
امام صادق (ع) فرمود: انَّ المؤمنَ لِيزُورُ اهْلَهُ فَيري ما يحِبُّ و يسْتَرُ عَنْه ما يکرَهُ وَ انَّ الْکافِرَ لَيزُورُ اهْلَهُ فيري ما يکرَهُ و يسْتَرُ عَنْه ما يحِبُّ. يقين داشته باشيد كه مؤمن پس از مرگ اهل (خانواده و باز ماندگان) خود را مي بيند، خوبي ها را درك مي كند و درک بديها را متوجّه نمي شود ولي کافر بديها را مي بيند و خوبيها را نمي تواند ببيند.
امام جعفر صادق (ع) در سن 31 سالگي پس از شهادت پدرش امام باقر (ع) به امامت رسيد. امامت امام صادق (ع) همزمان با سالهاي پاياني حکومت بني اميّه و سالهاي آغازين حکومت بني عبّاس بود و به علّت ضعف و عدم استقرار نظام سياسي آنها، وي فرصت بسيار مناسبي براي فعاليت فرهنگي و مذهبي به دست آورد. ابو عبدالله، جعفر بن محمّد الصّادق (ع) امام ششم شيعيان و فرزند امام محمّد باقر (ع) و امفروه است. امام جعفر صادق (ع) در 17 ربيعالاول 83 هجري قمري در مدينه بدنيا آمد و در بيست و پنج 25 شوال سال يكصد و چهل و هشت 148 هجري قمري در سن شصت و پنج سالگي توسط منصور دوانيقي، خليفه عباسي مسموم شد و به شهادت رسيد. امام صادق (ع) اين امام هُمام بيشترين سال عمر را در ميان امامان شيعه داشته است.
نامها و القاب امام جعفر صادق (ع)
معروفترين لقب امام ششم، صادق (ع) به معني راستين و راستگو است و القاب ديگر او : فاضل (داراي فضيلت و برتري) - قائم (به معني ثابت و پايدار، قيام کننده، برپا و استوار) - کامل (و او کسي است که از عيبها منزه و دور و برکنار است) - مُنجي (نجات بخش و رستگار کننده، عامل رستگاري و نجات) - کلمة الحق (سخن حق) - لسان الصّدق (راستگوي در سخن، گوياي راستي) و صابر (بردبار) بوده است.
امامت امام صادق (ع)
به عقيده شيعه دوران امامت امام جعفر صادق (ع) سي و چهار سال بوده که با اواخر حکومت امويان و اوايل حکومت عباسيان مصادف بودهاست. امام صادق (ع) با پنج تن از خلفاي بني اميه، هشام بن عبدالملک، وليد بن يزيد بن عبدالملک، يزيد بن وليد بن عبدالملک، ابراهيم بن وليد و مروان بن محمد ملقّب به مروان حِمار و دو تن از خلفاي بني عباس ابوالعباس (عبدالله بن محمّد) معروف به سفّاح و ابوجعفر معروف به منصور دوانيقي معاصر بود.
جنبش فرهنگي در دوران امامت امام جعفرصادق (ع)
عصر امام صادق (ع)، عصر جنبش فرهنگي و فکري و برخورد فرقه ها و مذاهب گوناگون بود. پس از زمان رسول خدا ديگر چنين فرصتي پيش نيامده بود تا معارف اصيل اسلامي ترويج گردد بخصوص که قانون منع حديث و فشار حُکّام اموي باعث تشديد اين وضع شده بود. لذا خلأ بزرگي در جامعه آن روز که تشنة هرگونه علم و دانش و معرفت بود، به چشم مي خورد.
امام صادق (ص) با توجه به فرصت مناسب سياسي و نياز شديد جامعه، دنباله نهضت علمي و فرهنگي پدرش را گرفت و حوزه وسيع علمي و دانشگاه بزرگي به وجود آورد و در رشته هاي مختلف علمي و نقلي شاگردان بزرگي تربيت کرد. شاگرداني چون: هشام بن حکم، مَفضل بن عمر کوفي جعفي، محمّد بن مسلم ثقفي، اَبان بن تَغلِب، هُشام بن سالم، مؤمنِ طاق، جابرِ بن حَيّان و .... تعداد شاگردان امام را تا چهار هزار نفر نوشته اند. ابوحنيفه رئيس يکي از چهار فرقه اهل سنّت مدّتي شاگرد ايشان بود و خودش به اين موضوع افتخار کرده است.
امام جعفر صادق (ع) از فرصت هاي گوناگوني براي دفاع از دين و حقانيت تشيّع و نشر معارف صحيح اسلام استفاده مي برد. مناظرات زيادي نيز در همين موضوعات ميان ايشان و سران فرقه هاي گوناگون انجام پذيرفت که طي آنها با استدلال هاي متين و استوار، پوچي عقايد آنها و برتري اسلام ثابت مي شد. همچنين در حوزه فقه و احکام نيز توسط ايشان فعاليت زيادي صورت گرفت، به صورتي که شاهراههاي جديدي در اين بستر گشوده شد که تاکنون نيز به راه خود ادامه داده است. بدين ترتيب شرايطي مناسب پيش آمد و معارف اسلامي بيش از هر وقت ديگر از طريق الهي خود منتشر شد، به صورتي که بيشترين احاديث شيعه در تمام زمينه ها از امام صادق نقل گرديده و به همين علّت مذهب تشيع به نام مذهب جعفري و فقه تشيع به نام فقه جعفري خوانده مي شود.
سرانجام بنی عباس با تردستی و توطئه، بناحق از انقلاب بهره گرفته و حکومت و خلافت را تصاحب کردند . دوره انتقال حکومت هزار ماهه بنی اميه به بنی عباس طوفاني ترين و پر هرج و مرج ترين دورانی بود که زندگی امام صادق (ع) را فرا گرفته بود و از ديگر سو عصر آن حضرت ، عصر برخورد مکتبها و ايده ئولوژيها و عصر تضاد افکار فلسفی و کلامی مختلف بود که از برخورد ملتهای اسلام با مردم کشورهای فتح شده و نيز روابط مراکز اسلامی با دنيای خارج ، به وجود آمده و در مسلمانان نيز شور و هيجانی برای فهميدن و پژوهش پديد آورده بود. حکومت جديد هم در کشتار و بي عدالتی دست کمی از بني اميّه نداشت و وضع به حدی خفقان آور و ناگوار و خطرناک بود که همگی ياران امام (ع) را در معرض خطر مرگ قرار مي داد ، چنانکه زبده هايشان جزو ليست سياه مرگ بودند . "جابر جعفي " يکی از ياران ويژه امام است که از طرف آن حضرت برای انجام دادن امری به سوی کوفه مي رفت.
در بين راه قاصد تيز پای امام به او رسيد و گفت: امام (ع) مي گويد: از حالا خودت را به ديوانگی بزن، همين دستور او را از مرگ نجات داد و حاکم کوفه که فرمان محرمانه ترور او را از طرف خليفه داشت از قتلش به خاطر ديوانگی منصرف شد. جابر جعفی که از اصحاب امام باقر (ع) نيز مي باشد مي گويد: امام باقر (ع) هفتاد هزار حديث به من آموخت که به کسی نگفتم و نخواهم گفت ... او روزی به حضرت عرض کرد مطالبی از اسرار به من گفته ای که سينه ام تاب تحمل آن را ندارد و محرمی ندارم تا به او بگويم و نزديک است ديوانه شوم. امام فرمود: به کوه و صحرا برو و چاهی بکن و سر در دهانه چاه بگذار و در خلوت چاه بگو.
در چنين شرايط دشواری ، امام دامن همت به کمر زد و به احيا و بازسازی معارف اسلامی پرداخت و مکتب علمی عظيم و دانش پژوهانی به وجود آورد كه در رشته های گوناگون علوم بي نظير بودند و اينان در سراسر کشور پهناور اسلامی آن روز پخش شدند. هر يک از اينان از طرفی خود، بازگوکننده منطق امام که همان منطق اسلام است و پاسدار ميراث دينی و علمی و نگهدارنده تشيع راستين بودند و از طرف ديگر مدافع و مانع نفوذ افکار ضد اسلامی و ويرانگر در ميان مسلمانان نيز بودند. تأسيس چنين مکتب فکری و اين سان نوسازی و احياگری تعليمات اسلامی، سبب شد که امام صادق (ع) به عنوان رئيس مذهب جعفری (تشيع) مشهور گردد.
ليکن طولی نکشيد که بنی عباس پس از تحکيم پايه های حکومت و نفوذ خود، همان شيوه ستم و فشار بنی اميه را پيش گرفتند و حتی از آنان هم گوی سبقت را ربودند. امام صادق (ع) که همواره مبارزی نستوه و خستگي ناپذير و انقلابيی بنيادی در ميدان فکر و عمل بوده ، کاری که امام حسين (ع) به صورت قيام خونين انجام داد وی قيام خود را در لباس تدريس و تأسيس مکتب و انسان سازی انجام داد و جهادی راستين کرد.
مناظره علمي بسيار عجيب امام جعفر صادق(ع)
مقاله ذيل قسمتي از كتاب امام جعفر صادق (ع) مغز متفكر جهان شيعه مي باشد. اين كتاب نوشته شده توسط مركز مطالعات اسلامي استراسبورگ است. بد نيست بدانيد 25 دانشمند در اين مجمع در مورد شيعه دوازده امامي تحقيق كرده اند. در بخشهايي از كتاب مطالبي از امام صادق (ع) ثبت گرديده كه اين دانشمندان معتقدند جواب آن متعلق به قرن بيستم مي باشد و خود متحيّرند كه چگونه امام صادق (ع) درچهارده قرن قبل چنين اشارات علمي داشته اند. 
امام جعفر صادق يكي از صبورترين مدرسين دنياي قديم بود. او در دوره اي كه تدريس مي كرد نه فقط هر روز درس مي داد، بلكه بعد از خاتمه درس، مخالفين علمي خود را مي پذيرفت و ايرادهاي انها را مي شنود و جواب مي داد. بعضي از شاگردان او، در روزهايي كه مي دانستند استادشان به مخالفين علمي جواب مي دهد پس از خوردن غذا مراجعت مي كردند تا در جلسه مباحثه شركت داشته باشند. يكي از مخالفين ايشان امام مرشدي بود به اسم ابو شاكر. آن مرد يك روز بعد از اينكه امام صادق (ع) از خواندن نماز فارغ گرديد بحضورش رسيد و گفت:ايا اجازه مي دهي انچه مي خواهم بگويم. امام (ع) فرمود بگو.
ابوشاكر گفت: آنچه تو درباره خدا مي گويي غير از افسانه نيست و تو با افسانه سرايي مي خواهي مردم را وادار به قبول چيزي بكني كه وجود ندارد و به اين دليل خدا وجود ندارد كه ما نمي توانيم با هيچيك از حواس هايمان آن را درك كنيم. ممكن است بگويي با عقل بوجود خدا پي مي بري ولي من مي گويم عقل هم بدون حس ظاهري قادر بفهم چيزي نيست. اي مردي كه دعوي دانشمندي مي كني و مي گويي جانشين پيغمبر مسلمين هستي من بتو مي گويم كه در بين افسانه هايي كه مردم نقل مي كنند هيچ افسانه اي بي پايه تر از موجود بودن يك خداي ناديدني نيست. اما من فريب تو را نمي خورم و افسانه ات را درباره خدايي كه ديده نمي شود نمي پذيرم. من خدايي را مي پرستم كه بتوانم با دو چشمانم او را ببينم.
در تمام مدتي كه ابوشاكر مشغول صحبت بود امام حتي يكبار تكلم نكرد و وقتي گفته ابوشاكر باتمام رسيد باز امام جعفرصادق چند لحظه لب به سخن نگشود و منتظر بود كه ابو شاكر حرف بزند. سپس جواب داد: .. تو گفتي كه من افسانه سرايي مي كنم و مردم را به پرستش خدايي دعوت مي نمايم كه ديده نمي شود. اي ابوشاكر تو كه منكر خداي ناديده هستي، آيا مي تواني درون بدن خود را ببيني؟ ابوشاكر گفت: نه امام صادق فرمود: هرگاه مي توانستي درون خود را ببيني نمي گفتي كه چون خدا را نمي توان ديد پس افسانه اي بيش نيست.
ابوشاكر گفت:ديدن درون چه ربطي به پرستش خدايي كه موجود نيست دارد. امام فرمود: تو مي گويي خدايي كه ديده نمي شود و نمي توان صدايش راشنيد و آنرا لمس كرد وجود ندارد. ابوشاكر گفت: بله. امام صادق فرمود: آيا صداي حركت خون را در بدن خود مي شنوي؟ ابوشاكر گفت: مگر خون در بدن حركت دارد؟ امام فرمود: اي ابوشاكر خون هر چند دقيقه يك مرتبه در تمام بدن تو حركت مي كند و اگر حركت آن چند دقيقه در بدن تو متوقف بشود تو خواهي مرد. آيا تا امروز گردش خون را در بدن خود ديده بودي؟
ابوشاكر گفت: نه و من نمي توانم قبول كنم كه خون در بدن من حركت مي كند. امام (ع) فرمود: آنچه مانع از اين مي شود كه قبول كني خون در عروق تو حركت مي كند جهل است و همين جهل مانع از آن مي گردد كه تو خداي واحد و ناديده را بشناسي. آيا تو از مخلوقاتي كه خداوند آفريده و آنها را دربدن تو گمارده (سلولها و گولوبولها) و تو بر اثر كار آنها زندهاي اطلاع داري؟
ابوشاكر گفت: نه
امام فرمود: تو فقط متّكي به مشاهدات خود هستي و مي گويي آنچه را نمي بيني وجود ندارد. آنها در كالبد تو بوجود مي آيند رشد مي كنند و داراي اولاد مي شوند و بعد از مدتي از كار مي افتند ولي تو نه صدايشان را مي شنوي و نه مي تواني لمسشان كني. 
اي ابو شاكر بدان كه شماره موجودات جانداري كه اينك در كالبد تو زندگي مي كنند و مي ميرند نه فقط از شماره تمامي آدميان كه در اين جهان زندگي مي كنند بيشتر است بلكه از شماره ريگهاي بيابان بيشتر است. چرا گفته اند كسي كه خود را بشناسد خداي خود را مي شناسد.
اي ابوشاكر آيا اين سنگ را مي بيني كه در پاي ديوار كار گذاشته اند. تو اين سنگ را بي حركت مي بيني چون چشم تو حركت آنرا نمي بيند و هر كس بتو بگويد در سنگها حركاتي وجود دارد كه حركات ما كه در اينجا جمع هستيم در مقايسه با سرعت حركت آنها مانند سكون است. تو نمي پذيري و مي گويي من افسانه سرايي مي كنم. غافل از اينكه چون تو نادان مي باشي نمي تواني به حركت درون اين سنگ پي ببري وشايد روزي برسد كه بر اثر توسعه دانايي، مردم بتوانند حركت درون سنگ را ببينند.(جهت اطلاع ما، مجله علم چاپ امريكا در تاريخ ژوئن 1973 نوشت: توانسته اند با عكسبرداري بوسيله ليزر براي اولين بار حركت مولكولها را بطور واضح ببينند و مدّت فلاش دوربين عكاس كه بوسيله ليزر عكس گرفته است يك تريليونيم ثانيه است و براي اينكه بدانيم يك تريليونيم ثانيه در مقابل يك ثانيه چقدر كوتاه است مي گوييم كه اين حركت متناسب است با يك شبانه روز از عمر ما، در مقابل ده ميليارد سال خورشيدي.)
اي ابوشاكر با اينكه هوا وسيله حيات تو و ساير افراد بشر است تو آن را نمي بيني و فقط وقتي كه باد مي وزد آن را احساس مي كني كه وجود دارد. آيا تو مي تواني منكر وجود هوا بشوي .... اي ابوشاكر انكار خداوندي كه خالق همه چيز است از جهل انسانهاست نه از عقل آنها. من خداي خود را نساخته ام و او را از انديشه هاي خود بيرون نياورده ام. امّا خداي تو به قول تو ساخته يِ فكر و دستهاي خود تو است. آنچه من كردم و مي كنم اين است كه با انديشه خود خدا را بهتر بشناسم و زيادتر بعظمت او پي ببرم.
شهادت حضرت صادق عليه السلام
پس از به قدرت رسيدن عبّاسيان، همانطور که آن حضرت پيش بيني کرده بود فشار بر شيعيان افزايش يافت و با روي کار آمدن منصور دوانيقي اين فشار به اوج خود رسيد. امام جعفر صادق (ع) نيز از اين فشار ها مستثني نبود. اين دوران، يعني چند سال آخر عمر آن حضرت بر خلاف دوران اوليّه امامتشان، دوره سختي ها و انزواي دوباره آن حضرت و كندي حرکت تشيّع بود.
منصور شيعيان را به شدت تحت کنترل قرار داده بود. سرانجام کار به جايي رسيد که با تمام فشارها، منصور چاره اي نديد که امام صادق (ص) را که رهبر شيعيان بود از ميان بردارد و بنابراين توسط عواملش حضرت را به شهادت رساند. آن حضرت در سن 65 سالگي در سال 148 هجري به شهادت رسيد و در قبرستان معروف بقيع در کنار مرقد پدر و جدّ بزرگوارش مدفون گرديد.
در زمينه فضايل و مکارم اخلاقي حضرت صادق (ص) روايات و وقايع بسيار زيادي نقل شده است. آن حضرت با رفتار کريمانه و خلق و خوي الهي خود بسياري از افراد را به راه صحيح هدايت فرمود، به گونه اي که پيروان ديگر مکاتب و اديان نيز زبان به مدح آن حضرت گشوده اند.