اِنْ لَمْ تَغْفِرْلَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ. (الأعراف/23) پروردگارا ما بر نفوس خود ستم کردیم و اگر تو ما را نیامرزی و به ما رحم نکنی از زیانکاران خواهیم بود.

۳۷ـ رَبَّنا عَلَیْکَ تَوکَّلْنا وَ اِلَیْکَ اَنَبْنا وَ اِلَیْکَ الْمَصیُر. (الممتحنة/4) پروردگارا در هر کار به تو توکل می‌ کنيم و از تو استعانت می‌جوییم که بازگشت همه ما به سوی توست.

۳۸ـ رَبَّنا فَاغْفِرْلَنا ذُنُوبَنا وَ کَفَّرْ عَنّا سَیّئاتِنا وَ توَفَّنا مَعَ الاْبْرارِ. (آل عمران/193) پروردگارا گناهان ما را بیامرز و از بدیهای ما در گذر و خطاهاي ما را بپوشان و ما را با نیکوکاران قرار بده.

۳۹ـ رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَهً لِلَّذینَ کَفروا وَ اغْفِرْلَنا. (الممتحنة/5) پروردگارا، ما را برای آنها كه کافر شدند سبب آزمایش قرار مده و ما را بیامرز.

۴۰ـ رَبَّنا لاتُزِغْ قُلُوبَنا بَعَد اِذْهَدَیْتَنا وَهَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً. (آل عمران/8) پروردگارا دلهای ما را پس از روشن گردانیدن به نور ایمان و حق و هدایت دیگر تیره مگردان و از جانب خودت رحمت فرما که تو بخشاینده‌ای.

۴۱ـ َربَّنا لِیُقیمُوا الصَّلوهَ فَاجْعَلْ اَفْئِدَهً مِنَ النّاسِ تَهْوی اِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ االثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ. (إبراهيم/37)
پروردگارا من همسرم و اسماعیل فرزندم را در کنار خانه امن تو سکنی دادم، تا نماز را بر پا دارند. بارالها! دلهای مردم را مایل و راغب به مکه گردان و این سرزمین را پر برکت قرار بده تا مردم به سوی کعبه بيایند و از برکات و رزق و روزی مادی و معنوی آن بهره‌مند گردند باشد که سپاسگزار نعمتهاي شما بشوند.
(بيان حضرت ابراهيم - ع)

۴۲ـ رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَهً لِلقَوْمِ الظّالِمینَ. (يونس/85) پروردگارا ما را سبب آزمایش برای اقوام ستمکار قرار مده.

۴۳ـ رَبَّنا لاتَجْعَلَنا مَعَ الَْقَوْمِ الظَّالِمینَ. (الأعراف/47) پروردگارا، ما را با مردم ستمکار و متعدّی محشور مفرما.

۴۴ـ رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَهً لِلَّذینَ کَفَروا وَ اغْفِرْلَنا رَبَّنا ِانَّکَ اَنتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ. (الممتحنة/5) پروردگارا ما را فتنه و امتحان برای آنان که کافر شده‌اند قرار مده و ما را بیامرز. پروردگارا محققاً تو عزیزترين و حکیم ترينی.

۴۵ـ رَبَّنا لاتُواخِذْنا اِنْ نَسَّینا اَوْ اَخْطَانا. (البقرة/286) پروردگارا ما را بواسطه نسیان و غفلت و خطا و فراموشی مگیر و هشیار و بیدارمان بدار.

۴۶ـ رَبَّنا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتالَ لَولا أخَّرْتَنا اِلی اَجَلٍ قَریبٍ. (النساء/77) «کفار گفتند» پروردگارا چرا بر ما جنگ را واجب کردی و نگذاشتی به اجل خود بمیریم.

۴۷ـ رَبَّنا لَوْلا اَرْسَلْتَ اِلَیْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ وَ تَکُونَ مِنَ المُومِنینَ. (القصص/47) پروردگارا اگر برای ما پیغمبر و رسولی می‌ فرستادی آیات فرمان تو را پیروی می‌ کردیم و ایمان می‌ آوردیم.

۴۸ـ رَبَّنا لَوْلا اَرْسَلْتَ اِلَیْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ اَنْ نَذِلَّ وَ نَخْری. (طه/134) پروردگارا چرا برای ما پیغمبری نفرستادی تا آیات تو را پیروی کنیم و به خواری و خذلان نیفتیم «گفتار کفار است.»

۴۹ـ رَبَّنا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبیلِکَ. (يونس/88) پروردگارا فرعون و فرعونیان مردم را از راه تو گمراه کردند.

۵۰ـ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابِ النّارِ. (آل عمران/191) پروردگارا تو هیچ چیز را باطل نیافریدی تو منزهی پس ما را از عذاب آتش نگاهدار.

۵۱ـ رَبَّنا وَ ابْعَثْ فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیِهمْ آیاتِکَ وَ یُعَلَّمُهُمُ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَهَ وَ یُزَکیهِمْ اِنَّکَ اَنْتَ الْعَزیزَ الْحَکیمُ. (البقرة/129) (دعاي حضرت ابراهيم -ع) پروردگارا در ذریه من پیغمبری برگزین و برانگیز که آیات تو را بر آنها بخواند و علم و دانش و کتاب و حکمت به آنها بیاموزد و نفوس آنها را تزکیه و تهذیب بنماید. نو محققاً عزیز و حکیم و غالب و مصلحت دان ترينی.

۵۲ـ رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا اِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذینَ مِنْ قَبلِنا. (البقرة/286) پروردگارا بار گناه را بر ما گران مفرما آنچنان که بر پیشینیان ما نمودی.

۵۳ـ رَبنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلی رُسُلِکَ وَ لاتُحْزِنا یَوْمَ الْقِیامَهِ اِنَّکَ لاتُخْلِفُ الْمیعادَ. (آل عمران/194) پروردگارا ما را به صلاح آور، آنچه بر زبان پیغمبرانت از عطا وعده فرمودی به ما هم عنایت کن و روز قیامت ما را خوار و ذلیل و بینوا مفرما محققاً وعده‌های تو خلاف نمی‌ شود.

۵۴ـ َرَّبنا وَ اَجْعَلْنا مُسْلِمینَ لَکَ وَ مِنْ ذُرَّیَّتِنا اُمَّهً مُسْلِمَهً لَکَ وَ اَرِنا مَناسِکَنا وَ تُبْ عَلَیْنا اِنَّکَ اَنْتَ التَّوابُ الرَّحیمُ. (البقرة/128) ابراهیم گفت، پروردگارا دلهای من و فرزندم اسماعیل را تسلیم خودت بگردان که همه دلها به دست توست و از ذریه من امّتی مسلمان قرار بده که تسلیم اراده و رضای تو باشند و مناسک و روش حج خانه خود را به ما بیاموز و توبه ما را بپذیر که تو بسیار توبه پذیر و بخشنده و مهربانی.

۵۵ـ رَبَّنا وَ اَدْخِلْهَمْ جَنّاتِ عَدْنٍ الَّتی وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ ابائِهِمْ وَ اَزْواجِهِم وَ ذُرَّیاتِهِمْ اِنَّک اَنْتَ الْعَزیزِ الْحَکیم. (غافر/8) فرشتگان گویند: پروردگارا این بندگان پرهیزکار را وارد بهشت عدن خود ساز که به آنها وعده داده‌ای
و هر کس از آنها از پدرانشان و ذریه‌ شان صالح بودند همه را داخل بهشت فرما تو بر همه چیز غالب و دانایی.

۵۶ـ َربَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَحْمَهً وَ عِلْماً فَاغْفِر لِلَّذینَ تابُوا وَ اتَّبَعُو سَبیلَکَ و قِهِمْ عَذابَ الْحَجیمِ. (غافر/7)
پروردگارا تمام موجودات در احاطه علمی و رحمت واسعه تو هستند پس بیامرز آنهايي را که توبه کردند و از پیامبرانت پيروي نمودند و به راه تو رفتند و آنها را از عذاب جهنم نگاهدار.

۵۷ـ رَبَّنا وَ لاتَحْمِلْنا ما لاطاقَهَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنّا وَ اغْفِْرلَنا وَ ارْحَمْنا اَنّتَ مَوْلینا فَانْصُرْنا عَلَی الْقَومِ الْکافِرینَ. (بقره/286) پروردگارا ما طاقت تحمّل عذاب جهنم را نداریم ما را ببخش و عفو کن و بیامرز که تو صاحب اختیار ما هستی خدایا ما را بر کفار پیروزی بده.

۵۸ـ رَبَّنا وَ نَکُنونَ مِنَ الْموْمِنینَ. (الأنعام/27) پروردگارا ما از گروندگان به توحید و یگانگی تو می‌باشیم.

۵۹ـ رَبَّنا یَعْلَمُ اِنّا اِلَیْکُمْ لمَرُسَلُونَ. (يس/16) پيامبران گفتند: پروردگار ما بهتر می‌ داند که ما را برسالت به سوی شما فرستاده تا راه توحید را به شما نشان بدهیم.

۶۰ـ رَبَّنا رَبُّ السَّمواتِ وَالاَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ اِلهاً. (الکهف/14) پروردگار ما، پروردگار آسمانها و زمین است، هرگز ما معبودی غیر از او نمی‌ گیریم.

رَبَّنا هوُلاءِ شُرَکاونا الَّذینَ کُنّا نَدْعوا مِنْ دُونِکَ ..... (۸۶/نحل) پروردگارا اينها بودند آن شريكانى كه ما به جاى تو مى‏ خوانديم ولى شريكان قول آنان را رد مى كنند كه شما جدّاً دروغگويانيد.

۶۲ـ رَبُّنا الَّذی اَعطی کُلَّ شَیءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی. (۵۱/طه) پروردگار ما، کسی است که همه موجودات را آفریده و به سوي کمال هدايت فرموده است.

۶۳ـ رَبَّنا باعِدْ بَیْنَ اَسْفارِنا وَ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ. (۱۹/سبا) پروردگارا بین شهرهای ما فاصله بيانداز. آن مردم با این دعا به خود ستم کردند.

۶۴ـ رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا وَکُنّا قَوْماً ضالّینَ. (۱۰۷/المومنون) پروردگارا شقاوت بر ما غلبه یافت و بدبختی گریبان ما را گرفت و ما به خود ستم کردیم.

۶۵ـ رَبَّنا هوُلاءِ اَضَلُّونا فَاتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النّارِ. (۳۸/الأعراف) پروردگارا این بت‌ها و بت‌ پرستان ما را گمراه نمودند عذاب آتش آنها را دو چندان کن.

۶۶ـ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ اَزواجِنا وَ ذُرَّیاتِنا قُرَّهَ اَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلمُتَّقینَ اِمامَا. (۴۷/الفرقان) پروردگارا زنان و فرزندانی به ما عنایت فرما که اسباب رو سفیدی و چشم روشنی ما بشوند. خدایا ما را پرهیزکار و پیشوایان پارسا قرار ده و برای ما پیشوایان پرهیزکاری بگمار.

۶۷ـ رَبَّنا هَوُلاء الَّذینَ اَغْوَیناهُمْ کَما غَوَیْنا تَبَّرأنا اِلَیْکَ ما کانُوا اِیّانا یَعْبُدُونَ.(۶۳/القصص) (در روز قيامت بت پرستان مي گويند)پروردگارا کسانی که ما را گمراه نمودند تو گمراهشان کن آن چنان که ما را گمراه نمودند. بتها می‌ گویند ما هم از آنها بیزاریم و هرگز ما را عبادت نکردند بلکه خود را عبادت کردند و پرستیدند.

من طلبني وجدني ...

https://s2.picofile.com/file/7600379351/%d8%a8%d8%a7_%d9%88%d9%84%d8%a7%db%8c%d8%aa_%d8%aa%d8%a7_%d8%b4%d9%87%d8%a7%d8%af%d8%aa_%da%a9%d9%88%d9%87.jpg

عشق به خدا

حديثي قدسي بدون سند (مرسل) با عبارات مختلفی به عنوان حدیث قدسی آمده است؛ یکی از این عبارات چنین است: «مَن طَلَبَنِی وَجَدَنِی و مَن وَجَدَنِی عَرَفَنِی و مَن عَرَفَنِی، اَحَبّنِی و مَن احَبّنی عَشَقَنِی و مَن عَشَقَنِی‌، عَشَقْتُهُ و مَن عَشَقْتُهُ، قَتَلْتُهُ وَ مَن قَتَلْتُهُ فَعَلَی دِیتُهُ و مَن عَلَیَّ دیتُهُ فَاَنَا دِیتُه‌ُ. آن ‌کس که مرا طلب کند، مرا می ‌یابد و آن ‌کس که مرا یافت، مرا می ‌شناسد و آن ‌کس که مرا شناخت، مرا دوست می ‌دارد و آن ‌کس که مرا دوست داشت، به من عشق می ‌ورزد و آن‌ کس که به من عشق ورزید، من نیز به او عشق می ‌ورزم و آن‌ کس که من به او عشق ورزیدم، او را می‌ کشم و آن ‌کس را که من بکشم، خون ‌بهای او بر من واجب است و آن ‌کس که خون‌ بهایش بر من واجب شد، پس خودم خون‌ بهای او هستم.» در زمینه این روایت، نکاتی را می‌ توان بررسی کرد. این حدیث به صورت مرسل و بدون سند نقل شده است اما اگر محتوای آن مورد تایید باشد، با وجود مرسل‌ بودن می‌ توان بدان استناد کرد.

حمل لفظ عشق بر خداوند

برخی این اشکال را مطرح نمودند که با توجه به معنای «عشق»، نمی‌توان لفظ عشق را بر خدا حمل کرده و خدا را عاشق دانست. در همین راستا، اِبنِ عَرَبی در فرازهایی از فتوحات خود، تحلیلی تفصیلی از الفاظ «حُبّ»، «وَدّ» و «عشق» ارائه داده است که دو مورد اوّل را از ویژگی‌ های خداوند به شمار آورده اما «عشق» را از اوصاف خدا نمی‌ داند: الف. «حُبّ»: خلوص آن در قلب و صفای آن از کدورات و تیرگی‌های ديگر عوارض است بنابراین مُحِبّ در این مقام و مرتبه دارای هیچ غرض و اراده‌ای در برابر محبوب خود ندارد.

«وُدّ:» آن اسمی الهی است: «و هو الودود» و «وُدّ» از صفات خدا و ثابت در اوست، و بدین سبب «وُدّ» به جهت ثبوتش در زمین، «ودود» نامیده شده است؛ به دیگر سخن، «ودود» از صفات ثبوتیه حق تعالی می‌باشد.
ج. «عشق: » آن افراط در محبّت است و در قرآن از آن تعبیر به شدّت حُب شده است: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا اَشَدُّ حُبًّا للهِ مؤمنان خدای را بیشتر دوست دارند» ‌ و «قَدْ شَغَفَها حُبًّا حُب بر او غالب گردیده بود» یعنی، حب او به یوسف بر قلبش مانند شغاف شده است و آن پوسته نازکی است که قلب را فرا گرفته است و به آن احاطه كرده و ظرفش ‌گرديد است و خداوند خویش را در خبر به شدّت حب توصیف فرموده است، جز آن ‌که بر حق تعالی نام عشق اطلاق نمی ‌شود، و عاشق و عشق، در هم پیچیدن حب است بر مُحب، به طوری که در تمام اجزایش رفت و آمد می ‌کند.

بنابراین، علّت این‌که خداوند سبحان خود را به عشق متّصف نفرموده و خود را عاشق ننامیده این است که نسبت عشق به ذات مقدّس خداوندی صحیح نیست؛ زیرا عشق حالتی است که تمام وجود عاشق را به خود می‌ پیچد و او را از خود بی‌ خود می‌ کند، و شأن حضرت احدیت مقدّس و منزّه از این است که چیزی در او تاثیر کند تا چه رسد به این ‌که او را در خود بپیچد؛ از این‌رو نسبت دادن عشق به خداوند اشتباه است. شاید از این جهت بود که در منابع عرفانی قدیمی‌تر؛ عبارات ناظر به «عشق» وجود ندارد.(مانند این متن که روزبهان بقلی شیرازی‌ آورده است: «مَن طَلَبَنِی وَجَدَنِی و مَن وَجَدَنِی عَرَفَنِی و مَن عَرَفَنِی، اَحَبّنِی و مَن احَبّنی عَشَقَنِی و مَن عَشَقَنِی‌، عَشَقْتُهُ و مَن عَشَقْتُهُ، قَتَلْتُهُ وَ مَن قَتَلْتُهُ فَعَلَی دِیتُهُ و مَن عَلَیَّ دیتُهُ فَاَنَا دِیتُه‌ُ.

https://moallaa.ir/wp-content/uploads/2016/07/valatahsabanallazin-n.jpg

آن كَس كه تو را شناخت جان را چه كند / فرزند و عيال و خانمان را چه كند / ديوانه كني هر دو جهانش بخشي / ديوانه تو هر دو جهان را چه كند.

قبول اجمالی حدیث

به هر حال؛ این حدیث، اجمالاً از جهت محتوایی قابل پذیرش است که برای روشن شدن محتوای آن به مطالبی اشاره می ‌شود: تکامل معنوی انسان عشق و محبت، از عناصر عمده و اساسی بینش و سلوک عرفانی شمرده شده که در صورت احیا و پرورش و هدایت آن، بهترین و میان ‌بُرترین راه برای تکامل معنوی انسان و رسیدن او به مراتب کمال حقیقی می ‌باشد.

برداشت عارفانه

این‌ که معشوق (خداوند) عاشقی کند؛ می‌ تواند برداشتی عارفانه باشد از این آیات: «قُلْ اِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ اي پيامبر ما با آنان بگو اگر خدا را دوست می‌ دارید، از من پیروی کنید تا خدا نیز شما را دوست بدارد؛ و گناهانتان را ببخشد و خدا آمرزنده مهربان است «فَسَوْفَ یَاْتِی اللهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ خداوند به زودی گروهی را خواهد آورد که آنها را دوست دارد و آنها نیز او را دوست دارند» زیرا خدایی که مؤمنان را دوست دارد طبیعی است که مؤمنانی که از درجات بالاتری برخوردارند را بیشتر دوست بدارد و این می‌ تواند همان معنای عشق باشد.

دیه
مقصود از دیه در این حدیث؛ قتل نفس سرکش آدمی (نفس اماره) و دیه این کشتن، خداوند است که در واقع خود راستین انسان (نفس مطمئنه) است. کافی است آدمی خدا را مطلوب خود قرار دهد و بخواهد او را پیدا کند، قطعاً او را می‌ یابد. انسان به میزانی که عاشق خدا می‌ شود، صاحب حقیقت وجود می ‌گردد و فانی در حق می ‌شود.
این یک قاعده كلّي است که اگر نفس ناطقه انسان، حقایق قدسی را مطلوب خود قرار داد، به جهت وسعتی که نفس دارد، آن حقایق را در می ‌یابد و نه ‌تنها حقایق را می‌ یابد و جایگاه قدسی آنها را می ‌شناسد، بلکه چون با عالی‌ترین مرتبه وجود روبه‌ رو شده به آنها علاقمند می‌ شود زیرا این‌ طور نیست که شناخت حقایق قدسی مثل شناخت‌های حصولی باشد که انسان تحت تاثیر انوار آنها قرار نگیرد.

وقتی انسان از نور حقایق قدسی چشید با تمام وجود دل به آنها می‌ بندد و عاشق آنها می ‌شود و دیگر خود را برای خود نمی‌ خواهد و تماماً خود را در مقابل نظر به آنها فراموش می‌کند و می ‌سوزاند. این ‌که فرمود: «قَتَلْتُهُ» یعنی خداوند با کشتن نفس اماره اش او را از خودش خلاص می ‌کند و به خودِ حضرت حق تعالی مشغول می‌ سازد. خداوند سالکِ طالب را به جایی می ‌رساند که او دیگر جز به خدا نظر ندارد چون خودیت و منیّتش سوخته است همه چيز جز حق را فراموش مي كند. این است معنای «اَنَا دِیتُهُ» یعنی خدا سرمایه قلب و جان او می ‌شود و جز خداوند را نمی‌ بیند و نمي خواهد.

ثاراللهی

شاید بتوان گفت؛ اگر کسی واقعاً به این مرتبه از معرفت و حبُّ الهی برسد، طبق ظاهر حدیث، خداوند زندگی او را به‌ گونه‌ای قرار می‌ دهد که جان خود را در راه خدا فدا کند و به شهادت و ثاراللهی رسیده و سپس خود پروردگار خون‌ خواهَش خواهد شد.

من وجدنی عرفنی

فرازهای دیگر این روایت را نیز می‌ توان با آموزه‌های دینی منطبق دانست و به عنوان فراز «من وجدنی عرفنی» می ‌تواند تعبیر دیگری از آیه قرآنی «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا» باشد.

(بقيه در ادامه مطلب)

ادامه نوشته

محراب

https://commons.wikishia.net/w/images/7/74/%D9%85%D8%AD%D8%B1%D8%A7%D8%A8_%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85%D8%A8%D8%B1.jpg

محراب مسجد النّبيّ (صلّي الله عليه و آله الطّاهرين) در مدينه منوّره

محراب

كلمه حَرب در عربي به معني جنگيدن و مبارزه كردن و كلمه محراب اسم آلت و ابزار آن است كه در عربي بروزن مِفعال مي آيد لذا محراب يعني محل جنگ و مبارزه با شيطان رجيم براي حضور قلب داشتن به هنگام نماز خواندن است و در اصطلاح، طاق‌نمایی در مسجد است که جهت قبله را نشان می ‌دهد و معمولا امام جماعت هنگام نماز در آن می‌ایستد. محراب به شکل کنونی در صدر اسلام وجود نداشت. این مکان جایگزین صفحه سنگی یا چیزی دیگری شده که جهت قبله یا جایگاه نماز پیامبر (ص) را نشان می‌داد. برخی احکام مرتبط با محراب در کتاب‌های فقهی مطرح شده است.

مفهوم

لغت ‌شناسان برای محراب معانی مختلفی مانند صدر مجلس،‌ صدر اتاق و شریف‌ ترین جای مسجد، ذکر کرده‌اند.این واژه در اصلاح طاق‌نمایی در مسجد را گویند که به سمت قبله باشد. برخی درباره سبب نام ‌گذاری آن گفته‌اند: محراب از ریشه حَرب به معنای جنگ گرفته شده و به معنای مکان جنگ انسان با شیطان است.راغب اصفهانی محراب را برگرفته از محراب ‌البیت و به معنای صدر مجلس می‌ داند.

قرآن و روایات

لفظ محراب چهار بار و محاریب (جمع محراب) یک بار در قرآن به معانی جایگاه نماز، عبادتگاه و منزلگاه به کار رفته است. در برخی کتب فقهی شیعه در مبحث احکام مسجد، مباحثی درباره محراب مطرح شده است و در آنجا به روایاتی در این باره اشاره شده است.

تاریخچه

واژه محراب پیش از اسلام در برخی از آیین‌ها برای اشاره به نوعی بنای مذهبی به کار رفته است. به پرستش‌ گاه‌های آیین مهرپرستی در ایران و بین‌النهرین مهرابه یا مهرکده گفته می‌شده است. در برخی کلیساها این مکان به صورت نیم‌دایره در جلوی کلیسا بنا شده است و آن را تابوک می‌ نامند.

در اسلام

ساخت نخستین محراب به شکل طاقچه‌ای با فرورفتگی در دیوار در اسلام را به سال ۸۶ قمري نسبت می ‌دهند عمر بن عبدالعزیز در حکومت ولید بن عبدالملک هنگام تجدید بنای ساختمان مسجدالنبی آن را احداث کرد.برخی نویسندگان احتمال داده‌اند که این طاقچه جایگزین شکلی در مانند برای نشان‌دادن جهت قبله بوده است. بنا بر برخی اسناد، در مسجدالنبی، صفحه‌ای سنگی جایگاه ایستادن پیامبر اکرم به نماز جماعت را نشان می‌ داده است. ابن بطوطه تاريخ نويس اسلامي، ساخت نخستین محراب را در اسلام به دوره عثمان بن عفان نسبت می‌ دهد البته وی اشاره می ‌کند که برخی بنای نخستین محراب در اسلام را به مروان و برخی دیگر به عمر بن عبدالعزیز نسبت می‌ دهند.

معماری

محراب، نمونه‌ای از معماری اسلامی است که به صورت طاق‌نما ساخته می‌شود. در تزیین آن از کاشی ‌کاری، گچ ‌بری و خطاطی استفاده می‌ شود و اطراف آن با آیاتی از قرآن و روایات تزیین می ‌شود. هنرمندان مسلمان، محراب مسجد را زمینه مناسبی برای اجرای هنر خود یافتند تا عبادت‌کننده را در خلوص و صفای درون یاری کنند.
محراب‌های بسیاری در طول تاریخ -بیشتر با گچ‌بری یا کاشی‌کاری ساخته و تزیین شده‌اند که از لحاظ هنری و معماری بسیار برجسته و مشهوری هستند. از جمله محراب‌های معروف می‌ توان به محراب مسجد شیخ لطف‌الله، اصفهان(قرن یازدهم هجری)، محراب مسجد جامع اشترجان (قرن هشتم هجری)، محراب الجایتو در اصفهان (قرن هشتم هجری) اشاره کرد.

احکام

در برخی از کتاب‌های فقهی در مباحث احکام مسجد و نماز جماعت به احکام مرتبط با محراب نیز اشاره شده است. برخی از فقهای شیعه مانند شیخ طوسی، ابن ادریس و سید یزدی ساخت محراب داخلی (به طوری‌که مقداری از فضای داخل مسجد را بگیرد) برای مساجد را مکروه دانسته‌اند. البته شیخ طوسی می‌ گوید که از ساخت محراب منع نشده است. مستند این فقها روایتی است که محراب را به مذبح یهود تشبیه کرده است و می‌گوید هنگامی که محراب‌ها را در مسجد دیدید آنها را بشکنید. محمد تقی مجلسی در توضیح این روایت می‌ گوید: مراد، محرابی است که مقداری از فضای داخل مسجد را اشغال نماید و گرنه ساخت محرابی که داخل دیوار بوده و امام جماعت در هنگام نماز قابل مشاهده باشد، اشکالی ندارد.

در برخی مساجد، محراب را اندکی گود کرده‌اند، تا مکان نماز امام جماعت پایین‌تر از مکان نماز مأمومین قرار گیرد. به لحاظ فقهی گودی محراب به این خاطر است که مکان ایستادن امام باید از محل ایستادن مأمومین بلندتر نباشد. از این رو محراب گودتر و پایین‌تر از سطح مسجد ساخته می‌ شود. فلسفه این حکم را رعایت فروتنی امام جماعت نسبت به مأمومین دانسته‌اند. از دیگر احکام مرتبط با محراب مجبور ساختن کسی که سوگند بر او واجب شده از سوی حاکم بر انجام این کار در زمان‌های خاص مانند روز جمعه، روز عید، پس از زوال و پس از نماز عصر و در مکان‌های خاص مانند: کعبه، مقام، مسجد الحرام، مشاهد معظمه، مساجد جامع و مطلق مساجد که محراب هم از جمله‌ی مساجد و مکان‌ های مقدّس است.

امام رضا (ع)

https://www.tasvirezendegi.com/wp-content/uploads/2023/05/emam-reza-2.jpg

امام رضا (ع)

موسیَ بن جعفر مُلقَّب به کاظِم (ع) هفتمین امام شیعیانِ دوازده امامی، پدر علی بن موسی الرضا (ع) است. وی از خاندان بنی‌ هاشم و از قبیلهٔ قُرَیْش است. بنی‌هاشم از خاندان‌های برجسته و نژاده در مکّه بود. موسیٰ کاظم متولد ۱۲۸ ه‍ .ق، در اَبْواء، منطقه‌ای در میان مکه و مدینه یا مدینه است. امامت وی هم‌ زمان با خلفای عباسی، مَنصور، هادی، مَهدی و هارون بود. امام موسی کاظم (ع) چندین بار به‌دستور هارون به زندان افتاد و سرانجام در زندانِ سِنْدی بنِ شاهِک در بغداد به ‌دستور خلیفه به شهادت رسيد.

تاریخ ‌نگاران برای مادر علی بن موسی (ع) نام‌های مختلفی ذکر کرده‌اند از جمله: سَکَن، نَجمه، سَمّان، صَقر، سَلامه، شَهده، خَیزُران، نَجمه، اَرْویٰ و تُکتَم. اما مشهورترین نامش، تکتم بوده و با لقب شقراء نیز خوانده شده‌ است. پس از تولد علی بن موسی به نام‌های طاهره و اُمُّ‌الْبَنین نامیده شده‌است. دلیل تعدّد نام‌های وی شاید به‌ خاطر آن باشد که کنیز، نزد هر یک از صاحبانِ خود به نامی خوانده می‌ شده‌است. بنابر نقلی، مادر موسی کاظم (ع) حمیده که از زنانِ عجم بود کنیزی خریداری کرد که در سر زمین عرب به‌ دنیا آمده و در همان‌جا پرورش یافته بود.

حمیده آن کنیز را آزمود و دریافت که در دین و خِرَد از دیگران برتر است، وی را برای فرزندش موسی بن جعفر (ع) برگزید. از آنجا که یکی از القاب او «خَیزُران مَرسِیَّه» گزارش شده، عده‌ای احتمال داده‌اند که وی اهل مارْسَی در جنوب فرانسه بوده‌است. گروهی دیگر نیز منظور از مارسی را مورسیا در اسپانیا یا شهری بندری در الجزایر می‌ دانند. دانشنامهٔ جهان اسلام صفت مَرسیّه را مربوط به انتساب وی به منطقه مریس مصر و صفت نوبیّه را دربارهٔ انتسابش به منطقهٔ نوبه در آفریقا دانسته ‌است.

نامِ وی «علی» بوده‌است. پدرش کنیهٔ او را «اَبُوالْحَسَن» قرار داد. به‌خاطر هم‌کنیه بودنِ علی بن موسی با پدرش و نوه‌اش، موسی کاظم و عَلیَّ النَّقی، در منابع حدیث شیعی، وی را «ابوالحسنِ ثانی» می‌خوانند. از کنیه‌های خاصش، «اَبوعَلی» و «ابومُحَمَّد» بوده‌است. دیگر القاب ذکرشده برای او عبارتند از: صابِر، فاضِل، رَضیّ، زَکیّ، وَلیّ، وَفیّ، صِدّیق، سِراجُ‌الله، قُرَّةُ عَیْنُ الْمُؤْمِنین، مَکیدَةُالْمُلْحِدین. بر اساس روایاتی که از موسی کاظم نقل شده‌است، وی فرزندانش را در مسائل علمی و فقهی به علی بن موسی رهنمود می‌ کرد و می‌ گفت:

«این برادر شما علی بن موسی، عالِم آل محمّد است؛ از وی پرسش‌ها و مجهولات خویش را بپرسید … از پدرم جعفر صادق (ع) چندین بار شنیدم که فرمود: عالم آل محمّد (ع) در صُلبِ توست و ای کاش او را درک می‌ کردم.» ازهمین‌رو یکی از القاب علی بن موسی، «عالِمِ آلِ محمّد» است. علی‌اکبر دهخدا چهار لقب «ثامنُ الْاَئِمه»، «امام غریب»، «سلطان» و «ضامن آهو» را از مشهورترین القاب علی بن موسی الرّضا می‌داند. لقب اخیر اشاره به ماجرایی مشهور نزد عامه شیعه دارد که بر اساس آن علی بن موسی الرضا در مسیر سفر به مرو، برگشت آهویی را نزد صیّاد ضمانت می‌ کند.

لتاریخ ‌نگاران برای مادر علی بن موسی (ع) نام‌های مختلفی ذکر کرده‌اند از جمله: سَکَن، نَجمه، سَمّان، صَقر، سَلامه، شَهده، خَیزُران، نَجمه، اَرْویٰ و تُکتَم. اما مشهورترین نامش، تکتم بوده و با لقب شقراء نیز خوانده شده‌است. پس از تولد علی بن موسی به نام‌های طاهره و اُمُّ‌الْبَنین نامیده شده‌است. به‌گزارش دانشنامهٔ جهان اسلام، دلیل تعدّد نام‌های وی شاید به‌ خاطر آن باشد که کنیز، نزد هر یک از صاحبانِ خود به نامی خوانده می‌ شده‌است. بنابر نقلی، مادر موسی کاظم (ع) حمیده که از زنانِ عجم بود کنیزی خریداری کرد که در سرزمین عرب به‌ دنیا آمده و در همان‌جا پرورش یافته بود.

حمیده آن کنیز را آزمود و دریافت که در دین و خِرَد از دیگران برتر است، وی را برای فرزندش موسی بن جعفر (ع) برگزید. از آنجا که یکی از القاب او «خَیزُران مَرسِیَّه» گزارش شده، عده‌ای احتمال داده‌اند که وی اهل مارْسَی در جنوب فرانسه بوده‌است. گروهی دیگر نیز منظور از مارسی را مورسیا در اسپانیا یا شهری بندری در الجزایر می‌ دانند. دانشنامهٔ جهان اسلام صفت مَرسیّه را مربوط به انتساب وی به منطقه مریس مصر و صفت نوبیّه را دربارهٔ انتسابش به منطقهٔ نوبه در آفریقا دانسته ‌است.

نامِ وی «علی» بوده‌است. پدرش کنیهٔ او را «اَبُوالْحَسَن» قرار داد. به‌خاطر هم‌کنیه بودنِ علی بن موسی (ع) با پدرش و نوه‌اش، موسی کاظم (ع) و عَلیَّ النَّقی (ع) در منابع حدیث شیعی، وی را «ابوالحسنِ ثانی» می‌ خوانند. از کنیه‌های خاصش، «اَبوعَلی» و «ابومُحَمَّد» بوده‌است. دیگر القاب ذکرشده برای او عبارتند از: صابِر، فاضِل، رَضیّ، زَکیّ، وَلیّ، وَفیّ، صِدّیق، سِراجُ‌الله، قُرَّةُ عَیْنُ الْمُؤْمِنین، مَکیدَةُالْمُلْحِدین. بر اساس روایاتی که از موسی کاظم نقل شده‌است، وی فرزندانش را در مسائل علمی و فقهی به علی بن موسی (ع) رهنمود می‌ کرد و می‌ فرمود:

«این برادر شما علی بن موسی، عالِم آل محمّد است؛ از وی پرسش‌ها و مجهولات خویش را بپرسید … از پدرم جعفر صادق (ع) چندین بار شنیدم که فرمود: عالم آل محمّد (ص) در صُلبِ توست و ای کاش او را درک می‌ کردم.» ازهمین‌رو یکی از القاب علی بن موسی، «عالِمِ آلِ محمّد» است. علی‌اکبر دهخدا چهار لقب «ثامنُ الْاَئِمه»، «امام غریب»، «سلطان» و «ضامن آهو» را از مشهورترین القاب علی بن موسی الرّضا می‌داند. لقب اخیر اشاره به ماجرایی مشهور نزد عامه شیعه دارد که بر اساس آن علی بن موسی الرضا در مسیر سفر به مرو، برگشت آهویی را نزد صیاد ضمانت می‌ کند.

لقب رضا

به‌ گفتهٔ باقر شریف قرشی، مورخ شیعه، مشهورترین لقب علی بن موسی، «رِضا» (ع) است. در معنا و چراییِ لقب «رضا» برای علی بن موسی (ع) شیعیان بر این باورند که خداوند وی را به رضا ملقب ساخته ‌است؛ زیرا خدا و پیامبر و امامان شیعه از او راضی بودند و نیز دوستان و دشمنان از او رضایت دارند. در توضیح معنای این لقب، محمد تقی به پرسشِ بَزَنْطی که پرسید: «مگر سایر پدران شما برای خدا، رسولش و ائمه راضی نبودند؟ پس چرا تنها پدر شما به رضا ملقب شد؟» چنین پاسخ می‌ دهد: «چون همان‌طور که دوستان و طرفدارانش به وی رضایت داشتند، دشمنان و مخالفانش نیز به او راضی شدند.» به ‌گفتهٔ عبدالله جوادی آملی، علی بن موسی نه چون به مقامِ رضا رسیده، به این لقب ملقّب شده‌است بلکه چون دیگران را به این مقام می‌رسانَد، ملقّب به رضا شد. به ‌گفتهٔ ویلْفِرِد مادِلونْگ پس از آنکه علی بن موسی ولایتعهدی را پذیرفت، از سوی مأمون به «رضا» ملقب شد.

پیش از این، لقبِ رضا توسط شیعیان برای کسانی کاربرد داشت که خلافتِ آنان از جانب عموم مسلمانان مورد پذیرش بود. شیعیان می‌ گویند که این نام از سوی پدرش، موسی کاظم (ع) ...

(بقيه در ادامه مطلب)

ادامه نوشته

دعاهاي پس از نمازهاي واجب در ماه مبارك رمضان

https://static2.jamaran.news/thumbnail/OV3Rg1rDIjmw/kftOZWraiFm9PM1Rxi22rcAakDOsrBGdobLolpyHk2jmWcgdmlXHqbtrCqhu6f3J9_G4aHSPIPjV9yE8zecLkrjQD9meqJ-K/%D9%85%D8%A7%D9%87+%D8%B1%D9%85%D8%B6%D8%A7%D9%86+.jpg

خواندن این دعا را در ماه رمضان بعد از هر نماز واجب بسيار توصيه شده است.

یا عَلِىُّ یا عَظیمُ، یا غَفُورُ یا رَحیمُ، اَنْتَ الرَّبُّ الْعَظیمُ، اَلَّذى لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَىْءٌ وَ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ وَ هذا شَهْرٌ عَظَّمْتَهُ وَ کَرَّمْتَهُ، وَ شَرَّفْتَهُ اى والا اى بزرگ اى آمرزنده اى مهربان تویى پروردگار بزرگى که نیست مانند چیزى و او شنوا و بیناست و این ماهى است که آنرا بزرگ و گرامى داشته و او را شرافت وَ فَضَّلْتَهُ عَلَى الشُّهُورِ، وَ هُوَ الشَّهْرُ الَّذى فَرَضْتَ صِیامَهُ عَلَىَّ، وَ هُوَ شَهْرُ و برترى داده اى بر ماههاى دیگر و این ماهى است که روزه آن را بر من واجب کرده و این ماه رَمَضانَ، اَلَّذى اَنْزَلْتَ فیهِ الْقُرْآنَ، هُدًى لِلنّاسِ وَ بَیِّنات مِنَ الْهُدى رمضان است همان ماهى که قرآن را در آن فرو فرستادى آن قرآنى که راهنماى مردم و نشانه هاى روشنى از هدایت وَ الْفُرْقانِ، وَ جَعَلْتَ فیهِ لَیْلَةَ الْقَدْرِ، وَجَعَلْتَها خَیْراً مِنْ اَلْفِ شَهْر، فَیا ذَا و جدا ساختن (میان حق و باطل) است و قراردادى در این ماه شب قدر را و آن را بهتر از هزار ماه کردى پس اى الْمَنِّ وَلا یُمَنُّ عَلَیْکَ، مُنَّ عَلَىَّ بِفَکاکِ رَقَبَتى مِنَ النّارِ، فیمَنْ تَمُنُّ عَلَیْهِ، منّت دارى که کسى بر تو منّت ندارد منّت نه بر من به آزاد ساختنم از آتش در میان آنان که بر آنها منّت نهى وَ اَدْخِلْنِى الْجَنَّةَ، بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ. و داخل بهشتم گردان برحمتت اى مهربانترین مهربانان.

دعاي بعدي كه معمولا پس از دعاي بالا پس از هر نماز واجب در ماه مبارك رمضان خوانده مي شود.

شیخ کفعمی درمصباح و بلد الامین و شیخ شهید در مجموعه خود از حضرت رسول (صَلَّی اللَّهِ عَلِیهِ وَ آله) نقل کرده اند که آن حضرت فرمود هرکه این دعا را در ماه رمضان بعد از هر نماز واجبی بخواند حق تعالی بیامرزد گناهان او را تا روز قیامت و دعا این است:

اَللّهُمَّ اَدْخِلْ عَلی اَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ خدایا بفرست بر خفتگان در گور نشاط و سرور اَللّهُمَّ اَغْنِ کُلَّ فَقیرٍ اَللّهُمَّ اَشْبِعْ کُلَّ جایِعٍ اَللّهُمَّ اکْسُ کُلَّ عُرْیانٍ خدایا دارا کن هر نداری را خدایا سیر کن هر گرسنه ای را خدایا بپوشان هر برهنه را اَللّهُمَّ اقْضِ دَیْنَ کُلِّ مَدینٍ اَللّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ کُلِّ مَکْرُوبٍ اَللّهُمَّ رُدَّ خدایا ادا کن قرض هر قرضداری را خدایا بگشا اندوه هر غمزده را خدایا به وطن بازگردان هر کُلَّ غَریبٍ اَللّهُمَّ فُکَّ کُلَّ اَسیرٍ اَللّهُمَّ اَصْلِحْ کُلَّ فاسِدٍ مِنْ اُمُورِ دور از وطنی را خدایا آزاد کن هر اسیری را خدایا اصلاح کن هر فسادی را از کار الْمُسْلِمینَ اَللّهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَریضٍ اَللّهُمَّ سُدَّ فَقْرَنا بِغِناکَ اَللّهُمَّ مسلمین خدایا درمان کن هر بیماری را خدایا ببند رخنه فقر ما را به وسیله دارائی خود خدایا غَیِّرْ سُوءَ حالِنا بِحُسْنِ حالِکَ اَللّهُمَّ اقْضِ عَنَّا الدَّیْنَ وَاَغْنِنا مِنَ بدی حال ما را بخوبی حال خودت مبدل کن خدایا ادا کن از ما قرض و بدهیمان را و بی نیازمان کن از الْفَقْرِ اِنَّکَ عَلی کُلِّشَیءٍ قَدیرٌ نداری که راستی تو بر هر چیز توانائی.

شهدا

https://fa.wiki.khomeini.ir/w/images/3/31/%D8%B4%D9%87%D8%AF%D8%A7.jpg

شهداء

شهدا، کشته ‌شدگان در راه خدا، در دوره نهضت و انقلاب اسلامی ایران و جنگ تحمیلی. کشته‌شدن در راه حق، از چنان جایگاه والایی برخوردار است که گاه معیار سنجش سایر اعمال قرار می‌گیرد. در روایات بسیاری از شهدا تجلیل شده است، تا آن‌جا که گفته شده هیچ قطره‌ای نزد خداوند، دوست‌داشتنی‌تر از قطره خون شهید نیست.

مفهوم شهید در ایران به‌ویژه ایران پس از اسلام، اغلب در کنار ایستادگی و کشته شدن مردم در برابر مهاجمان وجود داشته است. این مفهوم در دوران معاصر و پس از آغاز نهضت امام‌ خمینی نمود بیشتری یافت. جایگاه شهیدان انقلاب در نظر امام‌ خمینی را می‌ توان از بسامد (تكرار) سخنان ایشان دربارۀ شهادت مردم و علما در حوادث مختلف انقلاب، ترور‌ و جنگ دریافت. ایشان معتقد بود ارزش شهادت در راه خدا را نمی‌توان با معیارهای بشری سنجید. امام‌خمینی در کنار تجلیل از شهدا، با حضور مداوم در جمع خانوادۀ شهیدان، آنان را نیز عزیز می ‌داشت و ضمن سفارش به مسئولان، خدمت به خانوادۀ شهدا را رأس همه خدمت‌ها می‌ شمرد.

معنی

شهدا جمع شهید از ریشه «شهد» است و در اصل دلالت بر حضور و آگاهی می‌ کند و این معنا در همه كاربرد های آن وجود دارد. شهید در زبان فارسی، به معنای گواه، امین و کسی که علمش پنهان و پوشیده‌است و در معنای کشته‌شده در راه خدا به‌کار رفته‌است. شهدا، در منابع اسلامی به کشته ‌شدگان در راه خدا و کسانی که در رکاب امام معصوم (ع) یا نائب او در جنگ کشته شوند گویند. وجوهی برای کاربرد واژه شهید برای کشته‌ شده در راه حق گفته شده که ازجمله عبارت‌اند از: قیام شهید تا سر حد جان‌ باختن و گواهی مخلصانه‌اش بر حق، دعوت دیگران به سوی حق، گواهی بر مردم در آخرت، حاضربودن در پیشگاه پروردگار، شهادت خدا و فرشتگان به بهشتی‌بودن شهید، دیدن فرشتگان و مشاهده ملک و ملکوت الهی.

پیشینه

یهودیان از سده دوم پیش از میلاد با فرهنگ شهادت آشنا شدند و کشته ‌شدگان در راه مبارزه با ظلم را شهید می ‌خواندند و معتقد بودند شهیدان پس از مرگ به زندگی جاوید می ‌رسند. مسیحیان نيز در جنگ‌های صلیبی، علت جنگ را دینی و آن را جهاد در راه خدا می‌ دانستند و کشتگان خود را شهید می‌ نامیدند. دین اسلام از نخستین روزهای اعلان عمومی، با جانفشانی و شهادت همراه بود. در فرهنگ اسلامی، شهادت به دلیل جایگاه خاصی که در این فرهنگ دارد، به عنوان معیار ارزش‌گذاری در برخی اعمال نیز به‌کار رفته‌است؛ چنان‌که این اعمال را با شهادت قیاس می‌کنند؛ ازجمله گفته شده نیکی در حق خویشاوندان یا کسی که به حال دوستی و حب آل ‌محمد (ص) از دنیا برود، اجر شهید دارد (ببینید: شهادت).

مجموع شهدای اسلام در زمان پیامبر (ص) ۱۹۶ تن ذکر شده‌است که دو تن از آنان در مکه و پیش از هجرت و بقیه پس از هجرت پیامبر (ص) شهید شدند. دو شهید مکه، یاسر و سمیه بودند که در شمار نخستین شهدای اسلامند. برخی دیگر از شهدای صدر اسلام که در جنگ بدر کشته شدند، عبارت‌اند از: حارثة بن ‌سراقه، رافع ‌بن ‌معلی، سعد بن ‌خیثمه، صفوان‌ بن‌بیضاء، عمیر بن‌ابی‌ وقاص و افرادی دیگر. حمزة بن ‌عبد المطلب، عموی پیامبر (ص) نیز که رسول خدا (ص)، او را سید الشهدا نامید ازجمله شهدای جنگ احد است.

حارث ‌بن ‌حاطب، مسعود بن ‌ربیعه، ابو ضیاح ‌بن ‌ثابت و فضیل ‌بن ‌نعمان به همراه تعداد دیگری از افراد ازجمله شهدای جنگ خیبرند. بنابر روایات اسلامی، فاطمه (س) دختر رسول خدا (ص) و همه امامان شیعه (ع) به جز آخرین امام که زنده و در غیبت به سر می ‌برد به شهادت رسیده‌اند. شهادت امیرالمؤمنین علی (ع) در محراب و شهادت امام‌ حسین (ع) و یارانش در کربلا زبانزد تاریخ است. واقعه عاشورا تا آنجا بر تفکر شیعه تأثیر گذاشته که شیعیان همواره با الگو گرفتن از شیوه آن حضرت (ع)، قیام در برابر ستم و بی‌ عدالتی و شهادت در راه خدا را بر پذیرش ظلم ترجیح می‌ دهند.

مفهوم شهید و شهادت در ایران به‌ ویژه ایران پس از اسلام هم، اغلب در حوادث تاریخی و ایستادگی و کشته شدن مردم در برابر مهاجمان وجود داشته‌است. در سال‌های جنگ جهانی اول، جنوب ایران عرصه جدال خونین میان ایرانیان و اشغالگران انگلیسی بود که در این میان، مردم بوشهر، تنگستان، دشتی و دشتستان نقش خاصی داشتند و افرادی چون رئیسعلی دلواری و شیخ‌ حسین‌ خان چاهکوتاهی ازجمله شهدای این جنگ بودند.

در زمان مشروطه نیز شهدای زیادی از عالمان برجسته و روحانیان مانند سید جمال‌ الدین واعظ اصفهانی، ملک‌ المتکلمین، سید عبدالله بهبهانی، ثقة الاسلام تبریزی، میرزا ابراهیم آقا تبریزی، میرزا محمد باقر شیرازی، میرزا محمد حسین مقدس مراغه‌ای و بسیاری دیگر از علما، روحانیان و مردم عادی کوچه و بازار به صورت ترور، اعدام و برخی نیز در میدان جنگ شهید شدند. در دوران پهلوی اول و دوم، حکومت استبدادی بسیاری از مبارزین را به شهادت رساند. سیدحسن مدرس از مهم‌ترین شهدای دوره رضاشاه است که در ۱۰ آذر ۱۳۱۶ به دست مأموران او شهید شد همچنین در سرکوب قیام مسجد گوهر شاد، مردم زیادی به شهادت رسیدند.

حکومت محمد رضا پهلوی نیز در قیام سی تیر ۱۳۳۰ و حوادث دهه ۱۳۴۰، مانند حادثه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، تعداد زیادی از مردم را به شهادت رساند؛ ازجمله همت‌الله ادیبی طالقانی به همراه دوازده تن دیگر از مبارزان در قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ شهید شدند ازجمله شهدای این دوره می‌توان به: سید محمد رضا سعیدی، حسین غفاری، محمدعلی موحدی قمی، محمدرضا انصاری، مرتضی شریفی، ستار کاشانی، سید علی اندرزگو، علی اوسطی، غلامحسین نام‌آور تهرانی، ابوتراب عاشوری، سید محمد روحبخش، محمد بهبودی و حسین شمس فریدونی اشاره کرد. با این حال، اغلب شهدای این دوره به‌ویژه دهه پنجاه، به سال‌های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ و اوج‌ گیری نهضت اسلامی مردم ایران مربوط است. در حوادثی چون قیام مردم قم در نوزده دی ۱۳۵۶، قیام مردم تبریز و یزد، هفده شهریور ۱۳۵۷ و سیزده آبان ۱۳۵۷، شمار زیادی از مردم شهید شدند.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با تعابیر امام‌خمینی، واژه شهید نمود بیشتری یافت و در سطح جامعه دوباره احیا شد. ایشان از کسانی چون سید حسن مدرس نماینده مردم تهران در مجلس شورای ملی و سید محمد رضا سعیدی با عنوان شهید یاد کرد. نیز در جنگ تحمیلی حدود ۱۸۸۰۰۰ یا ۲۱۴۶۵۱ نفر که بخشی از آن مربوط به بمباران شهرها بودند، به شهادت رسیدند.

جایگاه و آرمان شهدا

خداوند تعالی در قرآن کریم از شهدا و ارزش کار و پاداش آنان یاد و تصریح کرده‌است کشته‌شدگان در راه خدا مرده نیستند، بلکه آنان زنده‌اند، نزد خداوند روزی می‌خورند و از نعمت‌های خداوند شادمان‌اند. در روایات چندی نیز از شهدا تجلیل شده‌است چنان‌که پیامبر اکرم (ص) فرموده‌است بالاتر از هر نیکی، نیکی‌ای وجود دارد؛ اما بالاتر از شهادت هیچ فضیلتی نیست. آن حضرت شهیدان در راه خدا را بخشنده‌ ترین مردم و رهبران اهل بهشت شمرده‌است نیز خاطرنشان کرده که هیچ قطره‌ای نزد خداوند، دوست‌داشتنی‌تر از قطره خون شهید نیست.

امام ‌خمینی نیز در بیان منزلت شهدا، عشق به لقاء الله را از جلوه‌های روحی شهدا می‌ دانست و مقام عرفانی شهید را با انبیای الهی (ع) و اوصیا که همه هستی‌شان را در راه خدا فدا می ‌کنند مقایسه می ‌کرد. ایشان معتقد بود جلوه الهی بر انبیا و شهدا، به یک صورت است و شهدا نیز براساس حدود وجودی‌شان به منزل آخر که همان نظر به وَجه‌ُ الله است، می‌ رسند. شهدا «عند ربّهم یُرزقون» اند و نزد خداوند و در مهمانی مقام ربوبی رزق و روزی می‌ گیرند. آنان همان کسانی‌اند که عشق به لقاءالله را از حد شعار به عمل رساندند، ره صد ساله را یک‌ شبه پیمودند و آنچه عارفان و شاعران عارف‌پیشه در سالیان دراز، آرزوی آن را داشتند، به دست آوردند. منزلگاه شهیدان، در ملأ اعلا است و سرچشمه همه این برکات پیروی آنان از امام ‌حسین (ع) است.

امام‌خمینی همچنین مزار شهدا را زبان گویایی می‌دانست که به عظمت روح جاوید آنان شهادت می‌ دهد و تا قیامت دارالشفای آزادگان خواهد بود. ایشان انگیزه و آرمان شهدا را در درجه اول خدا و قرآن می‌ دانست و سپس دفاع از میهن اسلامی. ایشان تأکید داشت همان‌گونه که بزرگان دین جان خود را فدای اسلام کردند، مؤمنان نیز موظفند اسلام را با تمام قدرت و قوت حفظ کنند و شهدای ایران برای تحقق آرمان‌های ملت مسلمان و برای اجراکردن برنامه‌های اسلام، عاشقانه به سوی حق‌ تعالی رهسپار شده‌اند و انگیزه آنان کشته‌شدن در راه خدا بود. ایشان استمرار روح اسلام انقلابی، بیداری دیگر ملت‌ها و اسلام‌ خواهی مردم دنیا را نیز از نتایج مهم جانفشانی شهدا در جنگ تحمیلی هشت‌ساله ارزیابی می‌ کرد.

جایگاه شهیدان انقلاب در نظر امام ‌خمینی را می‌توان از بسامد پیام‌ها و سخنان ایشان دریافت. شهادت بسیاری از مردم و علما در حوادث مختلف انقلاب و ترور شخصیت‌ها و مردم پس از پیروزی انقلاب اسلامی ...

(بقيه در ادامه مطلب)

ادامه نوشته

نماز نافله

https://madresetarh.ir/girl/wp-content/uploads/2018/11/2265sh-600x523.jpg

نمازهاي نافله شبانه روز

نافله‌های روزانه نمازهای مستحبی هستند که هر روز خوانده می‌شوند. در کنار نمازهای واجب، نمازهایی به عنوان نافله مشخص شده است که قبل یا بعد از آن‌ها خوانده می‌شوند. تعداد رکعات نافله‌‌های نمازهای واجب در غیر روز جمعه، ۳۴ رکعت و در روز جمعه ۳۸ رکعت است.

معنای نافله

نافله به کار مستحبی و کار نیکو که بر انسان واجب نیست، گفته می ‌شود هم چنین به معنی نوه، غنیمت و عطاء نیز آمده است. در اصطلاح فقهاء بیشترین استعمال نافله در نمازهای مستحبّی است. نافله يعني اضافه بر سازمان و نمازهايي است كه با نمازهاي يوميه و شبانه روزي براي كسر و كمبود احتمالي نمازهايمان مي خوانيم باشد كه اين كسر و كمبودها با مهر و محبتي كه خداوند به بندگانش دارد، ان شاء الله جبران بشود.

اهمیت و فضیلت نافله

در دین اسلام تأکید فراوانی بر انجام نمازهای مستحبی شده و ثواب‌های فراوانی برای آن بیان شده است. در میان نمازهای مستحبی نماز شب از فضیلت بیشتری برخوردار است. روایات فراوانی در مورد اهمیت نافله از معصومین(ع) نقل شده است: «إِیّاکُمْ وَ الْکَسَل. إِنَّ رَبّكُمْ رَحیمٌ یَشْكُرُ الْقَلیلَ. إِنَّ الرَجُلَ لَیُصَلّی رَکْعَتَینِ تَطَوُّعاً یُریدُ بِهِما وَجْهَ اللهِ فَیُدْخِلُهُ اللهُ بِهِما الْجَنَّةَ امام صادق (ع) فرمود: «بر شما باد به دوری از تنبلی و کسالت. همانا بدانيد كه پروردگار شما بسيار مهربان است و چیز کم را سپاس و شکر می‌ گوید و مي پذيرد و ممكن است مردی برای رضا و خشنودی خداوند دو رکعت نماز مستحبّی با نمازهاي يوميه خود به جا بياورد و خداوند به خاطر خواندن همان دو رکعت او را در بهشت داخل می‌کند.»

در برخی روایات، نمازهای نافله موجب جبران نقص نمازهای واجب شمرده شدند از جمله در روایتی از امام باقر(ع) آمده است: «...وَ إِنَّمَا أُمِرْنَا بِالنَّافِلَةِ لِیَتِمَّ لَهُمْ بِهَا مَا نَقَصُوا مِنَ الْفَرِیضَة همانا ما به نمازهای نافله امر شده ایم تا به واسطه آنها نقص نمازهای واجب جبران بشود.» در روایت دیگری امیرالمؤمنین (ع) تنها بخشی از نماز را مورد قبول دانسته که نمازگزار حضور قلب داشته باشد و در ادامه فرموده که خداوند متعال این نقصان را با نوافل تکمیل می کند.

مهم‌ترین اثر نمازهاي نافله در حدیثی به نام حدیث قرب نوافل چنین آمده است: راوی از امام صادق (ع) و ایشان از پیامبر (ص) و پیامبر (ص) از خداوند عزّوجلّ گرانقدر و بلند مرتبه چنین نقل می ‌کند: «به درستی که بنده من با نافله و کارهای مستحبی قرب من را می ‌جوید تا این که او را دوست بدارم و هنگامی که او را دوست داشتم گوش او می‌شوم که با آن می‌شنود و چشم او می‌شوم که با آن می‌بیند و زبان او می‌ گردم که با آن سخن می ‌گوید .... »

فضیل بن یسار از امام صادق (ع) نقل کرد که ایشان فرمود: «نماز‌های واجب و نافله پنجاه و یک رکعت هستند. دو رکعت نافله عشاء که نشسته خوانده می‌شود یک رکعت محسوب می‌ شود. نمازهای واجب هفده رکعت و نمازهای نافله سی و چهار رکعت می‌باشند»

تعداد رکعات و زمان نافله‌های روزانه: نافله‌ها، در غیر روز جمعه (نافله روز جمعه بیست رکعت است: 6 رکعت زمانی که نور آفتاب، افق را فراگیرد، 6 رکعت وقتی خورشید بالا آمد، 2 رکعت پس از ظهر و پیش از نماز و 6 رکعت بعد از نماز جمعه یا ظهر.) سی ‌وچهار رکعت هستند:

نماز نافله صبح: دو رکعت است. نافله صبح پیش از نماز صبح خوانده می‌ شود.

نماز نافله ظهر: هشت رکعت است. وقت نافله ظهر همان وقت نماز واجب ظهر است و پیش از نماز واجب ظهر خوانده می ‌شود.

نماز نافله عصر: هشت رکعت است. وقت نافله عصر همان وقت نماز واجب عصر است و پیش از نماز واجب عصر خوانده می ‌شود.

نماز نافله مغرب: چهار رکعت است. وقت نافله مغرب همان وقت نماز واجب مغرب است و بعد از نماز مغرب خوانده می‌ شود.

نماز نافله عشاء: دو رکعت است و چون دو رکعت نافله عشاء نشسته خوانده می ‌شود یک رکعت حساب می‌ شود. وقت نافله عشاء همان وقت نماز واجب عشاء است و بعد از نماز عشاء خوانده می ‌شود.

نماز نافله شب (نماز شب): یازده رکعت است. هشت رکعت از آن به عنوان نماز شب، دو رکعت نماز شَفع و یک رکعت نماز وِتر است. وقت نافله شب از نصف شب تا قبل از اذان صبح است.

در روز جمعه به شانزده رکعت نافله ظهر و نافله عصر چهار رکعت اضافه می‌شود.

روش خواندن نافله‌های روزانه

به طور کلی نمازهای مستحبی (نافله) به صورت دو رکعت، دو رکعت و هر دو رکعت با یک تشهد و سلام خوانده می‌شود، مگر در مورد نماز مخصوصی دلیل داشته باشیم که به صورت دیگر خوانده شود؛ مثل نماز وتر که یک رکعتی است و نمازی که در شب عید غدیر خوانده می‌شود که دوازده رکعت است. هر دو رکعت یک تشهد دارد و در پایان رکعت دوازدهم باید سلام داد.

نمازهای نافله روزانه نیز به همین صورت دو رکعتی خوانده می‌شوند یعنی مثلا نماز نافله ظهر چهار دو رکعتی و نماز نافله شب پنج دو رکعتی و یک، یک رکعتی است. نافله را مانند سایر نمازهای مستحبی می‌توان هم نشسته و هم ایستاده خواند. ولی بهتر است نمازگزار دو رکعت نافله نشسته را یک رکعت حساب کندِ مثلاً کسی که می‌خواهد نافله هشت رکعتی ظهر را نشسته به جا آورد، شانزده رکعت بخواند.

نافله ‌های روزانه‌ای که نماز واجبشان در سفر شکسته خوانده می‌ شوند مثل نماز ظهر و عصر، ساقط شده و نباید خوانده شوند، بنابراین نافله ظهر، عصر و عشاء در سفر ساقط شده و نافله شب، صبح و مغرب را می ‌توان به جا آورد.

نامهاي قرآن

https://commons.wikivahdat.com/w/images/thumb/8/8e/%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86_%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8_%D8%A2%D8%B3%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C.jpg/300px-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86_%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8_%D8%A2%D8%B3%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C.jpg
نامهاي قرآن در قرآن كريم.

۱ - قرآن (طه: ۲ ؛ نساء، ۸۲،...) ۲ - فرقان (انفال ۲۹ ؛ آل‌عمران، ۳ و ۴ ؛فرقان، ۱ و ...) ۳ - کتاب (فاطر، ۲۹ ؛ نساء، ۱۰۵) ۴ - ذکر (آل عمران، ۵۸ ؛ حجر، ۹) ۵ - تنزیل (شعراء ۱۹۲ ؛انسان ۲۳) ۶ - حدیث ( زمر، ۲۳؛ کهف، ۶) ۷. موعظه (یونس، ۵۷) ۸. تذکره ( حاقه، ۴۸) ۹. ذکری ( هود، ۱۲۰) ۱۰. بیان (آل عمران، ۱۳۸) ۱۱. هدی (بقره، ۲) ۱۲. شفاء (فصلت، ۴۴) ۱۳. حکم (رعد، ۳۷) ۱۴. حکمت ( احزاب، ۳۴) ۱۵. حکیم (آل عمران، ۵۸) ۱۶. مهیمن ( مائده، ۴۸) ۱۷.( جن، ۱ و ۲)؛ (دراین آیه "ادی" به کار برده نشده است و این اسم برگرفته از کلمه یهدی موجود در آیه است.) ۱۸. نور (اعراف، ۱۵۷) ۱۹. رحمت (نمل، ۷۷) ۲۰. عصمت ( آل عمران، ۱۰۳) ۲۱. نعمت ( ضحی، ۱۱) ۲۲. حق (حاقه، ۵۱) ۲۳. تبیان (نحل، ۸۹) ۲۴. بصائر (قصص، ۴۳) ۲۵. مبارک (انبیاء، ۵۰) ۲۶. مجید (ق، ۱) ۲۷. عزیز (فصلت، ۸۷) ۲۸. عظیم (حجر، ۸۷) ۲۹. کریم (واقعه، ۷۷) ۳۰. سراج ( احزاب، ۴۶) ۳۱. منیر (احزاب، ۴۶) ۳۲. بشیر (فصلت، ۳ و ۴) ۳۳. نذیر (فصلت، ۴) ۳۴. صراط (حمد، ۶) ۳۵. حبل (آل عمران، ۱۰۶) ۳۶. روح (شوری، ۵۲) ۳۷. قصص (یوسف، ۳) ۳۸. فصل (طارق، ۱۳) ۳۹. نجوم (واقعه، ۷۵ ) ۴۰. عجب ( جن، ۱) ۴۱. قیّم (کهف، ۱ و ۲) ۴۲. مبین (یوسف، ۱) ۴۳. علیّ (زخرف، ۴) ۴۴. کلام ( توبه، ۶) ۴۵. قول (قصص، ۵۱) ۴۶. بلاغ (ابراهیم، ۵۲) ۴۷. متشابه (زمر، ۲۳) ۴۸. عربی (زمر، ۲۸) ۴۹. بشری (نمل، ۲) ۵۰. عدل (انعام، ۱۱۵) ۵۱. امر (طلاق، ۵) ۵۲. ایمان (آل عمران، ۱۹۳) ۵۳. نباء (نباء، ۱ و ۲ ) ۵۴. وحی (انبیاء، ۴۵) ۵۵. علم (رعد، ۳۷)

قرآن مجید که کتاب آسمانی مسلمانان است، دارای اسامی و صفات زیادی است که بعضی از آنها توسط دانشمندان علوم قرآنی تحقیق و بیان شده است. ذکر نام‌ های فراوان و اوصاف زیاد باعث شده است که بعضی اوصاف این کتاب را با نام‌ های آن اشتباه بگیرند اما از آن‌ جا که هر صفتی می‌ تواند به‌صورت اسم استفاده شود، می‌ توان اوصاف قرآن را جزء اسامی آن دانست. از‌این‌ رو است که در بین علمای تفسیر، اختلاف وجود دارد و هر‌یک برای قرآن اسمائی آورده‌اند.

زمزم

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/3/3f/Zamzamwell2.JPG

چاه زمزم

چاه زمزم چاه مقدس آبی است در مسجدالحرام واقع در شهر مکه. چاه زمزم یکی از آثار مسجد الحرام است که با نام‌های چاه اسماعیل، حفیرة عبدالمطلب، شفاء سُقم، عافیه، مَیمونه، طُعم، بَرکة، بَرّة، شناخته می‌شود در «کتاب مقدس» نام این مکان (که طبق متن کتاب مقدس یک چاه است) «بِئِر شَبَع» می‌باشد. این چاه در نزدیکی مقام ابراهیم و در هجده متری کعبه، در زیرزمین واقع است و آب آن توسط پمپ از طریق لوله‌ کشی به زائرین می‌ رسد.

این چاه در قسمت شرقی مسجدالحرام قرار دارد و همانند دیگر مشاهد حج، از آثار ابراهیم، اسماعیل و هاجر است. به عقیده مسلمانان این چاه به صورت معجزه‌آمیزی هزاران سال پیش توسط جبرئیل در زمان ابراهیم برای نوزاد تشنه او اسماعیل به وجود آمده‌است. سالیانه میلیون‌ها نفر در زمان حج واجب یا عمره به دیدن چاه زمزم می‌روند تا از آب آن بنوشند. بر اساس قانون عربستان سعودی، آب چاه زمزم به هیچ صورت در خارج از عربستان اجازه فروش ندارد، ولی به دلیل درخواست‌های زیاد فروش آب‍های قلابی زمزم رونق خاصی دارد.

آب زمزم طبق باور و فرهنگ مسلمانان، به عنوان یک منبع شفا‌دهنده شناخته می‌شود و ارزش تاریخی زیادی برای آن‌ها دارد. زمزم در واقع نام چاهی است که در مسجدالحرام، واقع در شهر مکه قرار دارد. در بسیاری از روایت‌های اسلامی، آب زمزم به عنوان یک نوع عنصر شفادهنده شناخته می‌ شود که، به طرز معجزه‌آسایی به وجود آمده است.

در روایات دیگری نیز آمده است که اسماعیل شیرخوار در این شرایط با پا به زمین کوبیده و در همان مکان، چشمه آب زمزم ایجاد شده است. البته روایت‌های بسیاری در مورد پیدایش این چاه وجود دارد، گفته می‌شود که این چاه به دلایلی ابتدا خشک شده و بعد از مدتی توسط عبدالمطلب حفر و دوباره پرآب شده است. بعد از آن اقوام زیادی از آن محل گذشته و در آن منطقه ساکن شدند.اکنون هم زائران از سراسر دنیا به این مکان آمده و از این آب متبرک می ‌نوشند.

به گفته یکی از اساتید زمین ‌شناسی، آب زمزم به دلیل اتصال به منابع آب زیرزمینی و بارش باران، یک منبع تجدید ‌پذیر است که کم آب یا خشک نمی‌شود؛ مگر در شرایط خاص محیطی که در صورت بروز آن چاه زمزم خشک خواهد شد. البته مسلمانان معتقد هستند که آب زمزم هیچگاه خشک نمی ‌شود و به دلیل فوایدی که دارد، زائران آن را به عنوان سوغات با خود می‌ برند.

• عاری بودن از هر گونه میکروب و باکتری: آب زمزم از ابتدای شکل گیری به دلیل منشا آب زلال شناخته می شده است که، در حال حاضر به دلیل وجود برخی منابع آلودگی قطعا کیفیت و سلامت لازم را ندارد.

• موثر در سلامت استخوان و دندان‌ها: بسیاری معتقدند که آب چاه زمزم دارای مقادیر بالای کلسیم بوده و همین ویژگی باعث حفظ سلامت مو، دندان و استخوان‌ها می‌ شود. • حاوی انرژی مثبت: گفته می‌شود که عناصر تشکیل دهنده آب زمزم دارای ویژگی بسیار خاصی بوده و باعث افزایش انرژی مثبت در افراد می‌ شود. • موثر در کاهش خستگی و افسردگی: برخی اعتقاد دارند که این منبع آبی حاوی کلسیم و منیزیم بوده و همین ویژگی باعث می‌ شود تا نوشیدن این آب تاثیر زیادی بر سلامتی داشته باشد. • پیشگیری از بیماری‌های مختلف: عده‌ای بر این باورند که آب چاه زمزم دارای خواص بسیار بالایی است که از بروز بیماری‌ها و مشکلات مختلف از جمله، سردرد، دیابت و سایر بیماری‌ها در انسان جلوگیری می‌ کند. • پاک و سالم نگه داشتن بدن: همان‌طور که می‌دانید، حجم زیادی از بدن را آب تشکیل داده است. نوشیدن آب زمزم نیز می‌تواند تاثیر زیادی بر سلامتی و رفع تشنگی داشته باشد.

امروزه این چاه برای دسترسی عموم آزاد نیست و می‌توان آن را از پشت محفظه شیشه‌ای تماشا کرد. آب زمزم از طریق پمپ‌های مخصوص خارج شده و بعد از عبور از دستگاه تصفیه آب صنعتی و سیستم فیلتراسیون، به سمت مخزن‌های مورد نظر منتقل می‌شود. در نهایت این آب به سمت آبخوری‌های موجود در مسجدالحرام سرازیر شده و در دسترس مردم قرار می‌گیرد. همچنین این آب از طریق تانکر به مسجد‌النبی نیز منتقل می‌شود تا در این مکان هم حجاج به آن دسترسی داشته باشند.

چگونگی به وجود آمدن

بر اساس روایات اسلامی، پس از آنکه ابراهیم به دستور خداوند، همسر و فرزندش را ترک کرد، تشنگی بر آن‌ها چیره شد، هاجر به دنبال آب میان کوه صفا و کوه مروه دوید. سرانجام به فرمان خداوند متعال، جبرئیل بال یا پاشنه پای خود را بر زمین کوبید و زمزم جوشید، برای حفظ جان اسماعیل و هاجر پدید آورد.

تاریخچه

مدتی بعد از پدیدار شدن چاه، آثار چاه از میان رفت تا آن که عبدالمطلب بار دیگر آن را حفر نمود و از آن زمان تاکنون حاجیان از این آب بهره‌مند می‌شوند. در توسعه اخیر سالن‌های جداگانه‌ای برای زنان و مردان، در طبقه زیرزمین مطاف، در کنار چاه ساخته شده و زائران از شیرهای آبی که در آنجا نصب شده و نیز از ظرف‌های ویژه‌ای که در نقاط مختلف مسجد الحرام از آب زمزم پر می‌شود استفاده می‌کنند. این چاه در آغاز، منبع تأمین آب مکه بود و پس از آن چاه‌های دیگری در مکه و اطراف آن ایجاد شد. عرب‌ها برای این چاه تقدس بسیار قائل بودند.

در اصل در زمان اولیه چاه زمزم دو مخزن داشت، یکی برای نوشیدن و دیگری برای شستشو. در آن زمان چاه زمزم فقط یک چاه ساده با دوری پوشیده از سنگ بود. بعد در زمان خلیفه عباسی ابوجعفر منصور (۱۴۹ هجری قمری) یک قبه کاشیکاری شده با مرمر بر روی چاه درست کردند. در سال ۱۵۳ هجری قمری، خلیفه المهدی چاه را بازسازی کرد و قبه را با استفاده از چوب درخت ساج ساخت و آن را با موزاییک پوشاند. یک گنبد چاه بر روی چاه قرار دارد و گنبدی بزرگتر اتاق زائران را می‌پوشاند. در سال ۲۱۳ هجری بازسازی بیشتری بر روی چاه صورت گرفت و در زمان خلافت معتصم گنبد آن با سنگ مرمر مزین گردید.

فهد بن عبدالعزیز در دوران پادشاهی اش دستور داد که آب زمزم از مکه به مسجد النبی در مدینه ببرند و در اختیار حجاج بگذارند تا اینکه در مسجد النبی هم مانند مسجد الحرام حجاج آب زمزم بنوشند، این عمل تا این روز هم ادامه دارد و آب زمزم از مکه به‌وسیله تانکر به مسجد النبی رسانده می‌شود.

اهمیّت

وجود این چاه و اهمیت آن برای مردم مکه سبب شده بود تا در قریش منصب «سقایت» به وجود آید. این منصب در اوان ظهور اسلام، در دست عباس عموی محمّد (ص) بود. در روایات اهل بیت، نوشیدن از آب زمزم سفارش شده و همه مسلمانان به متبرک بودن آن باور دارند. امام علی (ع) امام اول شیعیان، گفت: «مَاءُ زَمزَمَ خَیرُ مَاءٍ عَلَی وَجهِ الأَرضِ» آب زمزم، بهترین آب روی زمین است.

دربارهٔ اهمیت آب زمزم و فضیلت نوشیدن آن روایات زیادی نقل شده‌است. پیامبر اسلام گفته: زمزم بهترین چاه‌های دنیاست. خود او اغلب از این آب استفاده کرده و از آن می‌نوشید و در هر جا بود دستور می‌داد که اصحاب این آب را برای آشامیدن و وضو ساختن او فراهم آورند. محدودیت‌هایی برای حمل « آب زمزم » در پروازهای حج رییس ستاد مکه به زائرانی که درحال برگشت به ایران هستند، توصیه کرد از حمل وسایل ممنوعه در داخل کابین هواپیما و انتقال آب زمزم به قسمت بار خودداری کنند.

دعاي مستجاب

دعاي حاجت خواستن امام حسين (ع) از خداوند.

بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ

الهي بِحَقِ‏ يس وَ الْقُرْآنِ الْحَکِيمِ‏ وَ بِحَقِ‏ طه‏ وَ الْقُرْآنِ الْعَظِيمِ يَا مَنْ يَقْدِرُ عَلَي حَوَائِجِ السَّائِلِينَ يَا مَنْ يَعْلَمُ مَا فِي الضَّمِيرِ يَا مُنَفِّساً عَنِ الْمَکْرُوبِينَ يَا مُفَرِّجاً عَنِ الْمَغْمُومِينَ يَا رَاحِمَ الشَّيْخِ الْکَبِيرِ يَا رَازِقَ‏ الطِّفْلِ الصَّغِيرِ يَا مَنْ لَا يَحْتَاجُ إِلَي التَّفْسِيرِ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ (ص) وَ آلِ مُحَمَّدٍ (س) وَ حاجات خود را از خداوند بخواهد.

به نام خداوند بخشنده مهربان

خداوندا به حق ياسين و القرآن الحکيم و به حق طه و به قرآن با عظمت اي کسي که در بر آوردن تمام حاجتهاي نيازمندان قادري و اي کسي که دانا به نهاني ها هستي. اي کسي که دور کننده بلا و سختي از بلا يافتگاني اي گشايشگر در سختيهاي گرفتاران و اي رحم‌ کننده بر پيران و اي روزي‌ دهندة اطفال خردسال و اي کسي که احتياجي به تفسير نداري بر محمّد (ص) و آل محمّد (ص) رحمت بفرست و حاجت مرا (نام حاجتش را ببرد) برآورده بفرما.

مناجات شعبانيه

متن و ترجمه مناجات شعبانيه

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اسْمَعْ دُعَائِي إِذَا دَعَوْتُکَ وَ اسْمَعْ نِدَائِي إِذَا نَادَيْتُکَ وَ أَقْبِلْ عَلَيَّ إِذَا نَاجَيْتُکَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَيْکَ وَ وَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْکَ مُسْتَکِينا لَکَ مُتَضَرِّعا إِلَيْکَ رَاجِيا لِمَا لَدَيْکَ ثَوَابِي وَ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَ تَخْبُرُ حَاجَتِي وَ تَعْرِفُ ضَمِيرِي وَ لا يَخْفَي عَلَيْکَ أَمْرُ مُنْقَلَبِي وَ مَثْوَايَ وَ مَا أُرِيدُ أَنْ أُبْدِئَ بِهِ مِنْ مَنْطِقِي وَ أَتَفَوَّهَ بِهِ مِنْ طَلِبَتِي وَ أَرْجُوهُ لِعَاقِبَتِي وَ قَدْ جَرَتْ مَقَادِيرُکَ عَلَيَّ يَا سَيِّدِي فِيمَا يَکُونُ مِنِّي إِلَي آخِرِ عُمْرِي مِنْ سَرِيرَتِي وَ عَلانِيَتِي وَ بِيَدِکَ لا بِيَدِ غَيْرِکَ زِيَادَتِي وَ نَقْصِي وَ نَفْعِي وَ ضَرِّي إِلَهِي إِنْ حَرَمْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يَرْزُقُنِي وَ إِنْ خَذَلْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُنِي.

خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و شنواي دعايم باش آنگاه که مي خوانمت و صدايم را بشنو گاهي که صدايت مي‌ کنم و به من توجّه کن هنگامي که با تو مناجات مي‌كنم، همانا به سوي تو گريختم و در حال درماندگي و زاري در برابرت ايستاده ام، به پاداشي که نزد توست اميدوارم، آنچه را که در درون دارم مي‌ داني، بر حاجتم خبر داري، نهانم را مي‌ شناسي، کار بازگشت به آخرت و خانه ابدي ام بر تو پوشيده نيست و آنچه که مي‌ خواهم به زبان آرم و خواهش خويش را بازگو کنم و هم آنچه را که براي عاقبتم اميد دارم، بر تو پنهان نيست، همانا آنچه تقدير نموده‌اي براي من اي آقاي من در آنچه که تا پايان عمر بر من فرود مي‌ آيد از نهان و آشکارم جاري شده است و تنها به دست توست نه به دست غير تو فزوني و کاستي ام و سود و زيانم، خدايا! اگر محرومم کني پس کيست آن‌که به من روزي دهد و اگر خوارم سازي پس کيست آن‌ که به من ياري رساند.

إِلَهِي أَعُوذُ بِکَ مِنْ غَضَبِکَ وَ حُلُولِ سَخَطِکَ إِلَهِي إِنْ کُنْتُ غَيْرَ مُسْتَأْهِلٍ لِرَحْمَتِکَ فَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تَجُودَ عَلَيَّ بِفَضْلِ سَعَتِکَ إِلَهِي کَأَنِّي بِنَفْسِي وَاقِفَهٌ بَيْنَ يَدَيْکَ وَ قَدْ أَظَلَّهَا حُسْنُ تَوَکُّلِي عَلَيْکَ فَقُلْتَ [فَفَعَلْتَ] مَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ تَغَمَّدْتَنِي بِعَفْوِکَ إِلَهِي إِنْ عَفَوْتَ فَمَنْ أَوْلَي مِنْکَ بِذَلِکَ وَ إِنْ کَانَ قَدْ دَنَا أَجَلِي وَ لَمْ يُدْنِنِي [يَدْنُ] مِنْکَ عَمَلِي فَقَدْ جَعَلْتُ الْإِقْرَارَ بِالذَّنْبِ إِلَيْکَ وَسِيلَتِي إِلَهِي قَدْ جُرْتُ عَلَي نَفْسِي فِي النَّظَرِ لَهَا فَلَهَا الْوَيْلُ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَهَا إِلَهِي لَمْ يَزَلْ بِرُّکَ عَلَيَّ أَيَّامَ حَيَاتِي فَلا تَقْطَعْ بِرَّکَ عَنِّي فِي مَمَاتِي إِلَهِي کَيْفَ آيَسُ مِنْ حُسْنِ نَظَرِکَ لِي بَعْدَ مَمَاتِي وَ أَنْتَ لَمْ تُوَلِّنِي [تُولِنِي] إِلا الْجَمِيلَ فِي حَيَاتِي.

خدايا! به تو پناه مي آورم از خشمت و از فرود آمدن غضبت. خدايا! اگر شايسته رحمت نيستم، تو سزاواري که بر من با فراواني فضلت بخشش نمايي، خدايا! گويي من با همه هستي ام در برابرت ايستاده‌ام، درحالي که حسن اعتمادم بر تو و بر وجودم سايه افکنده است و آنچه را تو شايسته آني بر من جاري کرده‌اي و مرا با عفوت پوشانده‌اي، خدايا! اگر گذشت کني، چه کسي از تو سزاوارتر به آن است و اگر مرگم نزديک شده باشد و عملم مرا به تو نزديک نکرده باشد، اعترافم را به گناه وسيله خويش به بارگاهت قرار دادم. خدايا بر نفسم در فرمانبري از آن گناه بار کردم، پس واي بر او اگر او را نيامرزي، خدايا نيکي ات بر من در روزهاي زندگي ام هميشگي بوده است پس نيکي خويش را در هنگام مرگم از من قطع مکن. خدايا چگونه از حسن توجهت پس از مرگم نااميد شوم درحالي که در طول زندگي ام مرا جز به نيکي سرپرستي نکرده اي.

إِلَهِي تَوَلَّ مِنْ أَمْرِي مَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ عُدْ عَلَيَّ بِفَضْلِکَ عَلَي مُذْنِبٍ قَدْ غَمَرَهُ جَهْلُهُ إِلَهِي قَدْ سَتَرْتَ عَلَيَّ ذُنُوبا فِي الدُّنْيَا وَ أَنَا أَحْوَجُ إِلَي سَتْرِهَا عَلَيَّ مِنْکَ فِي الْأُخْرَي [إِلَهِي قَدْ أَحْسَنْتَ إِلَيَ] إِذْ لَمْ تُظْهِرْهَا لِأَحَدٍ مِنْ عِبَادِکَ الصَّالِحِينَ فَلا تَفْضَحْنِي يَوْمَ الْقِيَامَهِ عَلَي رُءُوسِ الْأَشْهَادِ إِلَهِي جُودُکَ بَسَطَ أَمَلِي وَ عَفْوُکَ أَفْضَلُ مِنْ عَمَلِي إِلَهِي فَسُرَّنِي بِلِقَائِکَ يَوْمَ تَقْضِي فِيهِ بَيْنَ عِبَادِکَ إِلَهِي اعْتِذَارِي إِلَيْکَ اعْتِذَارُ مَنْ لَمْ يَسْتَغْنِ عَنْ قَبُولِ عُذْرِهِ فَاقْبَلْ عُذْرِي يَا أَکْرَمَ مَنِ اعْتَذَرَ إِلَيْهِ الْمُسِيئُونَ.

خداوندا کارم را آنچنان‌ که سزاوار آني بر عهده‌گير، خدايا به سوي من با فضلت بازگرد، به سوي گناهکاري که جهلش سراپايش را پوشانده، خدايا گناهاني را در دنيا بر من پوشاندي که بر پوشاندن آن در آخرت محتاج ترم، گناهم را در دنيا براي هيچيک از بندگان شايسته ات آشکار نکردي پس مرا در قيامت در برابر ديدگان مردم رسوا مکن، خدايا جود تو آرزويم را گسترده ساختي و عفو تو از عمل من برتري گرفت. بار خدايا، روزي که در آن ميان به بندگانت حکم مي‌ کني، مرا به ديدارت خوشحال کن. خدايا عذر خواهي من از پيشگاهت عذرخواهي کسي است که از پذيرفتن عذرش بي نياز نگشته پس عذرم را بپذير اي کريم‌ترين کسي که بدکاران از او پوزش مي خواهند.

إِلَهِي لا تَرُدَّ حَاجَتِي وَ لا تُخَيِّبْ طَمَعِي وَ لا تَقْطَعْ مِنْکَ رَجَائِي وَ أَمَلِي إِلَهِي لَوْ أَرَدْتَ هَوَانِي لَمْ تَهْدِنِي وَ لَوْ أَرَدْتَ فَضِيحَتِي لَمْ تُعَافِنِي إِلَهِي مَا أَظُنُّکَ تَرُدُّنِي فِي حَاجَهٍ قَدْ أَفْنَيْتُ عُمُرِي فِي طَلَبِهَا مِنْکَ إِلَهِي فَلَکَ الْحَمْدُ أَبَدا أَبَدا دَائِما سَرْمَدا يَزِيدُ وَ لا يَبِيدُ کَمَا تُحِبُّ وَ تَرْضَي إِلَهِي إِنْ أَخَذْتَنِي بِجُرْمِي أَخَذْتُکَ بِعَفْوِکَ وَ إِنْ أَخَذْتَنِي بِذُنُوبِي أَخَذْتُکَ بِمَغْفِرَتِکَ وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِي النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّي أُحِبُّکَ إِلَهِي إِنْ کَانَ صَغُرَ فِي جَنْبِ طَاعَتِکَ عَمَلِي فَقَدْ کَبُرَ فِي جَنْبِ رَجَائِکَ أَمَلِي إِلَهِي کَيْفَ أَنْقَلِبُ مِنْ عِنْدِکَ بِالْخَيْبَهِ مَحْرُوما وَ قَدْ کَانَ حُسْنُ ظَنِّي بِجُودِکَ أَنْ تَقْلِبَنِي بِالنَّجَاهِ مَرْحُوما إِلَهِي وَ قَدْ أَفْنَيْتُ عُمُرِي فِي شِرَّهِ السَّهْوِ عَنْکَ وَ أَبْلَيْتُ شَبَابِي فِي سَکْرَهِ التَّبَاعُدِ مِنْکَ إِلَهِي فَلَمْ أَسْتَيْقِظْ أَيَّامَ اغْتِرَارِي بِکَ وَ رُکُونِي إِلَي سَبِيلِ سَخَطِکَ.

خدايا، حاجتم را برمگردان و طمعم را قرين نوميدي مساز و اميد و آرزويم را از خود مَبُر. خدايا، اگر خواري ام را مي‌ خواستي، هدايتم نمي‌ نمودي و اگر رسوايي ام را خواسته بودي عافيتم نمي‌ بخشيدي، خدايا، اين گمان را به تو ندارم که مرا در حاجتي که عمرم را در طلبش سپري کرده ام، از درگاهت بازگرداني. خدايا تو را سپاس، سپاسي ابدي و جاودانه، هميشگي و بي پايان، سپاسي که افزون شود و نابود نگردد، آنگونه که مي پسندي و خشنود مي گردي، خدايا اگر مرا بر جرمم بگيري، من نيز تو را به عفوت مي گيرم و اگر به گناهانم بنگري، جز به آمرزشت ننگرم و اگر مرا وارد دوزخ کني، به اهل آن آگاهي مي دهم که تو را دوست دارم. خدايا اگر عملم در برابر طاعتت کوچک بوده، همانا از سر اميد به تو آرزويم بزرگ است. خدايا چگونه از بارگاهت با نوميدي و محروميت بازگردم، درحالي که خوش‌ گماني ام به بخشش وجودت اين بوده که مرا نجات يافته و بخشيده باز مي‌ گرداني، خدايا عمرم را در آزمندي غفلت از تو نابود ساختم و جواني ام را در مستي دوري از تو پير نمودم. خدايا در روزگار غرور نسبت به تو، بيدار نشدم و گاه تمايلم به سوي خشم تو آگاه نگشتم.

إِلَهِي وَ أَنَا عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ قَائِمٌ بَيْنَ يَدَيْکَ مُتَوَسِّلٌ بِکَرَمِکَ إِلَيْکَ إِلَهِي أَنَا عَبْدٌ أَتَنَصَّلُ إِلَيْکَ مِمَّا کُنْتُ أُوَاجِهُکَ بِهِ مِنْ قِلَّهِ اسْتِحْيَائِي مِنْ نَظَرِکَ وَ أَطْلُبُ الْعَفْوَ مِنْکَ إِذِ الْعَفْوُ نَعْتٌ لِکَرَمِکَ إِلَهِي لَمْ يَکُنْ لِي حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِيَتِکَ إِلا فِي وَقْتٍ أَيْقَظْتَنِي لِمَحَبَّتِکَ وَ کَمَا أَرَدْتَ أَنْ أَکُونَ کُنْتُ فَشَکَرْتُکَ بِإِدْخَالِي فِي کَرَمِکَ وَ لِتَطْهِيرِ قَلْبِي مِنْ أَوْسَاخِ الْغَفْلَهِ عَنْکَ إِلَهِي انْظُرْ إِلَيَّ نَظَرَ مَنْ نَادَيْتَهُ فَأَجَابَکَ وَ اسْتَعْمَلْتَهُ بِمَعُونَتِکَ فَأَطَاعَکَ يَا قَرِيبا لا يَبْعُدُ عَنِ الْمُغْتَرِّ بِهِ وَ يَا جَوَادا لا يَبْخَلُ عَمَّنْ رَجَا ثَوَابَهُ إِلَهِي هَبْ لِي قَلْبا يُدْنِيهِ مِنْکَ شَوْقُهُ وَ لِسَانا يُرْفَعُ إِلَيْکَ صِدْقُهُ وَ نَظَرا يُقَرِّبُهُ مِنْکَ حَقُّهُ إِلَهِي إِنَّ مَنْ تَعَرَّفَ بِکَ غَيْرُ مَجْهُولٍ وَ مَنْ لاذَ بِکَ غَيْرُ مَخْذُولٍ وَ مَنْ أَقْبَلْتَ عَلَيْهِ غَيْرُ مَمْلُوکٍ [مَمْلُولٍ].

خدايا در حالي كه من بنده تو و فرزند بنده توأم، در برابرت ايستاده‌ام، به کرمت و به حضرت تو متوسّلم. خدايا، بنده‌اي هستم که به درگاهت از آنچه که با آن با تو روبرو بوده ام از کمي حيايم از مراقبتت نسبت به خودم بيزاري مي جويم و از تو درخواست گذشت مي‌ کنم زيرا گذشت صفتي درخور کرم توست. خدايا برايم نيرويي نيست که خود را بوسيله آن از عرصه نافرماني ات بيرون برم، مگر آنگاه که به محبّتت بيدارم سازي و آن‌ چنان‌ که خواستي باشم، پس تو را شکر گزارم، براي اينکه در آستان کرمت واردم کردي و هم اينکه دلم را از آلايه هاي غفلت از حضرتت پاک نمودي. خدايا بر من نظر کن، نظر به کسي که صدايش کردي و تو را اجابت کرد و با ياري ات به کارش گماشتي و او از تو اطاعت کرد، اي نزديکي که از فريفتگان دور نمي‌ شود و اي سخاوتمندي که از اميد بستگان به پاداشش دريغ نمي ورزد. خدايا، قلبي به من عنايت کن، که اشتياقش او را به تو نزديک کند و زباني که صدقش به جانب تو بالا برده شود و نگاهي که حق بودن او را به تو نزديک نمايد، خدايا، کسي که به تو شناخته شد، ناشناخته نيست و آن‌ که به تو پناهنده شد خوار نيست و هر که را تو به او روي آوري برده نيست.

إِلَهِي إِنَّ مَنِ انْتَهَجَ بِکَ لَمُسْتَنِيرٌ وَ إِنَّ مَنِ اعْتَصَمَ بِکَ لَمُسْتَجِيرٌ وَ قَدْ لُذْتُ بِکَ يَا إِلَهِي فَلا تُخَيِّبْ ظَنِّي مِنْ رَحْمَتِکَ وَ لا تَحْجُبْنِي عَنْ رَأْفَتِکَ إِلَهِي أَقِمْنِي فِي أَهْلِ وَلايَتِکَ مُقَامَ مَنْ رَجَا الزِّيَادَهَ مِنْ مَحَبَّتِکَ إِلَهِي وَ أَلْهِمْنِي وَلَها بِذِکْرِکَ إِلَي ذِکْرِکَ وَ هِمَّتِي فِي رَوْحِ نَجَاحِ أَسْمَائِکَ وَ مَحَلِّ قُدْسِکَ إِلَهِي بِکَ عَلَيْکَ إِلا أَلْحَقْتَنِي بِمَحَلِّ أَهْلِ طَاعَتِکَ وَ الْمَثْوَي الصَّالِحِ مِنْ مَرْضَاتِکَ فَإِنِّي لا أَقْدِرُ لِنَفْسِي دَفْعا وَ لا أَمْلِکُ لَهَا نَفْعا إِلَهِي أَنَا عَبْدُکَ الضَّعِيفُ الْمُذْنِبُ وَ مَمْلُوکُکَ الْمُنِيبُ [الْمَعِيبُ] فَلا تَجْعَلْنِي مِمَّنْ صَرَفْتَ عَنْهُ وَجْهَکَ وَ حَجَبَهُ سَهْوُهُ عَنْ عَفْوِکَ إِلَهِي هَبْ لِي کَمَالَ الانْقِطَاعِ إِلَيْکَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْکَ حَتَّي تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَي مَعْدِنِ الْعَظَمَهِ وَ تَصِيرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَهً بِعِزِّ قُدْسِکَ إِلَهِي وَ اجْعَلْنِي مِمَّنْ نَادَيْتَهُ فَأَجَابَکَ وَ لاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِکَ فَنَاجَيْتَهُ سِرّا وَ عَمِلَ لَکَ جَهْرا.

خدايا، آن‌ که به تو راه جويد راهش روشن است و آن‌ که به تو پناه جويد در پناه توست و من به تو پناه آوردم اي خداي من، پس گمانم را از رحمتت نااميد مساز و از مهرباني ات محرومم مکن، خدايا، در ميان هل ولايتت برنشانم، نشاندن آن‌ که به افزون شدن محبّتت اميد بسته، خدايا، شيفتگي به ذکرت را پيوسته به من الهام فرما و همّتم را در نسيم کاميابي نام‌هايت و جايگاه قدست قرار ده. خدايا به حق خودت بر خودت، مرا به جايگاه اهل طاعتت و جايگاه شايسته بر ساخته از خشنودي ات برسان زيرا که من نه بر دفعي از خود قدرت دارم و نه بر نفع خويش مالک هستم.

خدايا، من بنده ناتوان گنهکار توأم و مملوک توبه کننده به پيشگاهت، مرا از کساني که رويت را از آنان برگرداندي قرار مده و نه از کساني که غفلتشان از بخششت محرومشان نموده. خداي کمال جدايي از مخلوقات را، براي رسيدن کامل به خودت به من ارزاني کن و ديدگان دل‌هايمان را به پرتو نگاه به سوي خويش روشن کن، تا ديدگان دل پرده‌هاي نور را دريده و به سر چشمه عظمت دست يابد و جان‌هايمان آويخته به شكوه قدست گردد، خدايا مرا از کساني قرار ده که آوازشان دادي پس پاسخت دادند، به آن‌ها توجه فرمودي، پس در برابر بزرگي ات مدهوش شدند و با آنان راز پنهان گفتي و آنان آشکارا براي تو کار کردند.

إِلَهِي لَمْ أُسَلِّطْ عَلَي حُسْنِ ظَنِّي قُنُوطَ الْإِيَاسِ وَ لا انْقَطَعَ رَجَائِي مِنْ جَمِيلِ کَرَمِکَ إِلَهِي إِنْ کَانَتِ الْخَطَايَا قَدْ أَسْقَطَتْنِي لَدَيْکَ فَاصْفَحْ عَنِّي بِحُسْنِ تَوَکُّلِي عَلَيْکَ إِلَهِي إِنْ حَطَّتْنِي الذُّنُوبُ مِنْ مَکَارِمِ لُطْفِکَ فَقَدْ نَبَّهَنِي الْيَقِينُ إِلَي کَرَمِ عَطْفِکَ إِلَهِي إِنْ أَنَامَتْنِي الْغَفْلَهُ عَنِ الاسْتِعْدَادِ لِلِقَائِکَ فَقَدْ نَبَّهَتْنِي الْمَعْرِفَهُ بِکَرَمِ آلائِکَ إِلَهِي إِنْ دَعَانِي إِلَي النَّارِ عَظِيمُ عِقَابِکَ فَقَدْ دَعَانِي إِلَي الْجَنَّهِ جَزِيلُ ثَوَابِکَ إِلَهِي فَلَکَ أَسْأَلُ وَ إِلَيْکَ أَبْتَهِلُ وَ أَرْغَبُ وَ أَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَجْعَلَنِي مِمَّنْ يُدِيمُ ذِکْرَکَ وَ لا يَنْقُضُ عَهْدَکَ وَ لا يَغْفُلُ عَنْ شُکْرِکَ وَ لا يَسْتَخِفُّ بِأَمْرِکَ إِلَهِي وَ أَلْحِقْنِي بِنُورِ عِزِّکَ الْأَبْهَجِ فَأَکُونَ لَکَ عَارِفا وَ عَنْ سِوَاکَ مُنْحَرِفا وَ مِنْکَ خَائِفا مُرَاقِبا يَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ وَ صَلَّي اللَّهُ عَلَي مُحَمَّدٍ رَسُولِهِ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ وَ سَلَّمَ تَسْلِيما کَثِيرا.

خدايا بر خوش‌بيني ام نااميدي و يأس را چيره نسازم و اميدم از زيبايي کرمت نبرد. خدايا گر خطاهايم مرا از نظرت انداخته، به خاطر حسن اعتمادم بر خودت از من چشم پوشي کن. خدايا، اگر گناهان از جايگاه مکارم لطفت مرا پايين آورده اما يقين به کرم عنايتت هشيارم نموده. خدايا اگر غفلت از آماده شدن براي ديدارت به خوابم فرو برده ولي معرفت به نعمت‌هاي کريمانه ات مرا بيدار ساخته است. خدايا اگر بزرگي مجازاتت مرا به سوي آتش فرا خوانده، هرآينه ثواب برجسته‌ات مرا به سوي بهشت خوانده است، خدايا از تو درخواست مي‌ کنم و به پيشگاهت زاري نموده و رغبت مي ورزم و از تو مي‌ خواهم که بر محمّد (ص) و خاندان محمّد (ص) درود فرستي، و مرا از کساني قرار دهي که ذکرت را همواره بر زبان دارند و پيمانت را نمي‌ شکنند و از سپاست غافل نمي‌شوند و فرمانت را سبک نمي‌ شمارند، خدايا مرا به نور عزّت بسيار زيبايت برسان تا عارف به وجودت گردم و از غير تو روي‌ گردان شوم و از تو هراسان و برحذر باشم، اي داراي بزرگي و بزرگواري و درود خدا و سلام بسيار محمّد (ص) فرستاده‌اش و برخاندان پاکش باد.

نماز غُفيلَه

نماز مستحبي غّفيله

در زبان عربي غفيله به غفلت و فراموشي كوچك مي گویند. اگر اين دو رکعتي به وسيله مؤمني به جا آورده شود هر چند مختصر و مفید هم باشد ، اِن شاءَ الله پروردگار، آن شخص را از بهشتیان قرار می دهد. واژه غُفَیله از ماده غفلت است و دلیل نامگذاری آن به این دلیل است که ساعت غفلت بین مغرب و عشا اتفاق می افتد، چرا که معمولاً در این ساعت تمام تلاش شیطان بر این است که انسانها را از یاد خدا و فضیلت بی نظیر نافله مورد غفلت قرار دهند.

یکی از علل توصیه ها به اقامه نماز غفیله و ثوابش آن است که:حضرت یونس (ع) با لحظه ای غفلت کردن از ياد خدا سرنوشتش را از قوم خود جدا کرد و در نهایت اسیر دریا و ماهی شد و پس از این که به درگاه خداوند بازگشت و در شكم ماهي مدام ذكر خدا را مي گفت، خداوند او را بخشيد و نجات پیدا کرد و شاید تنها دلیل تاکید رسول اکرم (ص) برای خواندن این نماز به خاطر همين غفلت های کوچک و بزرگی است که ما در زندگی خود دچار آنها می شویم و با توصیه به انجام آن خواهيم توانست از ظلمت های باطنی و ظاهری نجات پيدا كنيم.

بنا به گفته بزرگان: ارزشمند ترین ذکر در میان اذکار متعلق به ذکر یونسیه یعنی همان «لااله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین» می باشد. همه اهل بیت علیهم السلام از تمامی آیات و نشانه هایی که در نماز غفیله وجود دارد آگاه هستند: بنابراین دستوراتی به ما داده شده است به عنوان مثال در باره ذکر«لااله الاّانت» که در ابتدای نماز غفیله گفته می شود، از پیامبر(ص) نقل شده که فرمودند: این ذکر از اسم اعظم خداست و موجب برآورده شدن دعاها می شود.

فواید و ثواب بسیار زیادی در روایات شیعه برای نماز غفیله مطرح شده که در زير مي آيد:

1. فضیلت بسیاری برای نماز بین نماز مغرب و عشاء بسیار بیان شده است و آن نماز مختص توبه‏ کنندگان است و در روایت آمده است که از آن با نام «غُفیله» یاد می شود و دارای دو رکعت می باشد که در رکعت اول بعد از حمد آیه وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً و در رکعت دوم پس از حمد آیه وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ خوانده می شود، و ثواب این نماز پیشگاه خدا بالاتر از گرفتن روزه است. (دیلمی، حسن، ارشاد القلوب الی الصواب، سلگی نهاوندی، علی، ج‏1، ص 232)

2. امام صادق (ع) از پدرش و او از پدرانش (علیهم السلام) روایت نموده که پیامبر خدا (ص) فرمود: در ساعاتی که غافل شدید نماز نافله به جا بیاورید اگر چه دو رکعت نماز ساده باشد چراکه آن دو رکعت بهشت و سرای ارجمندی را برای شما مقام می آورد. سوال شد:ای پیامبر خدا! ساعت غفلت کدام است؟ فرمود: بین نماز مغرب و عشاء است. (صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، حسن زاده، صادق، ص 115، ح 1)

3. به نقل از هشام بن سالم از امام صادق (ع) که آن حضرت فرموده است:هر شخصی در بین نماز مغرب و عشا این دو رکعت را به جا بیاورد و به این دعا تبرّک جوید و حاجتی از درگاه خدا درخواست نماید پروردگار حاجتش را برآورده خواهد کرد خود و هر آن چه را می خواهد به او می بخشد». شيخ بهایی، منهاج النجاح فی ترجمة مفتاح الفلاح، بسطامی‏، علی بن طیفور، ‏ص 309

نحوه و کیفیت خواندن نماز غفیله

نماز غفیله دو رکعت می باشد در رکعت اوّل آن، پس از حمد بایستی به جای سوره، این آیه را بخواند: «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادی‏ فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُوْمِنِینَ». و ركوع و سجده ها را انجام بدهد و براي انجام ركعت دوم از جاي خود برخيزد. آيات 87 و 88 سوره مباركه الانبياء.

در رکعت دوم پس از حمد به جای سوره، این آیه را بخواند «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلَّا هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فِی ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ». سوره مباركه الانعام آيه 59

پس از خواندن اين آيه به جاي سوره در قنوت بگويد: «اللَّهُمَّ إِنِّی اسْأَلُکَ بِمَفاتِحِ الْغَیْبِ الَّتِی لا یَعْلَمُهَا الَّا انْتَ انْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ انْ تَفْعَلَ بِی کَذا وَ کَذا» و به جای کلمه «کذا و کذا» حاجت های خود را بگوید و بعد بگوید: «اللَّهُمَّ انْتَ وَلِیُّ نِعْمَتِی وَ الْقادِرُ عَلَی طَلِبَتِی تَعْلَمُ حاجَتِی فَأسْأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمُ السَّلامُ لَمَّا قَضَیْتَهَا لِی» سپس به ركوع برود و پس از دو سجده پاياني تماز، سلام و تشهد بگويد و نماز را تمام كند. اگر نتواند اين آيات و ذكرها را از حفظ بخواند، مي تواند از روز كاغذي كه نوشته است بخواند. البته رفته رفته در اثر تكرار در شبهاي ديگر آنها را به زودي حفظ خواهد كرد.

عوالم چهارگانه

http://www.reallyjapan.com/blog/wp-content/uploads/2009/02/public_domain_astronomy_26.jpg

عوالم چهار گانه

عالَم لاهوت جهان مختص به خداوند و مرتبه ذات پروردگار است. از دیگر اسامی آن جهان معنا، عالم امر، عالم غیب، عالم اسما و صفات الهی و... است که یکی از عوالم چهارگانه محسوب می‌شود. از جمله ویژگی‌های لاهوت در اندیشه اسلامی، خالق و روح عالم ناسوت و منشا عقل و حکمت بودن است. گروهی از مفسران قائلند برخی از آیات قرآنی به عالم لاهوت اشاره دارد. این عالم یکی از مقاصد سفرهای عرفانی سالک معرفی شده و بازتاب فراوانی در عرفان و ادب و شعر داشته است.

مفهوم شناسی

لاهوت کلمه‌ای مشتق از «لاه» به معنای الله بوده است که واو و تاء برای مبالغه و تأکید به آن اضافه شده است که در اصل به معنای «لا هو إلّا هو» یعنی جهانی مختص به خداوند می‌باشد و در لغت به همین معنی یعنی خدای تعالی و عالم خداوند آمده است؛ هرچند برخی این لغت را با ریشه‌ای عبرانی دانسته‌اند.

جهان لاهوت نیز بر همین اساس به معنای عالم اختصاصی خداوند و مرتبه ذات پروردگار است که به معنای جهان معنا و عالم امر و غیب هم آمده است و حتی از آن به بهشت ذات خداوند و یا نور ذاتی او نیز تعبیر شده است. از دیگر تعابیری که برای مفهوم شناسی این جهان به کار رفته است می‌توان به عالم اعیان ثابته و یا عالم اسماء و صفات هم اشاره کرد.

لاهوت با نام‌ ها و استعاره‌ های گوناگونی چون عالم سرمد،(جاودانگي) عالم ربوبی، بارگاه الَست، حَظیره قُدس، خانِه بَقاء، دُبِّ اصغَر، سَراپرده راز، صَوامِع، مَجْمَعِ لاهوت، مَنْزِل قُرب، جانان، مونس آباد قدس آمده است؛ حتی یکی از نام‌های هابیل پسر آدم را نیز لاهوت گفته‌اند؛ چرا که به عالم الوهیت رجوع خواهد کرد.

برای عالم لاهوت ویژگی‌هایی بیان شده است که برخی از آنان عبارتند از: عالم وحدت، منشاء عقل و حکمت، خالق و روح ناسوت و دارای حجاب‌های نه‌گانه‌ای چون بقاء، فردانیت، سلطنت، عزت، احدیت، سرمدیت، کبریاء، عظمت و رحمت است. عدم ادراک توسط عقول جزییه درک این‌گونه موارد نیازمند لاهوتی شدن یعنی علم به لاهوت است که تا حدی به معنای خداشناسی و یا تحلیل پدیدارهای طبیعی با اسباب غیبی است؛ لذا گاهی خداشناسی تنزیهی هم عنوان «لاهوت سلبی» به خود گرفته است.

لاهوت یکی از جهان‌های چهارگانه و یا پنج ‌گانه است که جزئی از جهان سبحانی است و بر تمام جهان‌های دیگر مثل ملکوت، جبروت و ناسوت که به نوعی جزء عالم خلق یعنی مخلوقات خدا هستند، احاطه دارد. این عالم اصل عوالم دیگر و نگه‌دارنده آنها و حاکم بر دیگر جهان‌ها و در یک کلام، بالاتر از تمامی آن‌هاست. شاید به همین جهت آن را جزئی از «ما فی السماء» یعنی عالم‌های فوقانی دانسته‌اند.

فرمان‌های الهی و رحمت او از این عالم صادر می ‌گردد و به نوعی مغز و همه چیز هستی را در خود فراگرفته است؛ بدین سبب برخی تمام آن‌چه مشاهده می‌شود را پرتویی از نور‌های هفت‌گانه و ازلی می‌دانند که در عالم لاهوت وجود دارد.

پیش از اسلام

اگر از تعداد اندکی که دست به انکار لاهوت و مجردات زده‌اند، بگذریم، توجه به لاهوت از قدیم الایام و در ادیان قبل از اسلام و حتی مسیحیت نیز وجود داشته و جوامعی چون روم، هند، چین و مصر که برخی بت‌پرست نیز بوده‌اند به لاهوت و ادغام آن در ناسوت در برخی از اساطیرشان باور داشته‌اند؛ البته بارزترین شکل این اعتقاد یعنی اتحاد ناسوت و لاهوت، مربوط به باورهای مسیحیان است و حتی این اعتقاد در برخی فرقه‌های اسلامی نیز اثر گذار بوده است.

لاهوت در اندیشه اسلامی

باور به لاهوت به‌ عنوان سرچشمه‌ و مبدأیی برای ناسوت بخشی از اعتقادات اسلامی است و حتی گفته شده است که جایگاه اولیه قرآن در لاهوت بوده و در بردارنده اسرار آن است که گاه برخی از آیات قرآنی نیز در کلام مفسران به عالم لاهوت اشاره دارد. برخی معتقدند که پیامبر الهی در هنگام نزول وحی از جایگاهی لاهوتی برخوردار بوده و اساسا نَفَس الهی در گفتار اهل ‌بیت (ع) ریشه‌ای لاهوتی دارد و لذا در برخی از احادیث برای امیرمؤمنان (ع) منزلتی از عالم لاهوت ذکر شده است؛ چنان‌که برخی مصداق بارز ولی خدا در قرآن را کسی می‌داند که بتواند با گذر از لباس بشری، به قدس لاهوت برسد.

در عرفان و ادب

آثار عرفانی از لاهوت مکرر یاد کرده و یکی از مقاصد سفرهای عرفانی یک سالک را رسیدن به لاهوت و سپس بازگشت از آن به سوی خلق و ناسوت می ‌دانند. این مسئله تا آن‌جا پیش رفته که برخی حتی این اصطلاح را جزء واردات اهل تصوف از اسرائیلیات می‌ دانند؛ چنان‌که این واژه در سروده‌های شعرای فارسی‌زبان و بالاخص شاعرانی با گرایش‌های صوفیانه زیاد به چشم می‌ خورد.

(بقيه در ادامه مطلب)

ادامه نوشته

شب آرزوها

https://media.imna.ir/d/2024/01/18/4/1967421.jpg?ts=1705563882000

لَیلةُ الرَّغائِب

لیله الرغائب یا شب آرزوها مصادف با اولیّن شب جمعه ي ماه رجب برابر با پنجشنبه ۲۸ دی سال ۱۴۰۲ است. خداوند مهربان در این شب سفره رحمت و نعمت خود را گسترده است تا همه از الطاف بی کران آن بهره بجویند.

نيمه شب برخيزيم و نمازي و دعايي بكنيم براي رفع حاجات تمام حاجتمندان به درگاه احديتّي كه نيازي به هيچ كسي ندارد و خودش در قرآن كريم فرموده است: قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامًا ﴿۷۷﴾ اي پيامبر ما به آنان بگو اگر دعاى شما نباشد پروردگارم هيچ اعتنايى به شما نمى ‏كند (اگر اين كار را نكنيد - دعا نكنيد) در حقيقت‏ به تكذيب او پرداخته‏ ايد و به زودى عذاب بر شما لازم خواهد شد (۷۷) سوره مباركه الفرقان.

پشت هر کوه بلند سبزه زاری است پر از یاد خدا و در آن باغ کسی می‌خواند که خدا هست، دگر غصه چرا؟ امشب از آن شب‌هاست / از آن شب‌های زیباست / بگو هرچه خواهی خدا / امشب در دل همه ماست / آرزو شیرین و زیباست / شب آرزوها مبارک باد / التماس دعای فرج.

امشب اگر قبول نشود دعا از عجایب است / زیرا که عرش گشوده و لیل الرغائب است / ما را مکن فراموش به هنگام سجده‌ات / حاجت نخست ظهور آن یار غایب است.

مرا بسپار در یادت به وقت بارش رحمت / در این شب‌های نورانی نگاهت گر به آن بالاست / و گر وقت دعا قلبت مثال بید لرزید / دعایم کن که محتاج دعایم.

در نوبتی دوباره دلت را مرور کن / از غم به هر بهانه ي ممکن عبور / کن گیرم تمام راه تو مسدود شد، بگرد / یک آسمان تازه و یک جاده جور کن.

امشب ز خدا خواه که با لطف و کرم / از شیعه گشاید گره و رنج و الم / و آن یار سفر کرده به صد عز و جلال / بینیم قمر روی مهش دور حرم.

ای آنکه به ملک خویش پاینده تویی / وز دامن شب صبح نماینده تویی / کار من بیچاره قوی بسته شده / بگشای خدایا که گشاینده تویی.

شب آرزوهاست و من آرزو دارم دلت مثل بهار پر شود از لحظه‌های ماندگار / زندگیت خالی از اندوه و غمگسار از / لحظه‌های شادمانی بی شمار.

امشب؛ از هر کجای این دنیای بزرگ که در بزنی؛ صاحب خانه برای استقبال می ‌آید؛ با طبقی از آرزوهایی که می ‌خواهی پس از آن بزرگترين، چیزهای کوچک نخواهیم.

خداوندا درهای رحمت تو همواره به روی خواهندگان باز است و دست عطایت گشاده / بندگان تو هر زمان که صدایت کنند، پاسخ می ‌دهی و اگر خالصانه آرزو کنند، می ‌بخشی امشب اما شب دیگری است؛ شب آرزوها است. دعای خیر همه را برآورده بفرما. الهي آمين. يا رب العالمين.

ماه رجب

https://cdn.isna.ir/d/2024/01/12/3/62879905.jpg?ts=1705065435840

دعاي ماه رجب

سیّد ابن طاووس از محمّد بن ذکران که آن ‌قدر سجده کرد و در حال سجده گریست تا نابینا شد، روایت کرده است که: به امام صادق(علیه‌السلام) عرض کردم: فدایت شوم، این ماه، ماه رجب است، مرا در این ماه دعایی بیاموز که حق ‌تعالی مرا به آن سود ببخشد. حضرت فرمود: اين دعايي را كه مي گويم بنويس و در هرروز از رجب در صبح و شب پس از نمازهای يوميه بخوان:

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

يَا مَنْ أَرْجُوهُ لِكُلِّ خَيْرٍ، وَآمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ كُلِّ شَرٍّ، يَا مَنْ يُعْطِى الْكَثِيرَ بِالْقَلِيلِ، يَا مَنْ يُعْطِى مَنْ سَأَلَهُ، يَا مَنْ يُعْطِى مَنْ لَمْ يَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً، أَعْطِنِى بِمَسْأَلَتِى إِيَّاكَ جَمِيعَ خَيْرِ الدُّنْيا وَ جَمِيعَ خَيْرِ الْآخِرَةِ وَ اصْرِفْ عَنِّى بِمَسْأَلَتِى إِيَّاكَ جَمِيعَ شَرِّ الدُّنْيا وَ شَرِّ الْآخِرَةِ فَإِنَّهُ غَيْرُ مَنْقُوصٍ مَا أَعْطَيْتَ، وَ زِدْنِى مِنْ فَضْلِكَ يَا كَرِيمُ. يَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ، يَا ذَا النَّعْماءِ وَ الْجُودِ، يَا ذَا الْمَنِّ وَ الطَّوْلِ، حَرِّمْ شَيْبَتِي عَلَى النَّارِ.

ای آن ‌که هر خیری را از او امید دارم و از خشمش در هر شرّی ایمنی مي جویم، ای آن ‌که در برابر عبادت اندک من مزد بسیاري عطا می کني، ای آن‌ که به هرکه از او بخواهد می‌ بخشي، ای آن‌ که به هرکه از او نخواهد و تو را نشناسد نیز می‌ بخشي و عطایت از روی مهربانی و رحمت است، درخواستم از تو اين است كه همه ‌ی خیر دنیا و خیر آخرت را به من عطا کني و با درخواستم از تو مي خواهم همه شرّ دنیا و شرّ آخرت را از من بازداري، زیرا آنچه را تو عطا کردی کاستی ندارد و از احسانت بر من بیفزای ای مهمان‌ نواز ترين. ای دارای بزرگی و رأفت و محبت، ای دارای بخشش و جود، ای دارای عطا و کرم، چهره و محاسنم را بر آتش دوزخ حرام کن و دور بدار.

يونس (ع)

https://www.pandamoz.com/uploads/images/stories/a287-the-prophet-yunus-in-the-belly-of-the-whale.jpg

حضرت یونس علیه السلام

حضرت یونس علیه السلام پیامبری الهی است که از طرف خدا مأمور به هدایت قوم خود و دعوت به توحید شد، اما علی رغم تلاش بسیار، آنها ایمان نیاوردند و او آنها را ترک کرد. در بین راه سوار بر کشتى شد و به دنبال هجوم نهنگ به کشتی، مسافران قرعه زدند تا یکی از سرنشینان را برای رهایی از نهنگ طعمه آن بکنند. قرعه به نام او افتاد و نهنگ او را بلعید، ولی یونس با تسبیح خدا و توسل به ذکر «...لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ...» نجات یافت و بار دیگر به سوى آن قوم رفت و مردم به وى ایمان آوردند. نام حضرت یونس در قرآن چهار بار آمده، و یک سوره به نام او نامگذاری است.

نام و نسب حضرت یونس

کلمه «یونس‌» لفظ یونانی می باشد و به معنای کبوتر است. دلیل عربی نبودن کلمه یونس‌، غیرمنصرف بودن آن است‌ یعنی هیچگاه کسره و تنوین بر آن در نمی‌ آید. پدر حضرت یونس «مَتّی» از عالمان و زاهدان وارسته و شکر گزار الهی بود، به همین جهت خداوند به حضرت داود علیه السلام وحی کرد که همسایه تو در بهشت، « مَتّی» پدر یونس علیه السلام است. حضرت داود و حضرت سلیمان علیهماالسلام به زیارت او رفتند و او را ستودند.

برخی گفته اند یونس بن مَتی از نوادگان حضرت یعقوب علیه السلام است و به گفته بعضی او از ناحیه پدر از نواده‎ های حضرت هود علیه السلام و از ناحیه مادر از بنی اسرائیل بود. و بعضی دیگر او را از نوادگان حضرت ابراهیم علیه‌ السلام دانسته‌اند. ایشان از پیامبرانى است که ظاهراً بعد از حضرت موسى و هارون علیهما السلام قدم به عرصه وجود گذاشت.

به گفته بعضی یونس علیه‌ السلام در حدود ۸۲۵ سال قبل از میلاد، در سرزمین نینوا ظهور کرد. نینوا شهری در نزدیک موصل (در عراق کنونی) یا در اطراف کوفه در سمت کربلا بود. هم اکنون در نزدیک کوفه در کنار مسجد الحَمراء، قبری به نام مرقد یونس علیه‌ السلام معروف است. گروهی از مورخان نیز مدفن حضرت یونس را در محل مأموریت خود در منطقه باستانی نینوا در شمال عراق می ‌دانند، که اخیرا توسط گروه تروریستی داعش تخریب شد.

حضرت یونس در قرآن

نام یونس چهار مرتبه در قرآن کریم در آیات زیر آمده است: سوره نساء، آیه ۱۶۳ سوره انعام، آیه ۸۶ سوره یونس، آیه ۹۸ سوره صافات، آیه ۱۳۹. آن حضرت یکبار در سوره انبیاء آیه ۸۷ با وصف «ذوالنون» آمده و یک بار هم به نام «صاحب الحوت» در سوره قلم آیه ۴۸ نامبرده شده است. خداى تعالى در آیاتی یونس علیه السلام را ستایش کرده است. از جمله در سوره انبیاء، آیه ۸۸ او را از مؤمنین خوانده و در سوره قلم، آیه ۵۰ فرموده: او را "اجتباء" کرده است و "اجتباء" به این است که خداوند بنده اى را خالص براى خود کند. و نیز او را از صالحان خوانده و در سوره انعام، آیه ۸۷ در زمره انبیاء شمرده و فرموده: که او را بر عالمیان برترى داده و او و سایر انبیاء را به سوى صراط مستقیم هدایت کرده است.

قرآن کریم قسمتی از سرگذشت این پیامبر و قوم او را در سوره صافات (۱۴۸-۱۴۰) آورده است: «وَ إِنَّ یونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ * إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْک الْمَشْحُونِ * فَساهَمَ فَکانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ * فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِیمٌ * فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ * لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلى یوْمِ یبْعَثُونَ * فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَ هُوَ سَقِیمٌ * وَ أَنْبَتْنا عَلَیهِ شَجَرَةً مِنْ یقْطِینٍ * وَ أَرْسَلْناهُ إِلى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یزِیدُونَ * فَآمَنُوا فَمَتَّعْناهُمْ إِلى حِینٍ» و یونس از پیامبران بود، یاد کن‏ هنگامى را که به سوى آن کشتى پر از جمعیت و بار گریخت و با سرنشینان کشتى قرعه انداخت و قرعه به نامش افتاد و از مغلوب شدگان شد و او را به دریا انداختند. پس آن ماهى بزرگ او را بلعید، در حالى که سزاوار سرزنش بود و در شکم ماهى به تسبیح خدا مشغول شد که‏ اگر او از تسبیح ‏‌کنندگان نبود، بى‏ تردید تا روزى که مردم در روز قيامت برانگیخته مى‏ شوند در شکم ماهى مى‏ ماند. پس او را در حالى که بیمار بود به زمینى خشک و بى‏ گیاه افکندیم. و بر او بوته گیاهى از نوعى کدو رویاندیم و او را به سوى قومى‏ یکصد هزار نفرى‏ یا بیشتر فرستادیم. پس ایمان آوردند در نتیجه آنان را تا پایان عمرشان از نعمت ها و مواهب خود بهره ‏مند کردیم..

در سوره انبیاء چگونگی تسبیح گویى او در شکم ماهى بیان شده است که خداوند به سبب آن او را نجات داد وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیهِ فَنادى فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ * فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کذلِک نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ» و اي پيامبر ما، صاحب ماهی حضرت یونس را یاد کن زمانی که خشمناک از میان قومش رفت و گمان کرد که ما زندگی را بر او تنگ نخواهیم گرفت، پس در تاریکی های شكم ماهي در زیر آب ندا داد که معبودی جز تو نیست تو از هر عیب و نقصی منزّهی، همانا من از ستمکارانم و در سوره قلم متعرض ناله اندوهگین او در شکم ماهى شده و سپس بیرون شدنش و رسیدن به مقام اجتباء و برگزیدگی را آورده است:

«فَاصْبِرْ لِحُکمِ رَبِّک وَ لاتَکنْ کصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادى وَ هُوَ مَکظُومٌ * لَوْ لا أَنْ تَدارَکهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَراءِ وَ هُوَ مَذْمُومٌ فَاجْتَباهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِینَ» باز تو برای حکم خدای خود صبر کن و مانند صاحب ماهی يعني یونس که از خشم در عذاب امت تعجیل و نفرين کرد مباش که عاقبت پشیمان شد و در ظلمت زندان شکم ماهی افتاد و به حال غم و اندوه خدا را بر نجات خود خواند. اگر رحمت و لطفی از سوی پروردگارش او را در نیافته بود، یقیناً نکوهش شده به صحرایی بی آب و گیاه افکنده می شد. پس پروردگارش او را برگزید و از شایستگان قرار داد.

و در سوره یونس از ایمان آوردن قومش و برطرف شدن عذاب از ایشان سخن گفته است: «فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِیمانُها إِلَّا قَوْمَ یونُسَ لَمَّا آمَنُوا کشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْی فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى حِینٍ»پس چرا هیچ شهری نبوده است که اهلش ایمان بیاورد تا ایمانشان به آنان سود دهد؟ مگر قوم یونس که وقتی ایمان آوردند، عذاب رسوایی را در زندگی دنیا از آنان برطرف کردیم و آنان را تا پایان عمرشان از الطاف و نعمت های خود برخوردار نمودیم.

یونس علیه السلام یکى از پیامبران بوده که خدا وى را به سوى مردمى گسیل داشته که جمعیت بسیارى بوده اند، یعنى آمارشان از صد هزار نفر تجاوز مى کرده و آن قوم دعوت وى را اجابت نکردند و به غیر از تکذیب عکس العملى نشان ندادند تا آن که آثار عذابى که یونس علیه السلام با آن تهدیدشان کرده بود فرارسید و یونس علیه السلام خودش از میان قوم بیرون رفت و یکی از یارانش در شهر ماند و مردم را از عذاب خدا ترساند و از آنها خواست توبه کنند، آنها که نشانه های عذاب وعده داده شده را دیدند از ترس عذاب توبه و ناله کردند تا خدا عذابش را از آنان بر گرداند. همین که عذاب نزدیک ایشان رسید و با چشم خود آن را دیدند، همگى به خدا ایمان آورده و توبه کردند خدا هم آن عذاب را که در دنیا خوارشان مى ساخت، از ایشان برداشت.

یونس علیه السلام گویا متوجه نشده که قوم او ایمان آورده و توبه کرده اند، لذا دیگر به سوى ایشان برنگشت، در حالى که از آنان خشمگین و ناراحت بود. همچنان پیش رفت در نتیجه ظاهر حالش حال کسى بود که از خدا فرار مى کند و به عنوان قهر کردن از این که چرا خدا او را نزد این مردم خوار کرد دور مى شود و نیز در حالى مى رفت که گمان مى کرد دست ما به او نمى رسد، پس سوار کشتى پر از جمعیت شد و رفت.

در بین راه نهنگى بر سر راه کشتى آمد كه مي خواست مردم را بخورد و آنها چاره اى ندیدند جز این که یک نفر را نزد آن نهنگ بیندازند تا سرگرم خوردن آن بشود و از سر راه کشتى به کنارى برود تا آنها بتوانند به راه خود در دريا ادامه بدهند. به این منظور براي اينكه چه كسي طعمه نهنگ بشود قرعه انداختند و سه بار قرعه انداختند و هر سه بار قرعه به نام یونس درآمد، او را در دریا انداختند، نهنگ او را بلعید و کشتى نجات یافت.

مفسرين مي گويند در ميان قوم پيرمرد وارسته اي بود پس از نفرين كردن يونس (ع) و رفتن او از ميان قوم و پيدا شدن آثار بلاي آسماني به مردم گفت هر كاري كه مي گويم انجام بدهيد تا بلا نازل نشود. مردم پذيرفتند و او گفت: تمام كودكان را از مادرهايشان جدا كنيد تا آنها از دوري آنها گريه و زاري كنند و خودتان هم به سجده بيافتيد و توبه و زاري و انابه كنيد تا خداوند ما را غضب نكند و بر ما بلا نازل نگرداند. مردم چنين كردند و كم كم آثار بلا زايل و رحمت خداوند شامل حال آنان شد.

خداوند سبحان يونس را در شکم ماهى چند شبانه روز زنده نگه داشت و حفظ کرد. یونس علیه السلام فهمید که این جریان یک بلا و آزمایشى است که خداوند وى را بدان مبتلا کرده و این مؤاخذه اى است از خداوند در برابر رفتارى که او با قوم خود کرد مي باشد لذا در همان تاریکى شکم ماهى فریادش بلند شد به این که: «...لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ...». این ذکر، به ذکر یونسیه مشهور است كه در ركعت اول نماز غفيله پس از خواندن حمد، به جاي سوره خوانده مي شود.

خداى سبحان این ناله او را پاسخ گفت و به نهنگ دستور داد تا یونس (ع) را بالاى آب و کنار دریا افکند. نهنگ چنین کرد. یونس وقتى به زمین افتاد بيمار بود. خداى تعالى بوته کدویى بالاى سرش رویانید تا بر او سایه بیفکند. پس همین که حالش جا آمد، خدا او را به سوى قومش فرستاد و قوم هم دعوت او را پذیرفتند و به وى ایمان آوردند. در نتیجه با این که اجلشان رسیده بود، خداوند تا یک مدت معین عمرشان داد.