آياتي از قرآن كريم

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيمِ

إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَيْهِمْ وَ آتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ (76) قارون از قوم موسى بود و بر آنان ستم كرد و از گنجينه ‏ها آن قدر به او داده بوديم كه كليدهاى آنها بر گروه نيرومندى سنگين مى ‏آمد آنگاه كه قوم وى بدو گفتند شادى مكن كه خدا شادى‏ كنندگان را دوست نمى دارد (76) وَ ابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَ أَحْسِنْ كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَ لَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ (77) و با آنچه خدايت داده سراى آخرت را بجوى و سهم خود را از دنيا فراموش مكن و همچنانكه خدا به تو نيكى كرده نيكى كن و در زمين فساد مجوى كه خدا فسادگران را دوست نمى دارد (77) قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِي أ َوَ لَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَكْثَرُ جَمْعًا وَ لَا يُسْأَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ (78) قارون گفت من اينها را در نتيجه دانش خود يافته‏ ام آيا وى ندانست كه خدا نسلهايى را پيش از او نابود كرد كه از او نيرومندتر و مال‏ اندوزتر بودند و لى اين گونه مجرمان را نيازى به پرسيده شدن از گناهانشان نيست (78) فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ (79) پس قارون با كوكبه خود بر قومش نمايان شد و تمام گنجهاي خود را به معرض نمايش گداشت. كسانى كه خواستار زندگى دنيا بودند گفتند اى كاش مثل آنچه به قارون داده شده به ما هم داده مى ‏شد واقعا او بهره بزرگى از ثروت دارد (79) وَ قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا وَ لَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ (80) و كسانى كه دانش واقعى يافته بودند گفتند واى بر شما براى كسى كه گرويده و كار شايسته كرده پاداش خدا بهتر است و جز شكيبايان آن را نيابند (80) فَخَسَفْنَا بِهِ وَ بِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا كَانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ مَا كَانَ مِنَ الْمُنْتَصِرِينَ (81) آنگاه ما هم قارون را با خانه‏ اش در زمين فرو برديم و كساني را نداشت كه در برابر عذاب خدا او را يارى كنند و خود نيز نتوانست از خود دفاع كند (81) وَ أَصْبَحَ الَّذِينَ تَمَنَّوْا مَكَانَهُ بِالْأَمْسِ يَقُولُونَ وَ يْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ يَقْدِرُ لَوْلَا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا وَ يْكَأَنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ (82) و همان كسانى كه ديروز آرزو داشتند به جاى او باشند صبح مى گفتند واى مثل اينكه خدا روزى را براى هر كس از بندگانش كه بخواهد گشاده يا تنگ مى‏ گرداند و اگر خدا بر ما منت ننهاده بود ما را هم به زمين فرو برده بود واى گويى كه كافران رستگار نمى‏ گردند (82) تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ (83) آن سراى آخرت را براى كسانى قرار مى‏ دهيم كه در زمين خواستار برترى و فساد نيستند و فرجام [خوش] از آن پرهيزگاران است (83) مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا وَ مَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَى الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئَاتِ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (84) هر كس نيكى به ميان آورد براى او [پاداشى] بهتر از آن خواهد بود و هر كس بدى به ميان آورد كسانى كه كارهاى بد كرده‏ اند جز سزاى آنچه كرده‏ اند نخواهند يافت (84) سوره مباركه القصص.
.....................................................................................................

اُتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَ أَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَ الْمُنكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ (45)‏ اي رسول ما آنچه را که از کتاب آسماني قرآن بر تو وحي شد بر مردم تلاوت کن و نماز را که بزرگ عبادت خداست به جاي بياور که همانا نماز است که اهل نماز را از هر کار زشت و منکر باز مي‏ دارد و همانا ذکر خدا بزرگتر (و برتر از حدّ انديشه خلق) است و خدا به هر چه (براي خشنودي او و به ياد او) کنيد آگاه است (45) سوره مباركه العنكبوت.
....................................................................................................
وَ مَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ (64) اين زندگاني چند روزه‌ يِ دنيا (اگر نه در پرستش حق و سعادت آخرت صرف شود) سرگرمي و بازيچه‏ اي بيش نيست و اگر مردم بدانند زندگاني واقعي و لذت بخش دارآخرت است (که حياتش جاويد و نعمتش بي ‏رنج و زوال ناپذير است) (64) سوره مباركه العنكبوت.

ابن تيميّه

تصویر قبر ابن تیمیه

ابن تيميّه

احمد بن عبدالحليم حرّاني معروف به ابن تَيميَه ( متولد 10 ربيع ‌الاول سال 661 و مرگش در بيستم ذيقعده سال 728 هجري قمري است.) عالم الهيات، حديث و فقه، فيلسوف و اخترشناس بود. او را با القابي چون شيخ الاسلام مفسّر، رجالي، مفتي و اديب ياد کرده‌اند. فتواي جهاد او برعليه حمله سوم غازان خان مغول به دمشق منجر به پايان حملات مغول به منطقه شام گرديد. اين اولين موردي بود که مسلمان بر عليه مسلمان ديگر اعلام جهاد کرد و مورد استناد القاعده و داعش قرار گرفته است‌. مخالفت او با زيارت قبور مقدّسين و طلب شفاعت از آنها يکي از دلايل جنجالي شدن عقايد او بود.

آيا ابن تيميه در سوره مباركه آل عمران قرآن كريم اين آيه را نديده بود و نمي دانست كه طبق فرموده خداوند شهداء براي هميشه زنده اند و مي شود از زنده ها تقاضاهايي داشت كه برآورده بشود: وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ (169) هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده‏ اند مرده مپندار بلكه زنده‏ اند و نزد پروردگارشان به آنان روزى داده مى ‏شود (169) فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ (170) به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است‏ شادمانند و براى كسانى كه از پى ايشانند و هنوز به آنان نپيوسته‏ اند شادى مى كنند و نه بيمى بر ايشان است و نه اندوهگين مى ‏شوند (170) يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ (171) بر نعمت و فضل خدا و اينكه خداوند پاداش مؤمنان را تباه نمى‏ گرداند شادى مى كنند (171)

اگر كسي زنده نباشد جواب كسي را نمي تواند بدهد اما در آيات كريمه بالا مشخّص مي شود كه شهداء (از جمله امامان شيعه عليهم السّلام كه طبق فرموده پيامبر - ص فرمود: ما مِنّا وَ اَهلِي اَلا مَقتُول اَو مَسمُوم - از من و دودمانم هيچ يك نيست مگر اينكه شهيد و يا مسموم خواهند شد. - (پس همگي آنها شهيد و زنده اند و از نزد خداوند روزي دريافت مي دارند و مي توانند جواب ديگران را بدهند)

به همين علّتِ عدم توجه به معني آيات بالا نظرات فاسد وي بر روي محمّد بن عبدالوهّاب و جنبش وهّابي اثر گذاشت و بعد از او آنها مذهب جعلي وهّابيت را با برداشت از نظرهاي غلط او به وجود آوردند. وي شيعيان را دشمنان داخلي مي ‌دانست که قتل آنها از صليبيّون و مغولان واجب تر است. ابو مصعب الزّرقاوي، از رهبران القاعده به نظرات ابن تيميّه در مورد کفر شيعيان و كشتن آنها استناد مي‌ کرد.

علماء شيعه با ابن تيميّه مخالفت داشتند و او را يک منحرف دانسته و از او درخواست برگشت از عقايدش را مي خواستند و از آنجايي که او مقاومت مي کرد و نمي نپذيرفت شش مرتبه به زندان افتاد. «بابر يوهانسن» دليل زنداني شدن او را عرفا، فقها و متکلماني که با قدرت سياسي مرتبط بودند مي‌ داند. وي زندگي خود را وقف تحقيقات ديني و سياسي کرد. با اينکه به او مقاماتي پيشنهاد شد، هيچگاه نپذيرفت و در تمام زندگي اش هرگز ازدواج نکرد. راستي ابن تيميه در حالي كه ازدواج، يكي از مهمترين سنّتهاي مهم اسلام و رسول الله (ص) است، چرا تا آخر عمرش ازدواج نكرد؟

وي مي گفت قرآن و حديث را بايد بر معاني متداول بايد فهميد (يعني معني ظاهري آيات و بدون تفسير) و کساني که قرآن را بر معاني مجازي و کنايه اي حمل مي‌ کنند، مؤوّله (يعني تاويل گرا يا ژرف نگر) ناميد. اگر چنين است ابن تيميه بايد بگويد كه ما با مراجعه به قرآن كريم از كجا بفهميم كه نمازهاي يوميه هر كدام چند ركعت است؟

مرگ

ابن تيميه در اوايل ماه سپتامبر 1328 ميلادي (در سال 728 ه‍جري .قمري) بيمار شد و در سن 65 سالگي در 26 سپتامبر همان سال در حالي که در زندان ارگ دمشق بود درگذشت و چون از نظر علماء شيعه منحرف بود جنازه اش را در دمشق، در مقبره صوفيّه (قبرستان صوفيان) به خاک سپردند برادرش شرف الدين نيز پيش از او در آن قبرستان دفن شده بود.

ديدگاه‌ها

در تاريخ آمده است كه ابن تيميّه روزي شاگردانش را بر خاك پاك حضرت رسول گرامي اسلام (ص) گرد آورد و روي قبر آن رسول گرامي نشست و در حالي كه عصايش را بر تربت مقدس آنجناب (ص) گذاشته بود خطاب به شاگردانش گفت: اين كسي كه در اينجا خوابيده است ديگر هيچ كاري از او ساخته نيست و در حالي كه با عصاي خود بر قبر مي كوبيد گفت: او با اين عصاي من فرقي نمي كند بلكه عصاي من مي تواند به من در راه رفتن كمك كند. (گيريم كه به قول او واقعاً چنين باشد اما ادب و احترام به پيامبر خدا (ص) ايجاب مي كند كه حتي از فكر كردن در اين باره بپرهيزيم) يكي از شاگردانش بر نگشت و به او بگويد تو كه چنين عقيده اي داري مگر در قرآن كريم خداوند از مؤمنين نخواسته است كه بر پيامبر اسلام سلام و رحمت از جانب خداوند بفرستند. مگر سلام كردن بر مرده جايز است و او اگر مرده باشد مي تواند جواب بدهد كه در نمازهايت بر پيامبر اكرم (ص) سلام مي دهي و نامش كه برده مي شود طبق آيه صريح قرآن كريم برايش صلوات مي فرستي. پس پيامبر خدا زنده است ولي ما فقط او را نمي بينيم. از همه مهمتر اينكه ما در نمازهايمان به پيامبر خدا صلوات و درود و تحيت مي فرستيم و همين نشان مي دهد كه پيامبر خدا (ص) احترامات ما را مي فهمد و به آن جواب مي دهند.

ابن تيميه در کتاب بيان التلبيس الجهميّه مي‌آورد: «كه ابن ‌عباس از رسول‌الله نقل مي ‌کند: رأيت ربّي عزّ وجلّ، شابّ أمرد و فرده جعد قطط، في روضه خضرا… خداوند را به صورت نوجواني ديدم که هنوز موي صورتش در نيامده، سرش پرمو و مجعّد است». خداوندي كه به حضرت موسي (ع) فرموده است: لَن تَراني (هرگز مرا نخواهي ديد) ابن تيميه مي گويد خداوند را به صورت نو جواني ديده است. آيا او نمي دانست در قرآن كريم داريم كه خداوند در باره خودش فرموده است كه: لَيسَ كَمِثلِهِ شُئي (خداوند به هيچ چيزي و كسي شبيه نيست.) همچنين بر خلاف بياني كه در بالا كرده است، در رد بر اصحاب مجسمه (كساني كه براي خداوند شكل و اعضايي مانند اعضاي انسانها قائل هستند) مي‌ گويد: «در اين ‌گونه اموري که الله و رسولش آن‌ها را نفي کرده‌است داخل شدند تا اين ‌که گفتند: او (الله) در دنيا با چشمان ديده مي ‌شوند.» همچنين در کتابي ديگر گفته ‌است: «و هر يک از عبادت‌ گزاران پيشين و پسين که بگويد پروردگارش را با چشم سر ديده‌است به اجماع اهل علم و ايمان اشتباه کرده‌است.» اين در حالي است كه خود ابن تيميه گفته است كه خداوند را به صورت نوجواني ديده است.

نفي زيارت

ابن تيميه براي اولياء و برگزيدگان، نيروي مافوق بشري ( کرامت الاولياء) قائل بود ولي زيارت قبور ائمه و پيامبران را بدعت و شرک مي دانست. خداوند در قرآن كريم سوره مباركه التوبه خطاب به پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد: وَ لَا تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَدًا وَ لَا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ مَاتُوا وَ هُمْ فَاسِقُونَ (84 ) و هرگز بر هيچ مرده‏ اى از آنان نماز مگزار و بر سر قبرش نايست چرا كه آنان به خدا و پيامبر او كافر شدند و در حال فسق مردند (84) اين آيه كريمه به ما نشان مي دهد كه زيارت قبر در گذشتگان توسط پيامبر (ص) انجام مي گرفته است كه خداوند ايشان را از ايستادن بر قبر بر جاي ماندگان از جنگ و جهاد منع فرموده است. پس زيارت قبور در اسلام هيچ منعي ندارد.

نفي توسل

اگر كسي بگويد از كسي مي‌خواهم تا نزد خدا براي من شفاعت کند، زيرا او از من به خدا نزديکتر است. اين از اعمال مشرکان و مسيحيان است، زيرا آنها ادعا مي کنند که کشيشان و خاخام ها آنها را شفاعت مي کنند ... خداوند ما را از مشرکان آگاه مي کند که گفتند: ما آنها را پرستش نمي کنيم ليکن آنها ما را به خدا نزديکتر مي کنند. بايد از پيروان او پرسيد اگر بيمار بشويد و نزد دكتر برويد آيا از او مي خواهيد كه شما را بخوبي درمان كند يا خير اگر از دكتر چنين چيزي را بخواهيد، پس شما مشركيد و اگر داريد در آب غرق مي شويد و از نجات غريق بخواهيد شما را نجات بدهد پس شفاعت خواسته ايد و مشركيد.

لزوم حکومت ابن تيميه بر اين باور است که ولايت مردم از بزرگترين وظايف دين است. روش انتخاب حاکم «بعضي از علما مي گويند: امام با بيعت چهار نفر برگزار مي شود، بعضي گفتند: با بيعت دو برگزار مي شود و بعضي گفتند: با بيعت يکي. امام نمي شود تا اهل شوکت با او موافق نباشند که مقصود امامت را محقق کند» مبناي مشروعيت سياسي قوت و امين بودن و بيعت را مبنا قرار مي دهد و ميگويد استطاعت را در نظر مي گيريم (فالله يقول: فَاتَّقُوا اللهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ) و شرايط را در نظر مي گيريم مثلا در زمان جنگ فردي که قويتر است و امين بودن او کمتر است از فرد امين ضعيف براي حکومت بهتر است و خالد ابن وليد را مثال مي آورد که پيامبر اسلام (ص) او را منصوب کردند و گفتند درست است که اشتباهاتي دارد ولي فعلا بهترين فرمانده براي جنگ است.

دشمني ابن تيميّه با زبان فارسي

وي از از پيامبر اسلام (ص) نقل مي ‌کند: اگر کسي بتواند به زبان عربي سخن بگويد و به زبان فارسي سخن بگويد منافق است. او مي ‌گويد: باري سعد بن ابي وقاص شنيد که مردمي به زبان فارسي سخن مي‌ گويند، خطاب به آنها گفت: « پس از آمدن اسلام بازهم دلبسته مجوسيّت (زردشتي بودن) و آتش ‌پرستي هستيد؟» نيز از زبان مالک بن انس، يکي از پيشوايان فقهي اهل سنت و جماعت مي ‌نويسد که مالک بن انس روزي خطاب به حاضران در مسجد نبوي (ص) در مدينه با لحن خشن و عبوس و تهديدآميزي گفت: هرگاه ببينم کسي به زبان فارسي حرف مي‌ زند از مسجد بيرونش خواهم انداخت.

ابن تيميه در کتاب ياد شده از ابن جني، از علماي نامور نحو عربي، نقل مي ‌کند که گفت: «دليل اين‌ که يک عده از آدم‌ها در جامعه اسلامي دچار انحراف شده‌اند و با شريعت اسلام از در مخالفت درآمده‌اند و در دام زندقه و الحاد افتاده‌اند، آشنايي درست نداشتن آن‌ها از زبان عربي بوده‌است.» آيا عُمَر و ابن تيميه در قرآن كريم نخوانده بودند كه خداوند در سوره الرّوم مي فرمايد: وَ مِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلَافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوَانِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِلْعَالِمِينَ (22) و از نشانه‏ هاى قدرت خداوند، آفرينش آسمانها و زمين و اختلاف زبانهاى شما و رنگهاى شماست قطعا در اين امر نيز براى علما و دانشمندان نشانه‏ هايى است (22)

آيا او در قرآن كريم در سوره مباركه الحُجُرات نخوانده بود كه خداوند مي فرمايد: يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثَى وَ جَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ (13 ) اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفريديم و شما را ملّت ملّت و قبيله قبيله قرار داديم تا با يكديگر شناسايى متقابل حاصل كنيد در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگار ترين شماست بى‏ ترديد خداوند داناى آگاه است (13)

ايراني ستيزي

ابن تيميه، به نقل از عمر بن خطاب، آورده‌است که از جشن نوروز و مهرگان بپرهيزيد و کساني که اين روزها را جشن مي ‌گيرند، در قيامت خود را جزء بي ‌دين‌ها و کافرها خواهد يافت. همچنين در حديث ديگري، مسلمانان را از عبادات ايراني‌ها (به عربي: رطانت العجم) منع کرده‌است. به نوشته شاکد، اين اصطلاح، اشاره به نمازهاي زرتشتيان دارد. از او مي پرسيم اگر صله رحمي كه يكي از مهمترين فرمانهاي خداوند در قرآن است و شادي كردن براي طبيعت بهاري كه يادآور روز قيامت مي باشد اگر گناه دارد پس تو ثواب كردن را در چه مي بيني؟

مغول‌ها

او در زمان سومين حمله غازان خان، در (1303 ميلادي) به دمشق اعلان جهاد کرد و فتوا داد که دفاع از سلطنت مملوک در برابر مغول‌ها براي مسلمانان واجب است. او اعتقاد داشت هر چند مغول‌ها اسلام آورده‌اند امّا در عمل مسلمان نيستند و به جاي شريعت اسلامي از قانون ياسا پيروي مي کنند. اين اولين بار بود که مسلماني عليه گروهي ديگر از مسلمانان اعلان جهاد کرد. ابن تيميه زنده نيست تا ببيند كه وهابيون پيرو او به نام اسلام دارند با مسلمانان جنگ نيابتي مي كنند و كودكان و زنان و بيماران را با بمبهاي اهدايي كشورهاي غربي به شهادت مي رسانند.

دشمني ابن تيميّه با شيعيان

او شيعيان (که به آن‌ها رافضي مي ‌گفت) را از نظر ديني فاسد و مسبب مشکلات امت اسلام مي ‌دانست. ابن تيميه منهاج السنة النبوية را در پاسخ به علامه حلّي و در نقد شيعه دوازده ‌امامي نوشت. او براي انتقاد از شيعيان به شباهت‌هاي آنان به مسيحيان و يهوديان اشاره و آن‌ها را متهم مي ‌کرد که به غيرمسلمانان در جنگ با مسلمانان ياري مي‌ رسانند. او عزاداري شيعيان براي حسين و روز عاشورا را نکوهش مي‌ کرد اما با آنهايي که در مخالفت با شيعه عاشورا را جشن مي‌ گرفتند هم مخالف بود. آيا او خبر نداشت كه روزي كساني به نام وهابيون كه خود را پيرو سفت و سخت او مي دانند، براي مسيحيان و يهوديان نوكري خواهند كرد.

ابن تيميّه مي گويد: «اهل علم اجماع دارند که بزرگترين شمشيرهايي که بر اهل قبله کشيده شد و بزرگترين فسادي که بر آنان وارد آمد از طرف کساني بودد که به اهل قبله وابسته اند " و گفت قتل آنها از قتل خوارج واجبتر است. او فراموش كرده و يا نديده است كه محمّد بن عبدالوهّاب (پايه گذار مذهب جعلي وهابيون) با شمشيري كه بر اهل قبله كشيد، به پادشاهي كساني به نام ابن سعوديها انجاميد كه الآن دارند نوكري غربي هاي كافر را مي كنند. لشکرکشي مملوک به کسروان براي جنگ با شيعيان بر اساس فتواي ابن تيميه بود که جنگ با شيعيان را مهمتر از جنگ با صليبي ها و مغولان مي دانست زيرا «دشمن داخلي هستند و شرّ بقايشان زيانبارتر از قتلشان است». ولي او نمي دانست زماني خواهد آمد كه پيروان وهّابي او با نوكري براي كشورهاي غربي در اين زمان، دست به هر گونه جرم و جنايتي مي زنند و گاو شيرده آمريكاييها خواهند شد. راستي اگر او الآن زنده بود چه عكس العملي نشان مي داد و چه فتوايي از خود مي داد و به پادشاهان سعودي چه مي گفت.

غَزوه ذات الرّقاع

https://hawzah.net/Image/Article/payambar%20%2858%29-2.jpg
جنگهاي پيامبر (ص)

غَزوه ذات الرّقاع یکی از جنگ‌های حضرت محمّد (ص) پیامبر اسلام است که در ۱۰ محرم سال ۷ قمری، ۱۲ ژوئن سال ۶۲۶ میلادی به وقوع پیوست.

دلیل نام ‌گذاری

رقاع در زبان عربی به معنای «وصله‌ها» است و به چند دلیل به این جنگ، غزوه ذات الرقاع می‌گویند؛ اولاً مسلمانان در جبهه جنگ به پستی و بلندی‌هایی برخوردند که بی‌شباهت به لباس‌ های وصله‌دار نبود، ثانیاً سربازان اسلام برای جلوگیری از خستگی و سوزش به پاهای خود کهنه‌ پاره‌هایی پیچیده بودند یا به این جهت که در آن منطقه جنگی، درختی بود که به آن ذات الرقاع می‌ گفتند.

علت جنگ

ابن غزوه نیز همچون غزوه‌های دیگر جنگی نبود که پیامبر (ص) آغاز کرده باشد بلکه برای خنثی کردن توطئه‌هایی بود که دشمنان اسلام در صدد اجرای آن بودند. به پیامبر (ص) گزارش رسید که دو تیره از قبیله ی غطفان مشغول گرد آوری سلاح و سرباز هستند و قصد حمله به مدینه را دارند. تاکتیک پیامبر (ص) این بود که پس از کسب اطلاعات به دشمن مهلت کار و حرکت نمی داد بلکه صاعقه وار بر سر او می تاخت و توطئه را در نطفه خفه می‌کرد. پس پیامبر (ص) به سرعت ابوذر غفاری یا به روایتی عثمان را جانشین خود در مدینه قرار داد و به سوی سرزمین دشمن حرکت کرد. سپاهیان اسلام در ابتدا با گروهی از بنی غطفان روبرو شدند اما نبردی رخ نداد زیرا رعب و ترس، جان دشمن را فراگرفت و همگی متفرّق شدند.

پاسداران پایدار

پیامبر (ص) پس از خنثی کردن توطئه به مدینه بازگشت و چون بیم شبیخون دشمن می رفت در دره‌ای فرود آمد. آنگاه به یاران خود گفت: کیست که امشب از اسلام پاسداری کند؟ دو نفر از مهاجرین و انصار به نام‌های عمّار یاسر و عباد ابن بُشر پاسداری دره را بر عهده گرفتند و قرار شد که هر کدام به نوبت نیمی از شب را نگهبانی دهند. عباد نیمه اول شب را بیدار ماند و عمّار به خواب رفت. عباد به نماز ایستاد ناگهان دشمن از دور تیری به سوی او پرتاب کرد که در بدن او جای گرفت عباد تیر را از بدنش بیرون کشید و به زمین افکند و به نماز خود ادامه داد. دیری نپایید تیری دیگر از جانب دشمن بر بدن او اصابت کرد. وی باز هم تیر را بیرون کشید و به دور افکند ولی دیگر نتوانست. سوره‌ای را که مشغول قرائت آن بود ادامه دهد ناچار به رکوع و سجود رفت و نماز را پایان رسانید و عمار را بیدار کرد. عمار از دوست پایدار خود گله کرد که چرا در پرتاب تیر نخست مرا بیدار نکردی؟ عباد در پاسخ گفت: مشغول نماز بودم و سوره‌ای را می خواندم دوست نداشتم سخنم را با خدای خویش قطع کنم. آنگاه در حالی که مشغول قرائت سوره توحید بود به شهاد رسيد.

خلافت

https://media.mehrnews.com/d/2022/07/11/3/4208089.jpg?ts=1657539296575

خِلافَت

خلافت در نظام اسلام عبارت است از مقام رياست دينى و دنيوى بر مسلمانان پس از پيغمبر (ص)، اين واژه در تاريخ اسلام جايگاهى ويژه و سرنوشت ساز داشته، و به لحاظ اختلاف نظرى كه پس از درگذشت پيامبر عظيم الشأن اسلام ميان مسلمانان در تفسير اين واژه پديد آمد آنها را بدو فرقه عامّه و خاصّه يا به تعبير ديگر: سنّى و شيعه تقسيم نمود، اينك خلاصه اى از نظريه اين دو گروه:

عقيده اماميّه در مورد خلافت

به نظر ما شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت «عليهم السّلام»، خلافت و جانشينى پيامبر خدا «صلّى الله عليه و آله و سلّم»، همچون نبوت، امرى است الهى و لذا انتخاب و انتصاب و معرّفى خليفه بايد از سوى خداوند تبارك و تعالى صورت بگيرد و به وسيله حضرت رسول اكرم (ص) به مردم ابلاغ شود. تشريع و وحى الهى به مقام والاى رسالت اختصاص دارد و وظيفه خليفه مسلمين، يعنى جانشين رسول خدا، اينست كه دستورات الهى را تبليغ و بيان نمايد و آنچه را كه به گونه اى مجمل آمده به صورتى واضح و مُبيّن باز گويد و پرده ابهام را از رخسار سخنان حضرت حقّ به كنار زند و كلمات خداوند متعال و پيامبرش را بر مصاديقشان تطبيق دهد و همان طوري كه نبىّ اكرم (ص) با دشمنان حقّ و حقيقت به جهاد برخاست تا كلام خدا را با همان صورتى كه بر قلب پاكش نازل شده به همگان نشان دهد. وى (خليفه) نيز با مخالفين سرسخت حقّ و حقيقت به جهاد بپردازد تا حقايق نهفته در كلمات وحى الهى را بشكافد و مطالبى را كه پيامبر (ص) اظهار نفرموده بود، آشكار سازد. در هر صورت، وجود مقدس هر دو، يعنى پيامبر و جانشين وى، هر يك به نوبه خود، لطفى است الهى كه اعطاى اين نعمت فقط بر حضرت خداوندى بايسته و شايسته است. زيرا خداوند بدينوسيله بندگان خويش را به اطاعت و فرمانبرى از اوامرش رهنمون مى سازد و از پرتگاه نافرمانى ها و سركشى ها به دور مى دارد چه اينكه: خالق عالَم به همين منظور آدميان را خلق فرموده و خواستار بندگى آنان شده است و آنچه را كه نمى دانسته اند به ايشان آموخته است. و هرگز بشر را رها نكرده تا همچون چهار پايان بخورند و به غفلت بسر برند و با آرزوهاى بى جاى خود زندگى را به بوالهوسى بگذرانند. بلكه خداوند، انسانها را آفريده تا به مقام خالق عالم، معرفت پيدا كنند و بتوانند خشنودى وى را بدست آورند و راه رسيدن به اين مقاصد عالى و الهى را به وسيله برانگيختن پيامبران و نازل كردن كتب آسمانى و رساندن پياپى وحى به انبياء، هموار فرموده است.

از سوئى چون زندگى هيچ پيامبرى تا قيامت، يعنى تا بازپسين زمانى كه جهان برپاست، ادامه ندارد و از مقدّرات الهى اين نيست كه نبىّ او جاويد بماند و از سوى ديگر هر يك از اديان بايستى روزگارى بس طولانى داشته باشند همچنان كه آخرين شريعت الهى (يعنى دين اسلام) تا آخر عمر اين نسل برقرار است، لذا هرگاه پيامبرى از اين جهان مى رود، دين و شريعت آن پيامبر يكى از اين دو ويژگى را دارد: يا دورانى دارد و روزگارى بسر خواهد آمد و يا مانند دين اسلام جاودانى است. در هر صورت در ميان پيروان آن دين كسانى وجود دارند كه با وجود آن پيامبر و يا بعد از رحلتش هنوز اعتقادشان به اصول و فروع دين كامل نشده است و به كمال خويش نائل نگشته اند و نيز پاره اى از احكام و دستورات آن دين، اگرچه وضع و تشريع شده ولى هنوز به مردم ابلاغ نگرديده است و نيز برخى از احكام به گونه اى هستند كه زمان ابلاغ آنها فرا نرسيده است و در تقديرات الهى چنين مقدر گشته است كه پاره اى از آن احكام ديرتر بيان گردد.

بنابر اين خداوند بايد خليفه را از زبان همان پيامبرى كه مبعوث فرموده با كلامى صريح به مردم معرفى بفرمايد و جايز نيست كه راه دين مسلمانان را بدون امام و رهبر گذارد و امّت را بى سرپرست رها سازد. اين حقيقت آنقدر واضح و آشكار است كه حتّى «عبدالله بن عُمَر» هم به آن پى برده و به پدرش گفته: مردم مى گويند: تو جانشينى براى خود انتخاب نخواهى كرد با اينكه اگر تو چوپان يا شتر چرانى داشته باشى و روزى به تو خبر دهند كه وى رفته و گله را بدون چوپان رها كرده است خواهى گفت: اين چوپان، كوتاهى نموده و كار را ضايع و تباه كرده است و حال آنكه سرپرستى مردم از نگهدارى شتر و گوسفند مهمتر و دشوارتر است. اگر خداى عزوجل را (پس از مرگت) در حالى ملاقات كنى كه در ميان بندگانش جانشينى براى خودت انتخاب نكرده باشى (در بيان عذر اين تقصير)، به خدا چه خواهى گفت و نيز عايشه به پسر عمر گفت: اى پسرم سلام مرا به عمر برسان و به او بگو: امت محمد را بى سرپرست نگذار. براى خودت در ميان ايشان جانشينى برگزين و آنان را بعد از خودت همچون شتران بى افسار، سرخود و بى راهبر رها مكن كه من مى ترسم آشوبى برپا شود زيرا اگر مردم را لجام گسيخته رها كنى بيم آن مى رود كه كارشان به فتنه و آشوب بيانجامد.

عبدالله بن عمر به پدرش (عمر) گفت: اى كاش كسى را به جانشينى خود برگزينى. عمر گفت: چه كسى را؟
عبدالله بن عمر گفت: كوشش كن (آن شخص را پيدا كنى) زيرا تو كه خداى مردم نيستى (تا از امور غيبى با خبر باشى) پس تلاش كن (تا فردى را براى خلافت انتخاب نمائى)، همچنان كه اگر شخصى را به سراغ سرپرست زمينت بفرستى كه به نزد تو بيايد، آيا دوست ندارى براى آمدن به پيش تو تا وقتيكه بر سرزمين برگردد كسى را بجاى خود منصوب دارد تا به كارها رسيدگى نمايد؟ عمر گفت: بله. عبدالله بن عمر گفت: اگر شخصى را به دنبال چوپانت
بفرستى (كه به نزدت بيايد) آيا دوست ندارى اين چوپان، تا وقتى كه برمى گردد، فردى را به جاى خود بگذارد، (تا به كارهاى گله بپردازد؟)

به نظر شيعه: جايز نيست امر خلافت را در اختيار افراد ...

(بقيه در ادامه مطلب)

ادامه نوشته

سالَك

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/6/67/Skin_ulcer_due_to_leishmaniasis%2C_hand_of_Central_American_adult_3MG0037_lores.jpg/285px-Skin_ulcer_due_to_leishmaniasis%2C_hand_of_Central_American_adult_3MG0037_lores.jpg
سالَک

بیماری ليشمانيوز يا سالک از مهمترین بیماريهاي پوستي مشترک بين حيوان به انسان مي باشد که از طريق نيش پشه خاکي آلوده به انگل هنگام تغذيه و خونخواري به بدن انسان سالم منتقل مي شود.

علائم بیماری

زخمهای سالک به شکلهای متفاوت، منفرد یا متعدد بروز می کند. چند هفته تا چند ماه پس از گزش پشه خاکي و ورود انگل به درون پوست، ضايعه پوستي ايجاد شده به تدريج وسعت يافته و بصورت زخمي باز و برجسته همراه با ترشح زرد يا شيري رنگ در آمده و آن را دلمه اي كثيف و قهوه اي رنگ مي پوشاند. زخمهاي سالك بين ۶ الي ۱۲ ماه دوام يافته و پس از بهبودي جاي آن بصورت جوشگاه يا اسكار فرو رفته و پايدار براي تمام عمر در ناحيه گزش باقي می ماند. عامل بیمار سالک انگل تک یاخته ای بنام ليشمانيا است.

ناقل بیماری

ناقل سالک، پشه خاکی ( فلبوتوموس ) می باشد که به رنگ زرد و یا خاکی رنگ و به اندازه ۲ تا ۳ ميلي متر بوده و موقع نشستن بالهاي خود را به شكل عدد ۷ نگه مي دارد و به صورت جهشي پرواز مي كند. پشه خاكي در تمام طول سال فعال بوده ولي بيشترين فعاليت آن از ارديبهشت تا شهريور ماه مي باشد.

محل زندگی پشه خاکی

پشه خاکی ، در طول روز در پناهگاه های گرم، تاریك و مرطوب و نقاط کم نور مانند شکاف و درزهای ديوار، پشت اشياء ثابت منزل مثل کمد، قاب عكس، زير درختان، درون كودهاي حيواني، توالت و لانه جوندگان و معمولا در مكانهاي مرطوب تخمگذاري مي كند . مخزن اين بیماری انواع سگ سانان و بعضی از جوندگان وحشی مي باشند که سگ و موش صحرايي از مهمترين مخازن ليشمانيوز ( بيماري سالک ) به شمار مي روند. انسان بيمار نيز در انتقال بيماري نقش مخزن را ايفا مي كند.

چگونه به بیماری مبتلا می شویم

پشه خاکی هنگام غروب آفتاب برای تغذیه وارد محیط شده و ضمن گزش و خونخواري از مخزن (حيوان آلوده مثل سگ و موش و يا انسان بيمار ) تعدادي انگل ليشمانيا را وارد بدن خود مي نمايد. انگل ليشمانيا در بدن پشه به رشد و نمو خود ادامه داده و چنانچه يک هفته پس از آلودگي انسان در معرض گزش آن پشه خاکي آلوده قرار گيرد ، عامل بيماري به ميهمان، منتقل خواهد شد. پشه خاکی نواحی باز و فاقد لباس انسان را مورد خونخواری قرار می دهد. بنابراين زخمهاي سالک در نقاط باز بدن مانند صورت، گوش، دست و پاها ايجاد مي شود.

راههای پیشگیری از بيماري سالک

۱. آموزش عمومی جامعه در خصوص راههای کنترل و پیشگیري از سالک ۲. رعایت بهداشت محیط : - جمع آوری و دفن بهداشتی مستمر زباله از محیط زندگی - جمع آوری و دفن فضولات و کودهای حیوانی ازمحل زندگي انسان و دام ۳. محافظت بدن در برابر نیش پشه خاکی : - نصب توری فلزی با منافذ ریز به در و پنجره ها توسط خانواده ها - استفاده از پشه بند با سوراخهای ریز یا استفاده از پشه بند آغشته به سم همزمان با غروب آفتاب - استفاده از پمادهای دور کننده حشرات به هنگام کار و خواب ۴. دوری از محل زندگی پشه خاکی و مناطق آلوده به سالک بویژه هنگام غروب آفتاب به بعد ۵. بهسازی محیط : - ترمیم شکافها و درزهای دیوارها در مناطق مسکونی انسان و دام توسط خانواده ها - تخریب و تسطیح اماکن مخروبه - خشکانیدن کامل و پرسازی گودالهای مرطوب - آسفالت کوچه ها و خیابان های خاکی - تعمیر شکستگی لوله های آب و جلوگیري از تجمع فاضلاب ۶. مبارزه با جوندگان ۷. اتلاف و معدوم ساختن سگهای ولگرد ۸. بیماریابی و درمان مناسب بیماران.

غزوه حَمراءُالاَسد

https://hawzah.net/Image/Article/payambar%20%2858%29-2.jpg

غزوه حمراءالاسد

نام یکی از غزوات حضرت محمّد پیامبر اسلام (ص) است که در منطقه‌ای به همین نام در نزدیکی مدینه صورت گرفته است. این غزوه به سال سوم هجری (۶۲۵ سال میلادی) و یک روز پس از غزوه احد شکل گرفته و بدون درگیری شديد به پایان رسیده است.

دلایل درگیری

منابع اسلامی، هدف پیامبر از این غزوه را دستور خدا ذکر کرده‌اند. دیگر اهداف این جنگ، نشان دادن قدرت مسلمانان به دشمنان، تقویت روحیه مسلمانان و ترساندن قوای دشمن از ادامه حمله و جنگ با مدینه گزارش شده است. بر اساس گزارش طبرسی، وقتی سخن مشرکان مبنی بر بازگشت و حمله به مدینه به گوش پيامبر (ص) رسید، دستور داد تا سپاهی براي تعقیب مشرکان عزیمت کند.

شرح واقعه
وادی عتیق به مکّه و در سه میلی ذی‌الخلیفه است. پس از پایان غائله احد، پیامبر اسلام پس از اقامه نماز صبح، به بلال دستور داد تا تمام کسانی که در جنگ احد شرکت داشتند، مجدداً به تعقیب دشمن بپردازند. بنابر روایتی، پیامبر اسلام، زخمی های نبرد احد را مرخص نمود و به همراه هفتصد تن از لشکریان مسلمان، به حمراء الاسد
رفتند. منابع دیگر از هفتاد یا شصت نفر از همراهان پیامبر یاد کرده اند که به این غزوه عزیمت کردند. تنها کسی که در احد شرکت نداشت ولی به همراه پيامبر (ص) به غزوه حمراء الاسد آمد، جابر بن عبدالله انصاري بوده‌است.

پيامبر (ص) در ابتدا سه تن از مسلمانان را به سمت دشمن فرستاد ولی دو تن آنان به دست مشرکان کشته شدند. لشکر مشرکان مکّه، بین حمله مجدّد یا بازگشت به مکّه، در تردید و اختلاف بودند. لشکریان مسلمان نیز به دستور پیامبر اسلام، آتشی فراهم کردند که در شب، به مانند وجود پانصد نفر نمایان می ‌شد. همین امر سبب شد تا ترس از حمله مجدد در لشکریان مکه از بروز جنگ بعدی جلوگیری کند. معبد بن ابی معبد خزاعی نیز به همراه قبیله اش در منصرف کردن ابوسفیان و سایر مشرکان مکه، مؤثر قرار گرفت. بنابراین لشکریان ابوسفیان به مکه بازگشتند و ابوسفیان پیغامی به پیامبر اسلام ارسال کرد که، برای نابودی باقی مسلمانان باز خواهد گشت. محمد (ص) و لشکریان اسلام نیز پس از پنج روز از حمراءالاسد به مدینه بازگشتند. در نبود محمّد (ص) عبدالله بن ام مکتوم جانشین پیامبر در مدینه بود.

نزول آیات ۱۷۲ تا ۱۷۵ سوره آل عمران در شأن این غزوه نازل شده است.

الَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ ﴿۱۷۲﴾ كسانى كه [در نبرد احد] پس از آنكه زخم برداشته بودند دعوت خدا و پيامبر او را اجابت كردند براى كسانى از آنان كه نيكى و پرهيزگارى كردند پاداشى بزرگ است (۱۷۲) اَلَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَ قَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ ﴿۱۷۳﴾ همان كسانى كه برخى از مردم به ايشان گفتند مردمان براى جنگ با شما گرد آمده‏ اند پس از آن بترسيد ولى اين سخن بر ايمانشان افزود و گفتند خدا ما را بس است و نيكو حمايتگرى است (۱۷۳) فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ ﴿۱۷۴﴾ پس با نعمت و بخششى از جانب خدا از ميدان نبرد (حمراء الاسد) بازگشتند در حالى كه هيچ آسيبى به آنان نرسيده بود و همچنان خشنودى خدا را پيروى كردند و خداوند داراى بخششى عظيم است (۱۷۴) إِنَّمَا ذَلِكُمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءَهُ فَلَا تَخَافُوهُمْ وَ خَافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ﴿۱۷۵﴾ يقيناً بدانيد اين شيطان است كه دوستانش را مى‏ ترساند پس اگر مؤمنيد از آنان ترسيد و از من كه پروردگار شما هستم بترسيد (۱۷۵)

آياتي از قرآن كريم

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيمِ

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَ عَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (2) مؤمنان همان كسانى‏ اند كه چون خدا ياد بشود دلهايشان مي ترسد و چون آيات او بر آنان خوانده شود بر ايمانشان افزوده مي گردد و تنها بر پروردگار خود توكّل مى كنند (2) اَلَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ (3) مؤمنين همان كساني هستند كه نماز را بر پا مى دارند و از آنچه به ايشان روزى داده‏ ايم انفاق مى كنند (3) أُولَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ (4) آنان مؤمنان واقعي هستند و براى آنان نزد پروردگارشان درجات و آمرزش و روزى نيكو خواهد بود (4) سوره مؤمنون

سوره مباركه اَلفُرقان

وَ عِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا (۶۳) و بندگان خوب خداى رحمان، كسانى‏ اند كه روى زمين به نرمى (بدون تكبر) گام برمى دارند و چون نادانان ايشان را طرف خطاب (بد و زشت) قرار بدهند به آنها با ملايمت (و سلام و صفا) پاسخ مى‏ دهند (۶۳) وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَ قِيَامًا ﴿۶۴﴾ و بندگان خوب خدا كساني هستند كه در نماز شب خود به حالت سجده يا ايستاده، شب را به روز مى ‏رسانند (۶۴) وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَامًا ﴿۶۵﴾ و كسانى‏ اند كه مى‏ گويند پروردگارا عذاب جهنم را از ما بازگردان كه عذابش بسيار سخت و هميشگي است (۶۵) إِنَّهَا سَاءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقَامًا ﴿۶۶﴾ و مي گويند واقعا جهنم جايگاه بسيار بدي است (۶۶) وَ الَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا ﴿۶۷﴾ و بندگان خوب خداي رحمان كسانى‏ هستند كه چون انفاق مي كنند نه ولخرجى مى كنند و نه تنگ مى‏ گيرند و ميان اين دو روش حد وسط را برمى‏ گزينند (۶۷) وَ الَّذِينَ لَا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ وَ لَا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ لَا يَزْنُونَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ يَلْقَ أَثَامًا ﴿۶۸﴾ و كسانى‏ اند كه با خدا معبودى ديگر نمى‏ خوانند و كسى را كه خدا خونش را حرام كرده است جز به حقّ نمى ‏كشند و زنا نمى كنند و هر كس اين كارها را انجام بدهد سزايش را دريافت‏ خواهد كرد (۶۸) يُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ يَخْلُدْ فِيهِ مُهَانًا ﴿۶۹﴾ و براى او در روز قيامت عذابي دو چندان خواهد بود و پيوسته در جهنم خوار و ذليل مى‏ مانند (۶۹) إِلَّا مَنْ تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَ كَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا ﴿۷۰﴾ مگر كسى كه توبه كند و ايمان بياورد و كارهاي شايسته انجام بدهد پس خداوند بديهايش را به نيكيها تبديل مى ‏كند و خدا همواره آمرزنده مهربان است (۷۰) وَ مَنْ تَابَ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَإِنَّهُ يَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتَابًا ﴿۷۱﴾ و هر كس توبه كند و كار شايسته انجام دهد در حقيقت به سوى خدا بازمى‏ گردد (۷۱) وَ الَّذِينَ لَا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا ﴿۷۲﴾ و بندگان خوب خدا آن كسانى‏ اند كه گواهى دروغ نمى‏ دهند و چون بر لغو (مجالس خوشگذراني) مي گذرند به سوي آن نمي روند و با بزرگوارى از كنار آن عبور مى‏ كنند (۷۲) وَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْهَا صُمًّا وَ عُمْيَانًا ﴿۷۳﴾ و كسانى‏ اند كه چون به آيات پروردگارشان تذكر داده شوند كر و كور روى آن نمى‏ افتند و با بصيرت به آن مي نگرند (۷۳) وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا ﴿۷۴﴾ و كسانى‏ اند كه مى‏ گويند پروردگارا به ما از همسران و فرزندانمان آن چيزهايي را بده كه مايه روشنى چشمانمان باشد و ما را پيشواى پرهيزگاران قرار بده (۷۴) أُولَئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا وَ يُلَقَّوْنَ فِيهَا تَحِيَّةً وَ سَلَامًا ﴿۷۵﴾ اينها هستنند كه به پاس آنكه صبر كردند، غرفه هاى بهشت را در پاداش اعمالشان خواهند گرفت و در آنجا با سلام و درود مواجه خواهند شد (۷۵) خَالِدِينَ فِيهَا حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقَامًا ﴿۷۶﴾ در آنجا جاودانه خواهند ماند. بهشت چه قرارگاه و مقامى خوب و خوشي است (۷۶) قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامًا ﴿۷۷﴾ اي پيامبر ما به آنان بگو اگر دعاى شما نباشد پروردگارم هيچ اعتنايى به شما نمى ‏كند و اگر دعا نكنيد در حقيقت‏ شما به تكذيب من پرداخته‏ ايد و به زودى عذاب بر شما لازم خواهد شد (۷۷)

حضرت ابراهيم (ع)

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/7/7b/Abraham.jpg

حضرت ابراهيم (ع) دومين پيغمبر از پيامبران اولوالعزم، نام پدرش چنانكه از ظاهر قرآن وبرخى روايات استفاده مي شود «آزر»، و حسب اتفاق نظر نسابين تاريخ «تارخ» بوده است وگفته اند كه آزر بت ساز يا بت فروش عمو يا جدّ مادرى و پدر خوانده ابراهيم (ع) بوده وبدليل حديث مشهور منقول از پيغمبر اسلام : «لم يزل ينقلنى الله من اصلاب الطاهرين ...» (همچنان خداوند مرا از پشت پدران پاك به رحمهاى مادران پاك منتقل مى ساخت وهرگز مرا به آلايش جاهليت نيالود و به ضميمه آيه: اِنَّمَا المُشرِكُونَ نَجَسٌ (يقين بدانيد كه مشركان نجس و پليدند) چنين استفاده مي شود كه آباء آن حضرت همه موحّد بوده اند.

مرحوم فيض در تفسير صافى مى گويد : ممكن است بگوئيم كه: پدر ابراهيم (ع) چنان كه از ظاهر قرآن و روايات برمى آيد آزر بوده ولى او همانند ابوطالب، محض مصلحت ايمان خويش را پنهان مى داشته ومحاجّه وى با ابراهيم (ع) بر حسب تبانى خاصى بوده ميان او وابراهيم كه بظاهر به مردم چنين نشان دهند. چنانكه سخنان ابراهيم (ع) هنگام رؤيت ستاره و ماه و خورشيد نيز گفته شده كه اين صحنه سازى آموزشى بوده است.

زادگاهش «كوثى ربى» يا «اور» از توابع بابل عراق بحدود دو هزار سال پيش از ميلاد وبروايت امام كاظم (ع) روز اول ذيحجه بوده ، همسرش ساره وهمسر لوط: ورقه يا رقيه دختران لاحج بوده اند كه وى نيز مقام نبوت را داشته ولى رسول نبوده. ابراهيم (ع) از آغاز بفطرت اسلام بود و خداوند او را به دين خود هدايت نمود و به رسالت خويش برگزيد. همسرش ساره كه خاله زاده اش نيز بوده داراى احشام وحيوان فراوان و كشتزارهاى وسيع بوده كه همه دارائى خود را به ابراهيم تمليك نمود و ابراهيم به نگهدارى اين ثروت كمر بست و مال وثروت او روز بروز رو به فزونى نهاد آنچنان كه در آن سرزمين كسى در مال وثروت به وى نمى رسيد.

مي گويند كه آزر پدر (يا پدر خوانده ) ابراهيم (ع) منجّم نمرود بن كنعان (حاكم وقت ) بود. روزى به نمرود گفت: من در حساب نجوم چنين يافته ام كه در اين روزگار مردى بدنيا مي آيد كه اين دين (بت پرستى ) را از ميان مي برد و مردم را به دين ديگر مي خواند. نمرود گفت : در كدام كشور چنين حادثه پيش آيد؟ گفت : در همين كشور. نمرود گفت: وى اكنون به دنيا آمده؟ آزر گفت: نه. نمرود گفت: پس چاره آن است كه زنان را از شوهرانشان جدا سازيم سپس اين كار را عملى كرد.

ابراهيم (ع) آنروز در رحم مادر بود ولى حملش آشكار نبود وچون هنگام زادنش نزديك شد مادر ابراهيم (ع) به همسرش گفت: من بيمارم و مى خواهم از تو بكنارى بروم و به غارى رفت وابراهيم (ع) را بزاد. او را پاكيزه ساخت و به قنداقى پيچيد ودر غار رها ساخت وسنگى به درب غار نهاد وبه خانه بازگشت. خداوند در انگشت او شير قرار داد كه مى مكيد وگهگاه مادر به وى سركشى مى كرد. ابراهيم (ع) رشدى فوق العاده داشت پس از سيزده سال كه در غار ماند روزى كه مادر به ديدارش رفته بود چون خواست از غار بيرون برود به دامن مادر آويخت و گفت: مرا با خود بيرون بياور. مادر گفت: فرزندم! اگر سلطان بداند كه دراين روزگار بدنيا آمده اى تو را خواهد كشت. امّا ابراهيم (ع) بيرون آمد و مشاهده مي كرد كه قومش بتهايي با دست خود مي تراشند و به ديگران مي فروشند و خود نيز آن بتها را مي پرستند. شبي به ميان آنان رفت و اين در حالى بود كه خورشيد غروب كرده بود.

چشمش به ستاره زهره افتاد. گفت: اين است خداى من چون زهره غروب نمود گفت: اگر اين خدا بود از جاى خويش منتقل نمي شد وپنهان نمي شد و گفت: (لا احب الآفلين) من غروب كنندگان را دوست نمي دارم و چون به مشرق نگريست ماه را ديد كه طلوع كرده، گفت : اين است خداى من كه از آن بزرگتر است.

ولى چون آن را نيز ثابت نيافت و پس از ساعاتى پنهان شد گفت: اگر خداوند خود مرا به خويش هدايت ننمايد در ميان گمراهان بمانم و چون بامداد شد وخورشيد از افق سر برون آورد گفت: خداى من اين است كه از همه بزرگتر است و چون آن نيز بجاى خود نماند وپس از اندى به افق پنهان گشت، پرده از پيش چشم ابراهيم بكنار رفت و ملكوت آسمان را مشاهده نمود و اين كلمات را بزبان راند: إِنِّي وَجَّهۡتُ وَجۡهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ حَنِيفٗاۖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ در اين حال مادرش بيامد و او را به خانه برد. از امام صادق (ع) سؤال شد: سخن ابراهيم (ع) كه چون ستاره و ماه و خورشيد را ديد گفت: «هذا ربى» شرك نبوده است امام فرمود: اگر امروز كه وجود خدا بر همه آشكار است چنين گفته شود شرك خواهد بود ولى آن روز كه ابراهيم (ع) كه در مقام كشف حقيقت (برمردم) بوده شرك نبوده است.

چون ابراهيم (ع) به خانه آمد و چشم پدر به وى افتاد گفت: اين كيست كه به اين سن و سال در اين مملكت زندگي مي كند. با اينكه سلطان دستور قتل چنين كودكانى را داده؟ مادر ابراهيم گفت: اين فرزند تو است كه پيش از سيزده سال از من زاده است. آزر گفت: چه كنيم اگر سلطان از اين امر خبردار شود ما را از خود مي راند (چه وى سمت وزارت نمرود را داشت) مادر گفت: آسوده خاطر باش كه اگر شاه از اين واقعه بى خبر بماند چه بهتر و اگر آگاه شود پاسخش را من مى دهم.

چنين بود كه هر بار آزر به ابراهيم (ع) مى نگريست بيش از پيش ...

(بقيه در ادامه مطلب)

ادامه نوشته

جَرَب يا گال

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/c/c0/Sarcoptes_scabei_2.jpg/285px-Sarcoptes_scabei_2.jpg
جَرَب يا گال

جَرَب یا گال یک بیماری انگلی خارش‌ دار و عامل آن بندپایی از گروه انگلهاي خارشی است. انگل خارشی موجودی است شبیه کنه اما بسیار کوچک‌تر و میکروسکوپی و ماده‌های آن‌ها با طولی در حدود ۰٫۴۵ تا ۰٫۳ میلی‌متر هستند. مایت یا هیره عامل بیماری گال، بنام سارکوپت اسکیبی نوع انسانی است که ۸ پا دارد. نوع حیوانی باعث گال براي انسان نمی ‌شود و حیوانات نقشی در انتقال گال ندارند. مایت آن توسط چشم دیده نمی‌شود و تنها در لایه اپیدرم یعنی سطحی‌ ترین لایه پوست زندگی می ‌کند و طول عمر آن ۳۰ روز است. انواع ماده مایت روزانه تا ۹۰ تخم می‌ گذارند که در عرض ۱۰ روز بالغ می ‌شوند و از این رو افراد بالغ مبتلا به گال به ‌طور متوسط حداکثر ۱۰۰ مایت بالغ در پوست خود دارند.

این بیماری از شایع ‌ترین بیماری‌های پوستی خارش‌دار در جهان است. خارش به دلیل تراوش‌های بدن انگل است. انگل تونل‌های متعددی در داخل پوست حفر و در آن‌ها زندگی و تخم ‌گذاری می ‌کند. انگل همه جای پوست را می ‌تواند درگیر كند ولی شایع ‌ترین نواحی پشت و کف دست‌ها، فضاهای بین انگشتان، مچ، آرنج، زیر بغل، کشاله ران و نوک سینه هستند. خارش معمولاً شب‌ها شدیدتر است.

انتقال معمولاً از راه تماس مستقیم پوست فرد بیمار با پوست فرد سالم است؛ البته از راه استفاده از لباس زیر آلوده یا رختخواب آلوده نیز بیماری منتقل می ‌شود. عامل انتقال به دیگران مایت ماده است که از طریق تماس نزدیک به ديگر اعضای خانواده منتقل می ‌گردد. در خصوص انتقال از طریق وسایل، اختلاف نظر وجود دارد ولی این روش انتقال در خصوص بعضي از گالها مورد توافق است. دوره کمون بیماری به‌طور متوسط ۶–۲ هفته است و لذا ۶–۲ هفته بعد از آلوده شده بیمار، علایم ظاهر می‌ گردد هرچند ممکن است این زمان به کوتاهی چند روز یا به بلندی چند ماه باشد.

اين مایت به ‌طور مستقیم باعث صدمه به بیمار نمی ‌گردد بلکه این واکنش سیستم ایمنی خود فرد است که سبب بروز علایم می‌ شود. سیستم ایمنی فرد مبتلا نسبت به خود انگل یا محصولات آن مثل تخم یا مدفوع و بزاق مایت، حساس شده و به آن‌ها واکنش می ‌دهد و سبب ایجاد خارش یا ضایعات پوستی می ‌شود. از همین رو است که در بار اول ممکن است تا ایجاد حساسیت و بروز علایم مدت زمانی سپری گردد در حالیکه وقتی فرد برای بار دوم مبتلا به گال می‌ شود به دلیل حساسیت قبلی و وجود سلول‌های خاطره‌ای واکنش ایمنی از نوع یک (تیپ فوری) بروز کرده و شخص بلافاصله دچار علامت می ‌گردد.

جرب و طب سنّتی

طب سنتی علت بروز جرب را رطوبتی می ‌داند که محیط را برای رشد انگل آن مساعد می ‌کند. جرب در طب سنتی به دو بخش خشک و تر تقسیم ‌بندی شده‌است. چنانچه در اکسیر اعظم توسط اعظم خان چشتی و در دیگر کتب طب سنتی آورده شده: در نوع تر آن که ریم و زرداب از آن ترشح می‌شود و گاهی خون غلیط و سیاه جریان می ‌یابد، گاه باشد که در آن حیوان مشابه تخم شپش متولد گردد و این دلالت بر رقت ماده کند.

درمان

درمان با پماد پرمترین، شامپو لیندان، پماد کروتامیتون و محلول گامابنزن هگزاکلراید می ‌باشد. معمولاً براي درمان حتي يك نفر بايد همه اعضای خانواده باید همزمان درمان شوند. علاوه بر بیمار باید تمامی افراد خانواده یا هر کسی که با وی تماس نزدیک داشته نیز درمان گردد. تمامی لباس‌ها و وسایل خواب وسایل حمام از جمله لیف و حوله‌ها و هر آنچه که با بدن بیمار تماس طولانی داشته نیز همزمان با درمان پاکسازی شوند. برای این امر وسایل گفته شده باید با آب داغ شست‌ و شو داده شوند و س‍پس در حرارت بالا خشک گردند. گروهی نیز قرار دادن وسایل فوق در آب آغشته به لیندان به مدت ۱۲ ساعت و سپس شستشوی آن را توصیه می ‌نمایند. اگر امکان این اقدامات فراهم نبود می‌توان وسایل و البسه یادشده را در یک کیسه پلاستیکی قرار داد و درِ آن را به مدت ۱۰ روز بست.

باید توجه داشت که درمان گال موضعی است و از این رو باید نهایت دقت را بکار برد که هیچ نقطه‌ای از بدن نباید بدون دارو بماند و بیمار باید دقت کامل در مالیدن دارو به نقاط مخفی مثل زیر ناخن‌ها و زیر حلقه ازدواج و نواحی چین‌دار بدن مثل زیر پستان‌ها و کشاله ران‌ها داشته باشند و در عین حال باید نواحی که در دسترس قرار ندارند مثل بین کتف توسط فرد دیگری به درمان آغشته گردد. گال در بزرگسالان سر و صورت را مبتلا نمی ‌سازد و لذا اقدامات فوق از گردن به پایین انجام می‌شود ولی در شیرخواران و افراد پیر و کسانی که مبتلا به نقص ایمنی هستند باید از فرق سر تا نوک پا دارو مالیده شود.

کرم پرمترین ۵٪ ۱۲–۸ ساعت روی بدن باقی بماند و یک هفته بعد یعنی روز هشتم درمان مجدداً تکرار شود. این دارو در شیرخواران کمتر از دو ماه توصیه نمی‌شود و در این محدوده سنی توسط FDA تأیید نشده‌است هر چند گزارش‌هایی از کاربرد موفقیت‌آمیز آن در این طیف سنی وجود دارد. این دارو در زنان حامله ممنوع نیست ولی مدت ماندن آن در روی پوست زن حامله به‌جای ۱۲–۸ ساعت تنها ۲ ساعت است.

لوسیون لیندان ۱٪ یا گاما بنزن هگزاکلراید داروی قدیمی‌تری است که به دلیل عوارض مغزی و عصبی به‌خصوص در سن زیر ۲ سال و در طی حاملگی و شیر دهی و هچنین به دلیل بروز مقاومت به آن، در حال حاضر داروی خط اول نیست و در بعضی مناطق کاربرد آن ممنوع شده‌است.

پماد کروتامیتون را باید بیشتر یک داروی کمکی دانست تا درمانی. این دارو در بعضی منابع برای کودکان توصیه شده ولی بنا به اظهارات CDC اداره FDA آن را برای مصرف در کودکان تأیید نکرده‌است. پماد گوگرد یا سولفور با غلظت ۱۰٪-۵٪ و اغلب به صورت ۶٪ در نوزادان که داروی پرمترین توصیه نشده‌است، کاربرد دارد. در شیرخواران کمتراز ۲ماه درمان سولفور ۶٪ در وازلین که برای سه‌دورهٔ متوالی ۲۴ ساعته به‌کار می‌رود. باید توجه داشت که درجاتی از خارش و ضایعات پوستی علی‌ رغم درمان مناسب ممکن است تا ۴–۲ هفته پس از درمان همچنان باقی بماند و این امر نباید به منزله شکست درمان تلقی گردد.

غزوه بحران و سريّه نجد

https://hawzah.net/Image/Article/payambar%20%2858%29-2.jpg

غزوه بحران

یکی از جنگ‌های صدر اسلام است که در ربیع‌الاول یا ربیع ‌الثانی سال ۳ هجري قمري رخ داده است. پس از آنکه خبر حرکت بسیاری از بنی سلیم به سمت بحران و توطئه آنان به عليه حضرت محمّد (ص) رسید، محمد (ص) به همراه ۳۰۰ تن به سمت بحران به حرکت در آمد و ابن ام مکتوم را به جای خود در مدینه گمارد. با رسیدن سپاه اسلام به بحران، بنی سلیم به جهت هراس از جنگ، گریخت و سپاه اسلام بدون هیچگونه درگیری، به مدینه بازگشت.

.................................................................................................................

سريّه نجد

سریه نجد یا راهزنی نجد، در جمادی‌الثانی سال سوم هجری قمری یعنی نوامبر ۶۲۴ میلادی رخ داد. مکّه‌ای‌ ها برای تجارت فصلی، به رهبری صفوان بن امیّه، مکه را به قصد سوریه ترک کردند. پس از اینکه اطلاعات درباره مسیر کاروان به محمّد رسید، او دستور داد زید بن حارثه به دنبال کاروان برود و با موفقیّت آن را غارت کند و ۱۰۰ هزار درهم غنیمت کسب کند.

درز اطلاعات

اخبار مسیر کاروان از طریق نوعام بن مسعود اشجاعی که مست کرده بود، به بیرون درز کرد. رهبر کاروان بدون هیچ مقاومتی فرار کرد. کاروان، طلا، نقره و کالا حمل می ‌کرد. زید غنائم را گرفت، راهنمای کاروان به همراه ۲ نفر دیگر را هم اسیر کرد و به مدینه بازگرداند.

برگشت به مدینه

راهنمای کاروان که فرات نامیده می ‌شد، اسیر مسلمانان شد. به روایت طبری، به او گفتند که اگر مسلمان شود، محمّد (ص) او را نخواهد کشت. او بر خلاف میلش اسلام آورد و به روایت ابن هشام، او رها و آزاد شد.